eitaa logo
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
91.5هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
5.4هزار ویدیو
25 فایل
‍ ❣دوست واقعى فقط خداست "خدا" تنها دوستيه ❣ ڪه هيچوقت پشتت رو خالى نمیڪنه و ❣ تنها دوستيه ڪه هميشه محبتش یڪ ❣طرفه است با خدا دوستى ڪن ❣ڪه محتاج خلق نشی تبلیغاتــــ ما🤍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1016528955C6f8ce47ae9
مشاهده در ایتا
دانلود
💙🍃 🍃🍁 ⑴ 💠✍🏻 روز شهادت اَبُوعَبْداللّهِ الحُسَین علیه السلام و روز مصیبت و عَلیهمُ السلام و شیعیان ایشان است و شایسته است ڪه شیعیان در این روز مشغول ڪارے از ڪارهاےدنیا نگردند و از براےخانه خود چیزے ذخیره نڪنند و مشغول گریه و نوحه و باشند و تعزیت حضرت امام حسین علیه السلام را اقامه نمایند و به ماتم اشتغال نمایند به نحوے ڪه در ماتم عزیزترین اولاد و اَقارب خود اشتغال مى نمایند و زیارت کنند آن حضرت را به زیارت عاشوراء ڪه بعد از این بیاید انشاءالله تعالى و سعى ڪنند در بر قاتلان آن حضرت و یڪدیگر را گویند در مصیبت آن جناب و بگویند: 🍃🍂اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَنا وَاُجورَکمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ وَجَعَلَنا وَاِیاکمْ مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیهِ الاِْمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ الِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِمُ السَّلامُ 🍂🍃 💠✍🏻و شایسته است در این روز بخوانند و یڪدیگر را بگریانند روایت شده ڪه چون حضرت موسى علیه السلام ماءمور شد به ملاقات جناب و تعلّم از او اوّل چیزے ڪه در وقت ملاقات بین ایشان مذاڪره شد آن بود ڪه آن عالِم حدیث نمود براےحضرت موسى مُصیبَتها و بلاهائى ڪه بر آل محمد عَلیهمُ السلام وارد مى شود پس گریستند هر دو و سخت شد گریستن ایشان . 💠✍🏻و روایت شده از ابن عبّاس ڪه گفت در ذیقار خدمت امیرالمؤ منین علیه السلام رسیدم اے بیرون آورد به خطّ خود و املاء پیغمبر صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله و خواند براے من از آن و در آن صحیفه بود علیه السلام و آنڪه چگونه ڪشته مى شود و ڪى مى ڪشد او را و ڪى یارے مى ڪند او را و ڪى با او شهید مى شود پس گریه ڪرد آن حضرت گریه سختى و مرا به گریه درآورد 💠✍🏻و بالجمله اگر ڪسى در این روز نزد علیه السلام باشد و مردم را آب دهد مثل ڪسى باشد ڪه لشکر آن حضرت را آب داده باشد و با آن جناب در ڪربلا حاضر شده باشد .و خواندن در این روز فضیلت دارد و روایت شده ڪه خداوند رحمان نظر رحمت بسوے او ڪند . 💠✍🏻و سید براے این روز دعایى نقل ڪرده است شبیه به دعاء عشرات بلڪه ظاهر آنست ڪه خود آن دعا باشد موافق بعضى روایات آن و شیخ از عبدالله بن سنان از حضرت صادق علیه السلام چهار رڪعت نماز و دعایى نقل ڪرده که در این روز در وقت چاشت باید به عمل آورد و ما به ملاحظه اختصار ذڪر نڪردیم [هرڪه طالب است به زادالمعاد رجوع نماید] 💠و نیز شایسته است ڪه شیعیان در این روز امساڪ ڪنند از خوردن و آشامیدن بى آنڪه ڪنند و در آخر روز بعد از عصر افطار ڪنند به غذایى ڪه اهل مصیبت مى خورند مثل ماست یا شیر و امثال آنها نه مثل غذاهاے لذیذه و آنڪه جامه هاے پاڪیزه بپوشند و بندها را بگشایند و آستین ها را بالا ڪنند به هیئت صاحبان مصیبت 📚مفاتیح الجنان   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💔 مقتل 🔻 مسلم را به درب قصر رساندند، درحالی که عطش بر او غلبه کرده بود و کوزه‌ای پر از آب خنک بر در قصر قرار داشت. مسلم گفت: کمی از این آب به من بدهید! مسلم‌بن عمرو گفت: ببین چقدر خنک است! به خدا قسم که قطره‌ای از این آب را نمی‌چشی تا حمیم آتش جهنم بچشی! مسلم گفت: مادرت به عزایت بنشیند! تو به حمیم جهنم و تا ابد ماندن در آتش، از من سزاوارتری! سپس نشست و به دیوار تکیه زد. عمربن حُرَیث غلامی را فرستاد و کوزه‌ای که بر روی آن پارچه‌ای به همراه کاسه‌ای بود، آورد و آب را در ظرف ریخت و گفت: بخور! مسلم کاسه را گرفت و هربار سعی می‌کرد از آن آب بنوشد، ظرف پر از خون دهان می‌شد، پس نتوانست آب بنوشد... برای بار سوم، دندان‌هایش به داخل کاسه آب افتاد و گفت: سپاس مخصوص خداست، اگر این آب روزی من بود، آن را می‌نوشیدم. 🔻 مسلم را به مجلس ابن‌زیاد بردند. زمانی که داخل شد، به ابن‌زیاد سلام نکرد. نگهبان صدا زد چرا بر امیر سلام نمی‌کنی؟! مسلم جواب داد: خاموش، وای بر تو! او امیر من نیست! ابن‌زیاد گفت: به جان خودم، سلام کنی یا نکنی، کشته خواهی شد! مسلم گفت: چه باک اگر مرا بکشی که پست‌تر از تو نیز توانسته خون از من بهتری را بریزد. امیدوارم که خدا شهادت را به دست بدترین مردم روزی من کند... . ابن‌زیاد گفت: چرا به کوفه آمدی و امنیت شهر را بهم ریختی و بین مسلمانان تفرقه انداختی؟ مسلم گفت: نه برای این نیامدم! بلکه اهل کوفه همه می‌دانند که پدر تو خوبان آن‌ها را کشت و خون آن‌ها را ریخت و مانند خسرو پادشاه ایران و قیصر پادشاه روم، با آنان رفتار کرد. ما آمدیم تا مردم را به عدالت فرمان دهیم و آن‌ها را به کتاب خدا دعوت کنیم. ابن‌زیاد گفت: تو را چه به این کارها؟ ای فاسق! سپس رو به مسلم کرد و به او و به امام حسین و امیرمومنان علی علیه‌السلام و به عقیل دشنام داد. مسلم گفت: تو و پدرت به ناسزا و دشنام سزاوارترید! هرچه می‌خواهی بکن ای دشمن خدا! 🔻 سپس فریاد زد: مسلم را به بالای بام قصر ببرید و گردن او را بزنید و جسدش را به دنبال سرش به پایین بیندازید! پس آن مردی که شمشیر پسر عقیل گردنش را خراشیده بود، کجاست؟ بکربن حمران ملعون، مسلم را به بام قصر برد، درحالی که مسلم، «الله‌اکبر» سر می‌داد و استغفار می‌کرد و بر پیامبر خدا صلوات می‌فرستاد و می‌گفت: خدایا! میان ما و این مردم که نیرنگ زدند و دروغ گفتند و ما را خوار و زبون کردند، حکم کن! 😭 بکر، مسلم را به نقطه‌ای از قصر که مشرف به محل قصاب‌ها بود، برد و سر از بدن او جدا کرد و بدنش را به همراه سر، از پشت بام قصر به روی زمین انداخت... 📌 ؛ * (منابع: ابن شهر آشوب،مناقب آل ابی طالب‌ج۴ص۹۱؛ابن‌نما مثیرالاحزان ص۳۴؛سیدابن طاووس، اللهوف‌ص۵۵؛ شیخ مفید، الارشادج۲ص۴۱الی۶۵؛عزالدین‌بن‌اثیر، الکامل‌فی‌التاریخ ج۴ص۲۹؛فضل‌بن‌حسن‌طبرسی، إعلام‌الوری۲۲۳؛ محمدبن‌جریرطبری، تاریخ طبری ج۵ص۳۷۱؛ محمدبن‌حسن‌فتال، روضه‌الواعظین ج۱ص۱۷۴) ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
📝 ورود کاروان به کربلا 🖤 امام حسین قافله را به پیش می‌راند و حر‌ّ‌بن یزید نیز سایه‌به‌سایه در کنار او بود. هرگاه امام راه خود را به سمت اقلیمی کج می‌نمود، حر راه را می‌بست. زهیر گفت: همین نزدیکی‌های ما روستایی است که مشرف به شطّ فرات است. حرکت کردند تا به کربلا رسیدند.‌.. 🖤 ایشان در روز دوم محرم به کربلا رسیدند و همگی در این سرزمین فرود آمدند. امام حسین، کاغذ و جوهر طلبید و به سرشناسان کوفه نامه‌ای نوشت. آنگاه نامه را پیچید و مهر کرد و به قیس‌بن مسهر صیداوی داد. سپس فرزندان و برادران اهل‌بیت خویش را جمع نمود و به سوی آن‌ها نگاه کرد و ساعتی گریست.بعد فرمود: خدایا! ما خاندان پیامبر تو محمد هستیم، ما از حرم جدّمان بیرون شده، رانده شده و ناآرام و آشفته گشته‌ایم. بنی‌امیه بر ما ستم کرده است. خدایا حق ما را بگیر و ما را بر مردم ستمگر پیروز گردان... 🖤 سپس پرسید: اسم این سرزمین چیست؟ گفتند: کربلا..... سپس اشک‌های حسین علیه‌السلام جاری شد و فرمود: خدایا! از کرب و بلا (اندوه و بلاء) به تو پناه می‌برم. این محلی است که خون‌هایی در آن ریخته می‌شود و حرمت زنان ما در آن شکسته می‌شود! رسول خدا مرا از این حادثه خبر داده ‌است و پدرم نیز هنگام رفتن به صفّین از این مکان می‌گذشت و من با او بودم. همین‌‌جا ایستاد و با دست آن نقطه را نشان داد و گفت: اینجا همان‌جاست. 🖤 مردی درباره این مکان از او پرسید؛ ایشان به او خبر داد که اینجا کربلاست؛ محل اندوه و بلا. چشمان پدرم پر از اشک شد، می‌گریست و می‌فرمود: اینجا محل اقامت شترانشان است و این موضع خیمه‌هایشان! اینجا محل ریخته‌شدن خون‌هایشان است و اینجا محل زمین‌خوردن عاشقان شهید است! کسی از پیشینیان بر ایشان سبقت نگرفته است و کسی بعدِ ایشان نمی‌رسد. خوشا به حالت ای کربلا که خون محبوبان خدا بر روی خاک تو ریخته می‌شود؛ در این سرزمین، دویست پیامبر و دویست پیامبر‌زاده کشته شده‌اند که همه شهید بوده‌اند. پس همگی بارها را گشودند و بر آن سرزمین فرود آمدند و در سوی دیگر نیز حر با سپاهیانش منزل کردند. 🖤 (ساعتی بعد) امام حسین نشسته بود و مشغول اصلاح شمشیر خویش بود و در این ضمن اشعاری زمزمه می‌کرد: «یا دَهرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلیل کَم لَکَ بِالإشراقِ وَالْأَصیل مِن طالِبٍ وَ صاحِبِ قَتیل وَالدَّهرُ لا یَقتَعُ بِالبَدیل وَ کُلُّ حَیٍّ سالِکٍ سَبیل ما أَقرَبَ الْوَعْدَ إِلَی الرَّحیل! و إِنَّمَا الْأَمرُ إِلَی الْجَلیل... . ای روزگار! اف بر دوستی تو! چه بسا یاران و طالبانی که در بامداد و شامگاهت کشتی. آری! روزگار به جای آنان دیگری را نپذیرد. به راستی که پایان کار در دست خدای شکوهمند است و هر زنده‌ای باید این راه را طی کند... .» 💔 راوی می‌گوید، هنگامی که زینب دختر حضرت زهرا این اشعار را شنید، فرمود: برادر جان! این حرف کسی است که به کشته‌شدن خویش یقین پیدا کرده ‌است. امام فرمود: آری، خواهرم! حضرت زینب فرمود: وامصیبتا! این حسین است که خبر از شهادت و مرگ خویش می‌دهد... . 📌 ؛ * (منابع: ابن نماحلی، مثیر الاحزان ص۴۷؛ احمدبن‌اعثم کوفی، الفتوح ج۵ صفحات ۷۸ و ۸۱؛ احمدبن‌جابربلاذری، انساب‌الأشراف ج۳ص۲۰۰؛ احمدبن‌داوود ینوری، اخبارالطوال ص۲۵۲؛ سیدابن‌طاووس، اللهوف صفحات۷۹ و ۱۱۶؛ شیخ مفید، الإرشاد ج۲ ص۸۰؛ شیخ صدوق، الأمالی ص۱۵۵؛ علامه مجلسی، بحارالانوار ج۴۱ صفحات ۲۹۵ و ۳۸۲؛ محدبن‌ابی‌طالب، تسلیمه‌المُجالس و زینه المجالس ج۲ ص۲۵۲؛ محمدبن‌جریر‌طبری، تاریخ طبری ج۵ ص۴۰۹؛ محمدبن‌عمر کشی، اختیار معرفه الرجال ص۱۱۳.) ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
😭 مرثیه‌ای سوزناک از زبان سه‌ساله اباعبدالله... 🔻 بانوان خاندان نبوت بعد از واقعه‌ی عاشورا، شهادت پدران را از دخترانشان پنهان می‌کردند و به آن‌ها می‌گفتند که پدران شما به سفر رفته‌اند. 🔻 اوضاع به همین صورت ادامه داشت، تا اینکه یزید دستور داد بانوان امام حسین را به همراه امام سجاد در مکانی زندانی کنند... 🔻شبی رقیه دختر امام حسین از خواب بیدار شد و گفت: پدرم حسین کجاست؟ همین الان او را در خواب دیدم که بسیار مضطرب و هراسان بود. وقتی بانوان حرم سخنان او را شنیدند، گریستند و کودکان نیز از گریه آن‌ها به گریه درآمدند و صدای آه و ناله در آن فضا پیچید. 🔻 یزید از خواب بیدار شد و گفت: چه خبر شده؟ اطرافیان تحقیق کردند و حادثه‌ای که پیش آمده بود را برایش بازگو کردند. یزید دستور داد تا سر پدرش برای او ببرند. سر شریف پدر را آوردند و در آغوش دختر گذاشتند. آن دختر گریه و ناله سر داد و از دل فریادی برآورد، بعد از آن بیمار شد و در همان روزگار رحلت نمود. 🔻 روایت شده است که سر شریف امام حسین را برای آن دختر آوردند در حالی که در دستمالی مصری پیچیده شده بود. آنگاه آن را مقابلش گذاشتند و پارچه را از روی آن کنار زدند، آن دختر پرسید: این سر از آن کیست؟ به او جواب دادند: این همان سر پدر توست. 🔻 سر را از روی طشت برداشت و به آغوش کشید و می‌فرمود: پدر جان چه کسی محاسنت را به خون خضاب کرده است؟ پدرجان چه کسی رگ‌های گردنت را بریده است؟ پدرجان چه کسی مرا در این کودکی یتیم کرد؟ پدرجان چه کسی بعد از تو ماند تا امیدمان به او باشد؟ پدرجان چه کسی سرپرست این دختر یتیمت هست تا بزرگ شود؟ پدرجان چه کسی حامی این بانوان بدون پوشش است؟ پدرجان چه کسی فریادرس این بیوه‌گان اسیر است؟ پدرجان چه کسی بر این چشم‌های اشک‌بار ترحم می‌کند؟ پدرجان چه کسی این گمشدگان غریب را پناه می‌دهد؟ پدرجان چه کسی دادرس این موهای پریشان است؟ پدرجان بعد از تو چه کسی مانده است؟ وای بر ناامیدی بعد از تو! ای وای از غربت و تنهایی! پدرجان ای کاش قربانی تو می‌شدم. پدرجان ای کاش قبل از این کور بودم! پدرجان ای کاش سر بر خاک می‌گذاشتم و محاسنت را این گونه خضاب به خون نمی‌دیدم... . 🔻 سپس آن دختر لبانش را بر لبان شریف امام حسین گذاشت و آن‌قدر بلند‌بلند گریست که بیهوش شد. وقتی او را تکان دادند، ناگاه دیدند که روح از بدن مبارکش جدا شده است. 🔻 چون بانوان اهل بیت آنچه بر آن دختر گذشت را به چشم دیدند، صدا به ناله و گریه بلند کرده و دوباره عزایی به پا کردند و همه‌ی اهل دمشق از این واقعه به گریه و عزا درآمدند. در آن روز، هیچ مرد و زنی دیده نشد، مگر اینکه چشمش گریان بود. 📌 ؛ (منابع: سیدبن‌طاووس، اقبال الاعمال ۵۸۹؛ شیخ صدوق، الامالی ص۱۶۸؛ شیخ عباس‌قمی، نفس‌المهموم ص۴۵۴؛ کامل بهائی ج۲ صفحات ۱۷۸ و ۱۷۹) ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
💔 مقتل حربن یزیدبن ریاحی 🔻 در روز عاشورا آن‌گاه که امام حسین با سپاه دشمن رو‌به‌رو و جنگ شروع شد، امام حسین فریاد بر‌آوردند: «آیا یاری‌کننده‌ای نیست که به خاطر خدا ما را یاری کند؟ آیا مدافعی نیست تا از حرم رسول خدا دفاع کند؟» در این هنگام، حربن یزید ریاحی که دید لشکر، کمر به قتل امام حسین بسته‌ است، به عمر‌بن سعد گفت: ای عمر می‌خواهی با این مرد بجنگی؟ عمر گفت: به خدا قسم آری! چنان جنگی خواهیم کرد که کم‌ترین چشم‌اندازش جدا‌شدن سرها از پیکرها و بریدن دست‌ها باشد. 🔻 حر با شنیدن این سخن از ابن سعد فاصله گرفت و در مکان دیگری، در پیش سربازانش ایستاد، درحالی که بند‌بند بدنش می‌لرزید. در این حال مهاجربن اوس به او گفت: قسم به خدا هیچ‌گاه تو را این‌گونه که اینجا هستی، ندیده بودم. اگر به من گفته می‌شد شجاع‌ترین مرد کوفه کیست، از بردن نام تو نمی‌گذشتم؛ پس این چه حالی‌ست که از تو می‌بینم؟ حر در جواب گفت: قسم به خدا، خود را میان بهشت و جهنّم در انتخاب می‌بینم و قسم به خدا که هیچ‌چیز را بر بهشت برنمی‌گزینم اگر چه قطعه‌قطعه شوم و مرا بسوزانند. 🔻 حر، اسب خود را پیش راند و از لشکر عمر‌بن سعد عبور کرد و به لشکر امام حسین رسید. دستش را بر روی سرش گذاشت و می‌گفت: خدایا به سوی تو می‌آیم. توبه‌ی مرا بپذیر، چرا که من دل‌های دوستان تو و فرزندان پیامبرت را لرزانده‌ام. به امام حسین عرضه داشت: جانم به فدایت ای پسر رسول خدا! من هماورد شما هستم که راه بازگشتتان را بستم و سایه‌به‌سایه تو، این راه را پیمودم و در این مکان، گرفتار و در بندتان کردم، اما هرگز گمان نمی‌کردم که این مردم کار را به اینجا بکشانند. قسم به خدا اگر می‌دانستم که آن‌ها، شما را به اینجایی که می‌بینم می‌کشانند، این‌گونه با شما رفتار نمی‌کردم. ای پسر رسول خدا! حقیقتاً من از آنچه کرده‌ام به سوی خدا توبه می‌کنم. آیا توبه‌ای برای من هست؟ 🔻 امام حسین فرمود: آری ای برادر! خدا توبه‌ی تو را می‌پذیرد همانا خدا بسیار توبه‌پذیر و مهربان است. از اسب پیاده شو! حر گفت: ای پسر رسول خدا! آیا اجازه می‌دهید که از جانب شما به میدان بروم؟ من به عنوان سرباز شما سوار بر اسب باشم، از پیاده بودنم سودمندتر است. اندک ساعتی بر روی اسب با ایشان می‌جنگم و در آخر کار پیاده می‌شوم و میهمان شما خواهم شد. به امام حسین عرضه داشت: زمانی که عبیدالله مرا به سوی شما فرستاد، هنگام خروج از قصر از پشت سر صدایی شنیدم که می‌گفت: ای حر! بر تو بشارت باد به خیر و نیکی! برگشتم، ولی کسی را ندیدم و گفتم، قسم به خدا این بشارت نیست در حالی که من عازم جنگ با حسین هستم و هرگز فکر نمی‌کردم و گمان نمی‌بردم که هم اکنون به شما بپیوندم. 🔻امام حسین فرمود: به حقیقت به ثواب و نیکی رسیدی! حر گفت: حال که اوّل‌نفری بودم که مقابل شما ایستادم. به من اجازه دهید تا اولین کشته‌ی درگاهتان باشم شاید با این کار من به درجه‌ی شهیدان برسم و از کسانی باشم که فردای قیامت دست در دستان مبارک پدر‌بزرگتان حضرت محمد می‌گذارند. امام فرمود: آنچه در نظر داری انجام بده. خدا تو را مشمول رحمت خود کند! 🔻امام اجازه داد و حر در مقابل امام حسین ایستاد و گفت: ای مردم کوفه! مادرانتان به عزای شما بنشینند. این بنده‌ی صالح خدا را فراخواندید تا این که به نزد شما آمد و حال او را تسلیم دشمن می‌کنید؟..... گریبان او را گرفتید و او را از هر طرف محاصره کردید تا از رفتن به سرزمین‌های پهناور خدا باز داشته شود. پس مانند اسیری در دستان شما شد......او و زنان و کودکان و خاندانش را از آب فرات منع نمودید که جاری است و یهودی و مسیحی و زرتشتی از آن می‌خورند... هان ببینید چگونه تشنگی اینان را از پا درآورده است. با ذریه و فرزندان حضرت محمّد چقدر بد رفتار کردید. خدا در تشنگی روز قیامت شما را سیراب نگرداند. 🔻به میدان نبرد آمد و رجز می‌خواند و به زیباترین صورت شروع به جنگیدن کرد تا اینکه تعدادی از شجاعان و سلحشوران دشمن را از پا درآورد و هجده نفر از جنگاوران آن‌ها را کشت و بعد از آن خود به شهادت رسید. امام‌حسین به بالین او آمد و شروع کرد به زدودن خاک از صورت حر و در این حال می‌فرمود: تو حر و آزاده‌ای همان‌گونه که مادرت تو را حر نام نهاده‌است. تو حرّی در دنیا و آخرت. 📌 ؛ *(منابع: ابن اعثم، الفتوح ج ۵ ص ۱۰۲؛ ابن نما حلی، مثیر الاحزان ص ۵۸؛ احمد بن جابر بلاذری، انساب الأشراف ج ۳ ص ۱۸۹؛ احمدبن داود دينوري، الأخبار الطوال ۲۵۶؛ اسماعيل بن كثير، البدايه والنهايه ٨ ص ۱۸۱؛ سیدبن طاووس، اللهوف صفحات ۶۲ و ۱۰۲؛ شیخ صدوق، الأمالی صفحات ۱۵۷ و ۱۵۹؛ شيخ مفيد، الإرشاد ج ۲ ص۹۹؛ فضل بن حسن  طبرسی، إعلام الوری ص ۲۴۲؛ محمد بن جریر طبری آملی، دلائل الإمامة ص:۱۸۲؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری ج ۵ ص ۴۲۸؛ محمدبن حسن فتالل، روضه الواعظین ج ۱ صفحات ۱۸۴ و ۱۸۶) @Ganje_arsh
💔 مقتل طفلان حضرت زینب 🔻 بعد از شهادت حضرت علی اکبر، محمدبن عبدالله‌بن جعفر، فرزند عقیله‌ی بنی‌هاشم حضرت زینب کبری پا به عرصه‌ی میدان مبارزه گذاشت و این رجزها را بر زبان جاری می‌نمود: از دشمنان به خدا شکایت می‌برم، از کارهای پست مردمی که کورکورانه آن را انجام می‌دهند. مردمی که به حقیقت، معارف قرآن و محکمات آنچه نازل و بیان شده است را تغییر دادند. مردمی که در عین طغیانگری، کفر را به نمایش گذاشتند. محمّدبن عبدالله جنگید تا این که ۱۰ تن را به هلاکت رساند و عامر‌بن نهشل تمیمی بر او یورش برد و او را به شهادت رساند. 🔻 بعد از محمد، برادرش عون‌بن عبدالله، قدم به میدان مبارزه گذاشت، در حالی که این‌گونه رجز می‌خواند: اگر مرا نمی‌شناسید، من فرزند جعفر هستم که شهید راه صداقت است و در بهشت نورافشان. در بهشت با بال‌های سبز پرواز می‌کند. و همین شرافت برای افتخار در روز محشر کافی است. عون سه سواره‌ی بر اسب و هجده پیاده را از پای درآورد که ناگاه عبدالله‌بن قطبه نبهانی او را به شهادت رساند. 🔻 زمانی که خبر شهادت فرزندان عبدالله‌بن جعفر که در رکاب امام حسین به شهادت رسیده بودند، به وی رسید، عبدالله عرضه داشت: ستایش مخصوص خداست؛ شهادت حسین برای من بسیار گران تمام شد. اگر نبودم که حسین را با دست خود یاری کنم، در عوض فرزندانم او را یاری کردند. 📌 ؛ *(منابع: ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات ج ۲ ص ۶۹۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب ج ۴ ص ۱۰۶؛ شیخ مفيد، الإرشاد ج ۲ ص ۱۲۳؛ عز الدین بن اثیر، الكامل في التاريخ ج ۴ ص ۸۹؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار ج ۴۵ ص ۴۴ و ۶۵؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه ج ۲ ص ۶۸؛ محمد بن ابی طالب تسليه المُجالس و زينه المجالس ج ۲ ص ۳۰۳ و ۴۲۴؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری ج ۵ ص ۴۴۷ و ۴۶۶.)  ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
💔 مقتل حضرت عبدالله‌بن حسن 🔻شمر با پنجاه سرباز پیاده به سوی امام حسین آمد و مدام لشکر را به حمله‌ی بر امام تشویق و تحریض می‌کرد. امام حسین نیز بر آنان حمله می‌برد و آنان را را با شمشیر می‌زد و از مقابل خود دور می‌کرد تا اینکه دور امام حسین را گرفتند. ناگاه عبدالله‌بن حسن که کودکی نابالغ بود از سمت بانوان حرم به سوی میدان دوید. عمه‌اش زینب او را گرفت تا نگذارد به میدان رود و امام حسین صدا زد: 🔻خواهرم او را نگه دار! عبدالله روی تافت و از بازگشتن به شدت خودداری کرد و گفت: قسم به خدا از عمویم جدا نخواهم شد. و به سوی امام حسین دوید و در کنار عمو ایستاد. در آن هنگام بحربن کعب بر امام حسین حمله کرد و چون خواست که حضرت را با شمشیر بزند، عبدالله صدا زد: ای فرزند زن ناپاک، آیا می‌خواهی عموی مرا بکشی؟ 🔻بحربن کعب، شمشیر را بر امام حسین فرود آورد و عبدالله دستش را سپر شمشیر کرد. شمشیر دستش را قطع کرد و به پوست آویزان شد. عبدالله فریاد برآورد: وای مادر من! امام حسین او را در آغوش گرفت و به سینه چسباند. در این حال که دست عبدالله در هوا معلق بود و در آغوش عمو قرار داشت، حرمله‌بن کاهل او را هدف تیر خود قرار داد و سر از بدنش جدا کرد. 🔻امام حسین فرمود: ای پسر برادرم! بر مصیبتی که فرود آمد، صبر کن و آنچه که بر تو گذشت را به حساب خیر و ثواب الهی بگذار که خدا تو را به اجداد پاکت ملحق می‌گرداند؛ به رسول خدا، علی، حمزه، جعفر و پدرت حسن‌بن علی که درود خدا بر همه‌ی آنان باد. 🔻بعد امام حسین فرمود: خدايا! باران آسمان را از این قوم دریغ دار و برکات زمین را از آنان بازگیر؛ خدایا! اگر اینان را تا به امروز مهلت داده‌ای، از اکنون میانشان جدایی افکن و آنان را پاره‌پاره و پراکنده‌ گردان و هیچ‌گاه سلاطین را از آنان راضی مکن، چرا که اینان ما را دعوت کردند تا یاری‌مان کنند، اما اکنون دشمن ما شدند و ما را می‌کُشند. 📌 ؛ *(منابع: ابن نما حلی، مثير الأحزان ص ۷۳؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین ص ۱۱۶؛ احمد بن جابر بلاذری، انساب الأشراف ج ۳ ص ۲۰۲؛ سید بن طاووس، اللهوف ص ۱۲۲؛ شیخ مفید، الارشاد ج ۲ ص ۱۱۰ ؛ عزالدین بن اثیر، الکامل فی التاريخ ج ۴ ص ۷۷ علامه مجلسی، بحار الأنوار ج ۴۵ ص ۵۴؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری ص ۲۴۹؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری ج ۵ ص ۴۵۱) ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
🥀 مقتل حضرت على اكبر 🔻زمانی که جز اهل‌بیت امام حسین، کسی همراه او نمانده بود، علی‌بن حسین، قدم پیش
🔻......علی‌اکبر به میدان جنگ بازگشت و رجز می‌خواند و می‌فرمود: من علی‌بن‌حسین‌بن‌علی هستم؛ از گروهی که جدّ پدرشان، پیامبر اکرم است. قسم به خانه خدا که به جانشینی پیامبر سزاوارتریم و به خدا سوگند که پسر زنازاده در میان ما جانشینی نخواهد کرد. با این شمشیر، شما را می‌زنم، در حالی که از پدرم حمایت می‌کنم و آنقدر با نیزه شما را می‌زنم که نوک آن برگردد. چنین است نیش نشتر جوانی از تبار هاشم و علی. 🔻جنگی بزرگ به راه انداخت که در این میان، مُنقذبن‌مُرَّه چنان ضربه‌ای با شمشیر بر فرق سر ایشان فرود آورد که از روی اسب به زمین افتاد و دشمنان از هر سو، او را با شمشیر می‌زدند. تیری به سوی او انداخته شد و بر گلویش فرو‌رفت و گلو را پاره کرد. از جا برخاست، در حالی که در خون خود غوطه می‌خورد؛ سوار بر اسب شد و گردن اسب را گرفت. اسب، او را به میان لشکر دشمن برد. آنان نیز با شمشیرهایشان بند از بندش جدا کردند. وقتی جان به گلوی مبارکش رسید، فریاد زد: ای پدر! این جدّم رسول خدا است. 🔻 مرا از جام لبریزش نوشاند. به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: «زود به نزد ما بیا که برای تو نیز جامی نگه داشته‌ایم.» بعد از آن، نفسی عمیق کشید و به شهادت رسید. امام حسین خود را به بدن علی اکبر رساند و کنار بدنش ایستاد. صورتش را بر صورت علی ‌اکبر گذاشت و فرمود: خداوند هلاک کند قومی که تو را کشتند. چه چیز آن‌ها را بر خدای رحمان و بر هتک حرمت پیامبر خدا دلیر و بی‌باک کرده است؟ 🔻اشک از چشمان مبارکش سرازیر شد و فرمود: بعد از تو، خاک بر سر این دنیا باد! بعد حضرت زینب مانند خورشیدی که طلوع می‌کند، با سرعت از خیمه‌ها بیرون دوید، در حالی ناله و نفرین بر زبان داشت و می‌فرمود: ای محبوب من! ای پسر برادرم! ای میوه‌ی دلم! ای نور چشم من! وقتی به بدن بی‌جان علی‌اکبر رسید، خود را بر روی نعش علی انداخت. امام حسین به سوی خواهر آمد؛ دست او را گرفت و به خیمه بازگرداند و رو به جوانان کرد و فرمود: برادرتان را به سوی خیمه برید! 🔻جوانان بنی‌هاشم نیز بدن علی‌ اکبر را حمل کردند و از مقتل بیرون آوردند و در کنار خیمه‌ای که در مقابلش می‌جنگیدند، قرار دادند. سپس از مردان خاندان، یکی پس از دیگری به میدان رفتند تا اینکه عده‌ای از آن‌ها (بنی‌هاشم) به دست دشمن کشته شدند. 🔻در این زمان، امام حسین فریادی زد و فرمود: ای عموزادگان، صبوری پیشه کنید! ای اهل بیت من، صبر نمایید! به خدا سوگند، بعد از امروز هرگز خواری و ذلّت نخواهید دید. 📌 ؛ *(منابع: ابن‌اعثم، الفتوح ج ۵ ص ۱۱۴؛ ابن شهر آشوب، مناقب‌آل‌أبي‌طالب ج ۴ ص ۱۰۹؛ ابن‌نما‌حلی، مثیرالاحزان ص ۶۹؛ احمدبن‌داود دینوری، الأخبار الطوال ص ۲۵۷؛ اسماعيل‌بن‌كثير،البدايه والنهايه ج ۸ ص ۱۸۵؛ سید بن طاووس، اللهوف ص ۱۱۲؛ علامه‌ مجلسى، بحار الأنوار ج ۴۵ ص ۴۲؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب ج ۳ ص ۷۶؛ فضل‌بن‌حسن‌طبرسی، اعلام الوری ص ۲۴۶؛ محمد بن ابی طالب، تسليه المُجالس و زینه المجالس ج ۲ ص۳۱۰)  ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
گفته شده است، شمر به سوی امام حسین رفت و آن معلون، بیماری پیسی داشت. با لگد بر سینه‌ی حضرت زد و او را به رو انداخت و از پشت سر، محاسن امام حسین را گرفت، در حالی که امام حسین رمقی در بدن نداشت و از عطش، زبان در دهان می‌چرخاند و مدام آب می‌طلبید. شمر گفت: ای پسر ابوتراب! آیا این‌گونه نیست که گمان می‌کنی؛ پدرت بر سر حوض کوثر هرکه را بخواهد سیراب می‌کند؟ پس صبر کن تا از دست او آب بنوشی! امام حسین فرمود: الله اکبر! اللہ اکبر! راست گفتند خدا و رسولش. رسول خدا فرمود: گویا به سگی سفید و سیاه می‌نگرم که در خون اهل‌بیت من غوطه‌ور است و تو همان سگ سفید و سیاهی هستی که من در خواب دیدم. شمر خشمگین شد و گفت: مرا به سگ تشبیه می‌کنی؟ ناگاه بروی سینه‌ امام حسین نشست و محاسن او را به دست گرفت و شروع به بریدن سر کرد. امام حسین خنده‌ای کرد و به او فرمود: مرا می‌کشی و نمی‌دانی که چه کسی هستم؟ شمر گفت: بسیار خوب تو را می‌شناسم! مادرت فاطمه زهرا و پدرت علی مرتضی و جدّت محمد مصطفی است و دشمن تو خدای علی اعلی است...... و این اشعار را می‌خواند: امروز تو را می‌کشم و خود با یقین کاملی که هیچ شکی در آن نیست، آگاهم. دیگر فرصتی برای نه‌گفتن وجود ندارد. و پوشیده نیست که پدرت بهترین سخنوران است........ سر شریف را از تن حضرت جدا کرد که روح همه‌ی عالم به فدای او باد. حضرت زینب، امام حسین را صدا می‌زد و با ناله‌ای جان‌سوز و دلی شکسته فریاد برمی‌آورد: ای وای رسول خدا! ملائک آسمان بر تو درود می‌فرستند، این حسین توست که در خون خود شناور است. شکایت می‌برم به سوی خدا و محمّد مصطفی و علی مرتضی و حمزه سیدالشهدا! ای وای رسول خدا! این حسین توست که به روی زمین بی‌سایبان افتاده است و کشته‌ی فرزندان زنازاده است. وای بر این اندوه! وای بر این بلا! وقتی امام حسین بر روی زمین افتاده بود، اسب ایشان به پاسداری آن حضرت روی نمود. اسب ایشان بر سواره‌ها حمله‌ور می‌شد، آن‌ها را از روی زین به زمین می‌انداخت و لگدکوب می‌کرد. این اسب بعد از شهادت امام حسین، خودش را در خون حضرت غلطاند، یال و پیشانی‌اش را به خون حضرت آغشته نمود و به سوی خیمه‌ها آمد. کنار خیمه‌ی بانوان حرم، پای بر زمین می‌کوبید، شیهه می‌کشید و سرش را به زمین می‌زد خواهران امام حسین، دختران و خانواده‌اش، صدای شیهه‌ی اسب را شنیدند و از خیمه‌ها بیرون دویدند که ناگاه اسب را بی‌راکب دیدند و فهمیدند که امام حسین به شهادت رسیده است. حضرت ام‌ّ‌کلثوم از خیمه‌ها بیرون آمد و دست بر سرش گذاشت و ناله سرمی‌داد و فریاد می‌زد: ای وای بر رسول خدا! ای وای بر جدّ ما! ای وای بر پیامبر خدا! ای وای بر ابا‌القاسم! ای وای بر علی! ای وای بر جعفر! ای وای بر حمزه! ای وای بر حسن! این حسین است که بی‌سایبان بر زمین افتاده و بر خاک کربلا زمین خورده و از پشت، سر از تنش جدا شده و عمامه و پیراهنش ربوده شده است. این‌ها را گفت و از هوش رفت. امام صادق فرمود: وقتی که امام حسین به شهادت رسید، ملائکه مدام به درگاه خدا ضجه می‌زدند و می‌گریستند و می‌گفتند: پروردگارا! این حسین است! برگزیده تو و پسر فرستاده‌ی تو! پس خدا در جواب، تمثال حضرت مهدی را به آنان نشان داد و فرمود: با او، انتقام حسین را خواهم گرفت. بعد از شهادت امام حسین، همان زمان، غباری شدید، تاریک و سیاه، به همراه بادی سرخ در آسمان بلند شد که هیچ‌کس و هیچ‌چیز دیده نمی‌شد. اوضاع به گونه‌ای بود که لشکر دشمن یقین کرد عذاب نازل شده است.   ؛ *(منابع: ابن اعثم کوفی، الفتوح ج ۵ ص ۱۱۹؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب ج ۴ ص ۱۱۱؛ ابن نماحلی، مثير الأحزان ص ۷۴؛ ابو علی مسکویه رازی، تجارب الأمم ج ۲ ص ۸۰؛ احمد بن جابر بلاذری، أنساب الأشراف ج ٣ ص ۲۰۲؛ احمد بن داود دینوری، الأخبار الطوال ص ۲۵۸؛ اسماعيل بن كثیر، البدايه والنهايه ج ۸ ص ۱۸۷؛ سیدبن طاووس، اللهوف ص ۱۲۱؛ شیخ مفید، الإرشاد ج ۲ ص ۱۱۱؛ عزالدین بن اثیر، الکامل فى التاريخ ج ۴ ص ٧٧؛ علامه مجلسى، بحار الأنوار ج ۴۴ ص ۳۲۱ و ج ۴۵ صفحات ۴۹ و ۵۴ و ۵۹؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری ص ۲۴۹؛ محمد بن ابی طالب، تسليه المجالس وزينه المجالس ج ۲ ص ۳۲۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری ج ۵ ص ۴۵۱)