eitaa logo
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
87.6هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
4.1هزار ویدیو
25 فایل
‍ ❣دوست واقعى فقط خداست "خدا" تنها دوستيه ❣ ڪه هيچوقت پشتت رو خالى نمیڪنه و ❣ تنها دوستيه ڪه هميشه محبتش یڪ ❣طرفه است با خدا دوستى ڪن ❣ڪه محتاج خلق نشی تبلیغاتــــ ما🤍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1016528955C6f8ce47ae9
مشاهده در ایتا
دانلود
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه 📖(( برڪت)) ◆✍با وجود فشار زیاد نگهدارے و مراقبت از بی بی، معدلم بالاے هجده شده بود. پسر خاله ام باورش نمی شد، خودش رو می ڪشت ڪه جان ما چطورے ڪردے ڪه همه نمراتت بالاست؟اونقدر اصرار می ڪرد ڪه منی ڪه اهل قسم خوردن نبودم، ڪم ڪم داشتم مجبور به قسم خوردن می شدم. دیگه اسم تقلب رو می آورد یا سوال می ڪرد، رگ هاے صورتم ڪه هیچ، رگ هاے چشم هام هم بیرون می زد. ◆✍ولی از حق نگذریم، خودمم نمی دونستمط چطور معدلم بالاے هجده شده بود. سوالی رو بی جواب نگذاشته بودم، اما با درس خوندن توے اون شرایط، بین خواب و بیدارےخودم و درد ڪشیدن ها و خواب هاے ڪوتاه مادربزرگ، چرت زدن هاے سر ڪلاس، جز لطف و ، هیچ دلیل دیگه اے براے اون نمی دیدم. خدا به ذهن و حافظه ام داده بود. ◆✍دو ماه آخر، دیگه مراقبت هاے شیفتی و پاره وقت و ڪمک بقیه فایده نداشت. اون روز صبح، روزے بود ڪه همسایه مون براے نگهدارے مادربزرگ اومد، تا من برم مدرسه. اما دیگه اینطورے نمی شد ادامه داد. نمی تونستم از بقیه بخوام لباس ها و ملحفه ها رو بشورن، آب بڪشن و بلافاصله خشک ڪنن،تصمیمم رو قاطع گرفته بودم. زنگ ڪلاس رو زدن، اما من به جاے رفتن سر کلاس، بعد از خالی شدن دفتر، رفتم اونجا. رفتم داخل و حرفم رو زدم. ◆✍ آقاے مدیر، من دیگه نمی تونم بیام مدرسه. حال مادربزرگم اصلا خوب نیست، با وجود اینڪه داییم، نیروے ڪمی استخدام ڪرده، دیگه اینطورے نمیشه ازش ڪرد.اگه راهی داره، این مدت رو نیام. و الا امسال ترڪ تحصیل می ڪنم. ◆✍اصرارها و حرف هاےمدیر، هیچ ڪدوم فایده نداشت. من محڪم تر از این حرف ها بودم و هیچ تصمیمی رو هم بدون فڪر و محاسبه نمی گرفتم. در نهایت قرار شد من، این چند ماه آخر رو خودم توے خونه بخونم. ◆✍ ......   ➣ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه 📖(( برڪت)) ◆✍با وجود فشار زیاد نگهدارے و مراقبت از بی بی، معدلم بالاے هجده شده بود. پسر خاله ام باورش نمی شد، خودش رو می ڪشت ڪه جان ما چطورے ڪردے ڪه همه نمراتت بالاست؟اونقدر اصرار می ڪرد ڪه منی ڪه اهل قسم خوردن نبودم، ڪم ڪم داشتم مجبور به قسم خوردن می شدم. دیگه اسم تقلب رو می آورد یا سوال می ڪرد، رگ هاے صورتم ڪه هیچ، رگ هاے چشم هام هم بیرون می زد. ◆✍ولی از حق نگذریم، خودمم نمی دونستمط چطور معدلم بالاے هجده شده بود. سوالی رو بی جواب نگذاشته بودم، اما با درس خوندن توے اون شرایط، بین خواب و بیدارےخودم و درد ڪشیدن ها و خواب هاے ڪوتاه مادربزرگ، چرت زدن هاے سر ڪلاس، جز لطف و ، هیچ دلیل دیگه اے براے اون نمی دیدم. خدا به ذهن و حافظه ام داده بود. ◆✍دو ماه آخر، دیگه مراقبت هاے شیفتی و پاره وقت و ڪمک بقیه فایده نداشت. اون روز صبح، روزے بود ڪه همسایه مون براے نگهدارے مادربزرگ اومد، تا من برم مدرسه. اما دیگه اینطورے نمی شد ادامه داد. نمی تونستم از بقیه بخوام لباس ها و ملحفه ها رو بشورن، آب بڪشن و بلافاصله خشک ڪنن،تصمیمم رو قاطع گرفته بودم. زنگ ڪلاس رو زدن، اما من به جاے رفتن سر کلاس، بعد از خالی شدن دفتر، رفتم اونجا. رفتم داخل و حرفم رو زدم. ◆✍ آقاے مدیر، من دیگه نمی تونم بیام مدرسه. حال مادربزرگم اصلا خوب نیست، با وجود اینڪه داییم، نیروے ڪمی استخدام ڪرده، دیگه اینطورے نمیشه ازش ڪرد.اگه راهی داره، این مدت رو نیام. و الا امسال ترڪ تحصیل می ڪنم. ◆✍اصرارها و حرف هاےمدیر، هیچ ڪدوم فایده نداشت. من محڪم تر از این حرف ها بودم و هیچ تصمیمی رو هم بدون فڪر و محاسبه نمی گرفتم. در نهایت قرار شد من، این چند ماه آخر رو خودم توے خونه بخونم. ◆✍ ......   ➣ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃