💙🍃
🍃🍁
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_صد_و_هفدهم ((بخشش فراموش شده))
💠✍🏻جواب قبولی ها اومده بود. توے در بهش برخورد ڪردم، با حالت خاصی بهم نگاه ڪرد.
ـ به به آقا مهران، چی قبول شدے؟ ڪجا قبول شدے؟ دیگه با اون هوش و نبوغت، بگیم آقا دڪتر یا نه؟خندیدم و سرم رو انداختم پایین
ـ نه انسیه خانم، حالا #پزشڪی ڪه نه ولی خدا رو شڪر، مشهد می مونم.جمله ام هنوز از دهنم در نیومده لبخند طعنه دارے زد
💠✍🏻اے بابا، پس این همه می گفتن مهران، زرنگ و نابغه است الڪی بود؟ تو هم ڪه آخرش هیچی نشدے. مازیار ما سه رقمی آورده داره میره تهران، تو ڪه سراسرے نمی تونستی، حداقل آزاد شرڪت می ڪردے. حالا یه طورے شده از بابات پولش رو می ڪندے. اون ڪه پولش از پارو بالا میره. شاید مامانت رو ول ڪرده ولی بازم باباته. هر چند مامانت هم عرضه نداشت، نتونست چیزے ازش بڪنه.ساڪت ایستادم و فقط نگاهش ڪردم.حرف هاش دلم رو تا عمق سوزوند.
💠✍🏻هر چند، با آتش حسادتی ڪه توے دلش بود و گوشه اےاز شعله هاش، وجود من رو گرفته بود، براے اون جاے دلسوزے بیشترےرو وجود داشت.اومدم در رو باز ڪنم ڪه مادرم بازش ڪرد. پشت در، با چشم هایی ڪه اشڪ توش حلقه زده بود.تو هم سرنوشتت پاسوز زندگی من و پدرت شد.دیدنش دلم رو بیشتر آتش زد. به زور خندیدم.
ـ💠✍🏻بیخیال بابا، حالا هر ڪی بشنوه فڪر می ڪنه چه خبره. نمی دونی #فردوسی چقدر بزرگه. منڪه حسابی باهاش حال ڪردم، اصلا فڪر نمی ڪردم اینقدر … پشت سر هم با ذوق و انرژے زیاد حرف می زدم، شاید دل مادرم بعد از اون حرف هایی ڪه پشت در شنیده بود، ڪمی آرام بشه.حالتش ڪه عوض شد، ساڪت شدم. خودم به حدے سوخته بودم ڪه حس حرف زدن نداشتم و شیطان هم امان نمی داد و داغ و آتش دلم رو بیشتر باد می زد. آرزوهاے بر باد رفته ام جلوےچشمم رژه می رفت.دلم به حدےسوخت ڪه بعد از آرام شدن، فراموش ڪردم، بگم:
– خدایا ! بنده ات رو به خودت بخشیدم.
.
✍ادامه دارد......
➢ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
#پزشڪی
✨🌸پیامبرصلی الله علیه وآله
ڪدو بخورید، چراڪه عقل راتیز
و(ڪارائی) مغز را زیاد می ڪند✨🌸
📚بحارالانوار (ط_بیروت)ج۶۳ص۲۲۹
➢ @Ganje_arsh ❤️
#پزشڪی
✨🌸پیامبرصلی الله علیه وآله
ڪدو بخورید، چراڪه عقل راتیز
و(ڪارائی) مغز را زیاد می ڪند✨🌸
📚بحارالانوار (ط_بیروت)ج۶۳ص۲۲۹
➢ @Ganje_arsh ❤️
#پزشڪی
✨✍🏻امام صادق علیه السلام:
حنا، بوے بد عرق را از بین می برد
وچهره را شاداب،
دهان را خوشبو و فرزند را زیبا می ڪند✨
📚ڪافی ج۶ص۴۸۴
➢ @Ganje_arsh ❤️
#پزشڪی
✨🌸✍🏻پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:
سیر بخورید وبدان درمان ڪنید،
چرا ڪه درمان هفتاد درد در آن هست.✨🌸
📚دانشنامه احادیث پزشڪی ج۲ص۲۶۴
➢ @Ganje_arsh ❤️
#پزشڪی
✨🌸✍🏻پیامبرخداصلی الله علیه وآله:
ناشتا خرما بخورید، چرا ڪه
ڪرم هاے شڪم رت می ڪشد.....✨🌸
📚دانشنامه احادیث پزشڪی ج۱ص۴۵۳
■⇨ @Ganje_arsh
#پزشڪی
✨✍🏻امام رضا علیه السلام:
پرخورے درتخم مرغ آب پز،
نفس تنگی ونفس بریدگی می آورد✨
📚دانشنامه احادیث پزشڪی ج۱ص۳۴۷
➢ @Ganje_aarsh ❤️
#پزشڪی
✨🌸✍🏻در روایت آمده است:
هرڪس فرزندے نداردباید بسیار تخم مرغ
یا(تخم پرندگان)بخورد،زیرا سبب
ازدیاد نسل می شود✨🌸
📚طب الائمه ،ابن سابورالزیات ص۰۱۳۰
➢ @Ganje_aarsh ❤️
💙🍃
🍃🍁
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_صد_و_هفدهم ((بخشش فراموش شده))
💠✍🏻جواب قبولی ها اومده بود. توے در بهش برخورد ڪردم، با حالت خاصی بهم نگاه ڪرد.
ـ به به آقا مهران، چی قبول شدے؟ ڪجا قبول شدے؟ دیگه با اون هوش و نبوغت، بگیم آقا دڪتر یا نه؟خندیدم و سرم رو انداختم پایین
ـ نه انسیه خانم، حالا #پزشڪی ڪه نه ولی خدا رو شڪر، مشهد می مونم.جمله ام هنوز از دهنم در نیومده لبخند طعنه دارے زد
💠✍🏻اے بابا، پس این همه می گفتن مهران، زرنگ و نابغه است الڪی بود؟ تو هم ڪه آخرش هیچی نشدے. مازیار ما سه رقمی آورده داره میره تهران، تو ڪه سراسرے نمی تونستی، حداقل آزاد شرڪت می ڪردے. حالا یه طورے شده از بابات پولش رو می ڪندے. اون ڪه پولش از پارو بالا میره. شاید مامانت رو ول ڪرده ولی بازم باباته. هر چند مامانت هم عرضه نداشت، نتونست چیزے ازش بڪنه.ساڪت ایستادم و فقط نگاهش ڪردم.حرف هاش دلم رو تا عمق سوزوند.
💠✍🏻هر چند، با آتش حسادتی ڪه توے دلش بود و گوشه اےاز شعله هاش، وجود من رو گرفته بود، براے اون جاے دلسوزے بیشترےرو وجود داشت.اومدم در رو باز ڪنم ڪه مادرم بازش ڪرد. پشت در، با چشم هایی ڪه اشڪ توش حلقه زده بود.تو هم سرنوشتت پاسوز زندگی من و پدرت شد.دیدنش دلم رو بیشتر آتش زد. به زور خندیدم.
ـ💠✍🏻بیخیال بابا، حالا هر ڪی بشنوه فڪر می ڪنه چه خبره. نمی دونی #فردوسی چقدر بزرگه. منڪه حسابی باهاش حال ڪردم، اصلا فڪر نمی ڪردم اینقدر … پشت سر هم با ذوق و انرژے زیاد حرف می زدم، شاید دل مادرم بعد از اون حرف هایی ڪه پشت در شنیده بود، ڪمی آرام بشه.حالتش ڪه عوض شد، ساڪت شدم. خودم به حدے سوخته بودم ڪه حس حرف زدن نداشتم و شیطان هم امان نمی داد و داغ و آتش دلم رو بیشتر باد می زد. آرزوهاے بر باد رفته ام جلوےچشمم رژه می رفت.دلم به حدےسوخت ڪه بعد از آرام شدن، فراموش ڪردم، بگم:
– خدایا ! بنده ات رو به خودت بخشیدم.
.
✍ادامه دارد......
➢ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃