🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 #خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲 #پارت_بیست_و_یکم فردای آن روز یکجور دیگر بودم. زمانی بود که میخواست
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲
#پارت_بیست_و_دوم
شب موقع خواب مهسا مثل همیشه رفت روی تخت بالایی اما برعکس عادت هر شبش شعر آمیخته با آه و ناله اش را زمزمه نکرد. اصلا صدایی از او نمی آمد.حتی غلت نمی خورد. با اینکه تازه دراز کشیده بودم ولی بلند شدم و سرک کشیدم ببینم چکار میکند که دیدم در آن تاریکی با نور کم سوی چراغ قوه جاکلیدی که خودش ساخته بود، دارد کتاب میخواند. گفتم: ول کن نصفه شبی دختر بگیر بخواب.همانطور که سرش گرم کتاب خواندن بود گفت: خیلی خوابیدم الان میخوام بیدار بمونم. آهسته پرسیدم: همون کتابیه که فاطمه بهت داد؟به نشانه تایید سرش را تکان داد.🎈
پرسیدم نویسنده اش کیه؟
غلتی زد و جوابم را نداد.
آن شبها به جای فکر و خیال و گریه، کارم شده بود فکر کردن به حرفهای فاطمه.با خودم گفتم اگر بخواهم با آنها به امام زاده صالح بروم یک جورایی وصله ناجور می شوم آنجا! اصلا این امام زداه صالح نمی گوید پیش خودت چه فکری کردی توی ناپاک گناه کار آمدی بین زائران پاک و دل شکسته ام؟ اما خب من هرچقدرهم با همه شان فرق داشته باشم در این مورد آخر با آنها مشترکم. دل منهم سخت شکسته است. سالهاست که شکسته!فردای آن روز قبل از ظهر حواسم را جمع کردم وقتی که کسی نباشد رفتم طرف شیرهای آب پشت آشپزخانه، سعی کردم شبیه فاطمه وضو بگیرم. اما تا نگاهم به آیینه افتاد حالم از خودم و گذشته ام بهم خورد. نگاهم را طرف آب چرخاندم. 😔
دستهایم را شستم. یک مشت آب خنک برداشتم از بالای صورتم ریختم پایین. لطافت قطرات آب روی صورت ملتهبم جاری شد. روی دست راستم آب می ریختم که زمزمه کردم: خدایا بخاطر تو...بخاطر خودم، از گناه دست کشیدم...وقتی مسح سر می کشیدم تمام سعیم را کردم خاطرات آزار دهنده ام را در پستوی ذهنم زندانی کنم و نگذارم این دیو بی رحم بر سرم فریاد بکشد. مسح پا که کشیدم گفتم: من از قفس عذابی که اون ناکس برام ساخته بود، فرار کردم و اومدم سمتِ تو...خدیا ولم نکن فقط همین!🌌
بازهم موقع نماز گوشه ای نشستم و تماشایشان کردم. بعد از نماز فاطمه رو به مهسا گفت: خب بهمون میگی چی از اون کتاب دستگیرت شد؟
کسی از بین جمع مان انتظار نداشت فاطمه دسته جلسه را دست مهسا بدهد. شاید هرکدام از ما بود میخواست خودش همیشه متکلم وحده باشد و همه به حرفهایش گوش کنند اما فاطمه با همه ما فرق داشت. 😍
با خیلی از آدمهای بیرون هم فرق داشت. او به سادگی از چیزهای رنگارنگ دنیا می گذشت. مهسا با اصرار فاطمه دهن باز کرد. کمی بعد با اعتماد به نفس بیشتری ادامه داد: دیگه نوشته بود...فرض کنیم یه میدون مسابقه داریم با یه مقصد مشخص و زمان محدود. اگه به هر دلیلی کم کاری کردیم و هرچیز دیگه عقب افتادیم. باید سریعتر بریم تا در زمان مقرر به مقصد برسیم. پس با این نگاه اگه گناه کردی بیشتر ثواب کن تا جبران بشه! هدف و مقصد انسان رسیدن به نقطه اوج انسانی و کمال روحیه، پس اگر با گناه عقب افتاد باید با ثواب بیشتر تاخیرش رو جبران کنه.با تشویق های فاطمه و به دنبالش کف زدن بقیه بچه ها به خودم آمدم.
دیگر اسم نویسنده کتاب را نپرسیدم. خودم سرکج کردم و روی جلد دقیق شدم: آیت الله سیدعلی خامنه ای.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
#آخرین_عروس #پارت_بیست_یکم #سر_سفره_افطار_دعا_می_کنی ! بوی بهشت، بوی گل یاس ،بوی باران.... حکیمه ا
#آخرین_عروس
#پارت_بیست_و_دوم
#سر_سفره_افطار_دعا_می_کنی !
ایا می خواهید راز تولد موسی علیه السلام برایتان بگوییم؟
شب چهارشنبه بود،فرعون در قصر خویش خوابیده بود.نسیم خنکی از رود نیل می وزید .آسمان ابری و تیره شد .گویا رعد و برقی در راه بود .
فرعون در خواب دید که آتشی سرزمین فلسطین به مصر آمد و این آتش وارد قصر شد و همه جا را سوزاند و ویران کرد .
صدای رعد و برق در همه جا پیچید، فرعون از خواب پرید. او خیلی ترسیده بود.
وقتی صبح شد فرعون دستور داد تاهمه کسانی که تعبیر خواب می کردند به قصر بیایند .فرعون خواب خود را برای آنها تعریف کرد .
تعیر خواب برای همه روشن بود اما کسی جرئت نداشت آن را بگوید همه به هم نگاه می کردند . سرانجام یکی از آنها به سمت فرعون رفت فرعون لا تندی به آن نگاه کردو فریاد زد :
_تعبیر خواب من چیست؟
_قبله عالم خواب شما از آینده ایی پریشان خبر می دهد .آیا شما ناراحت نمی شوید آن را بگویم.
_زود بگو بدانم از خواب من چه میفهمی؟
_به زودی در قوم بنی اسرائیل که در مصر زندگی میکنند پسری به دنیا می آید که تاج و تخت شما را نابود می کند .
سکوت هم جا را فرا گرفت عرق سردی بر پیشانی فرعون نشست ، او به فکر چاره بود .
جلسه مهمی در روز چهار شنبه تشکلیل شد ،بزرگان مصر در این جلسه حضور پیدا کردند همه در مورد این موضوع نظر دادند.
سرانجام این بخش نامه در دو بند صادر شد :
الف) همه نوزاندان پسر که قبلا به دنیا آمدند به قتل برسند
ب) شکم های زنان حامله پاره شده و نوزادان آنان اگر پسر باشد کشته شود .
ماموران حکومتی به خانه بنی اسرائیل ریختندو با بی رحمی زیاد دستور فرعون را اجرا نمودند .چه خون هایی که بر زمین ریخته شد باور کردن ان سخت است که در ان هنگام 70000 هزار نوزاد پسر کشته شدند .خداوند به بنی اسرائیل وعده داده بود که به زوی موسی ظهور می کند و آنها را از ظلم و ستم فرعون نجات می دهد .
اما آنها از همه جا ناامید شدند فکر میکردند که موسی هم کشته شده است .
ولی وعده خدا هیچ وقت تخلف ندارد .خدا برای تولد موسی برنامه ویژه ایی داشت .
شاید شنیده باشید که نام مادر موسی یوکابد بود .
یوکابد تا ان شبی که موسی را به دنیا آورد خودش هم از حامله بودنش خبر نداشت .
ان خدایی که عیسی را بدون پدر افرید می تواند کاری کند که یوکابد هم متوجه حامله بودن خودش نشود .
خدا بر هر کاری توانست
سرانجام موسی به دنیا آمد و فقط سه نفر از تولد او باخبر شدند پدر،مادر و خواهرش .
ادامه دارد....
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh