#قسمت هشتادونهم
#ناسپاسی قوم ثمود و تكرار تاریخ🗿
قوم عاد به سبب گناهان خود، منقرض شدند و خدا سرزمین و املاكشان را به قوم ثمود ارزانی داشت. قوم ثمود در سرزمین عاد جانشین ایشان شدند و این سرزمین را بیش از پیشینیان آباد ساختند. قناتها حفر كردند، باغ و بستانهایی بوجود آوردند، كاخهایی محكم و با شكوه بنا نمودند و در میان كوهها خانه هایی از سنگ تراشیدند، تا از حوادث روزگار و مصایب آن در امان باشند.
قوم ثمود نیز مانند قوم عاد در خوشگذرانی و وسعت ناز و نعمت بسر می بردند ولی شكر خدا را به جا نمی آوردند و فضل او را سپاسگزار نبودند، بلكه به ستمگری و عصیان خود افزودند، روز بروز از حق فاصله می گرفتند و به كبر و غرور خویش می افزودند. ایشان نیز پرستش خدای یكتا را كنار گذاشته به عبادت بتها پرداختند. برای خدا شریك ساختند و از دستورات او سرپیچی كردند، با این تصور كه در این نعمت فراوان جاویدان خواهند بود، و این خوشگذرانی ابدی است.
خدا صالح علیه السلام را كه از جهت نسبت بر همه آنان برتر و از جهت حلم بهتر و از جهت عقل برگزیده تر از ایشان بود، بر آنان مبعوث كرد.
صالح قوم خود را به توحید و به عبادت خدای یكتا دعوت كرد و در جهت ارشاد آنان چنین خاطر نشان كرد:
خدای یكتا شما را از خاك خلق كرده و بوسیله شما زمین را آباد ساخته است و شما را روی زمین جای داده و نماینده خویش ساخته است و آشكار و نهان نعمتهای خود را بر شما جاری كرده است. سپس آنان را دعوت كرد كه بت پرستی را كنار بگذارند و خدای یكتا را ستایش كنند، زیرا بت مالك نفع و ضرری نیست و شما در هر چیز محتاج به خدای یكتا هستید.
صالح علیه السلام ارتباط خویشاوندی و قرابت خود را با آنان، خاطرنشان كرد و گفت: شما، قوم و فرزندان قبیله من هستید و من خیر و مصلحت شما را می خواهم و نیت سوئی در دل ندارم، سپس صالح از آنان خواست از خدا طلب آمرزش كنند و از گناهانی كه مرتكب شده اند توبه كنند، زیرا خدا به آنكس كه او را بخواند نزدیك است و در خواست سائلین را پاسخ می دهد و هر كس به سوی او بازگردد اجابتش می كند و توبه او را می پذیرد.
صالح علیه السلام سخنان خود را به صراحت بیان كرد ولی گوش قوم بر این بیانات بسته بود و دلهای آنان در پرده و حجاب نخوت قرار گرفته بود و چشمهایشان در رویت آیات خدا ناتوان شده بود، لذا رسالت صالح را منكر شدند، دعوت او را به تمسخر گرفتند و رسالت او را از حق به دور و بعید شمردند. سپس او را سرزنش كردند و گفتند: صالحی كه از عقل سرشار و رایی صائب برخوردار است غیر ممكن است كه این دعوت و كلمات نوظهور از او صادر شده باشد!
مخالفین صالح او را مخاطب قرار داده گفتند: ای صالح ما پیش از این تو را روشنفكر و صاحبنظرمی دانستیم، آثار خیر از سیمای تو هویدا و علائم رشد اجتماعی و فكری در تو نمودار بود. ما تو را برای مقابله با حوادث احتمالی روز مبادا ذخیره می دانستیم تا ظلمت این حوادث با نور عقل تو روشن و مشكلات ما با رای صحیح تو مرتفع شود.
ولی افسوس كه اكنون به هذیان گویی افتاده ای و حرفهای بیهوده می زنی! این چه كاری است كه ما را به آن می خوانی؟ راستی آیا ما را از عبادت خدایان پدران خود منع می كنی و انتظار داری عقایدی را كه با آن بزرگ شده ایم و در تمسك به آن بار آمده ایم كناربگذاریم. خلاصه ما در گفتار و دعوت تو تردید داریم و به تو اطمینان نداریم. ما خدایان پدران خویش را به خاطر تو رها نمی كنیم و هرگز متمایل به هوس و كجروی تو نمی شویم.
صالح قوم را از مخالفت با خویش بر حذر داشت و رسالت خود را در میان آنان آشكار ساخت، نعمتهایی را كه خدا برای آنان جاری ساخته به خاطرشان آورد و سپس آنان را از عذاب و غضب خدا بیم داد و برای رفع هر گونه شبهه به ایشان گفت: من در دعوت خود نفعی برای خود در نظر نگرفته ام و انتظار سودی ندارم، عاشق ریاست بر شما نیستم، مزدی برای رسالت خود از شما نمی خواهم و پاداش پند واندرز خود را مطالبه نمی كنم. مزد من به عهده پروردگار جهانیان است.
🏴@Ganjhayemanaviy