هدایت شده از تحلیلگر ۵۷
#سیلی
بی تردید این اقدام تحسین برانگیز ورزشکارانمان را باید #سیلی_دیگری بر صورت استکبار آمریکا و ایادی منطقه دانست.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#صدای_انقلاب
#آتش_به_اختیار
☑️ @tahlilgar57
*بنام خدا*
✅ *استانداری که امروز سیلی خورد*
✍🏻 محمد محمودی نورآبادی
سردار عابدین خرم را از سال ۹۲ می شناسم. از همان وقتی که مشغول تحقیق و مصاحبه برای کتاب «شام برفی» بودم. سردار هم یکی از شخصیت های شام برفی بود که باید مصاحبه می شد. یکی از همان ۴۸ ایرانی که مرداد ۱۳۹۱ در مسیر فرودگاه دمشق به هتل فرادیس توسط نیروهای تکفیری(عوامل موساد) ربوده شدند و ۱۵۹ شبانه روز در چهارده منزل در ریف دمشق شکنجه شدند.
اتفاقا خرم از لحاظ جایگاه سازمانی ارشد ترین فرد آن کاروان بود. در واقع فرمانده سپاه استان آذربایجان غربی اسیر شده بود که البته در بازجویی های همراه با شکنجه با شوکر و شلاق، خود را معلم جغرافیا و زائر معرفی کرده بود و تا آخر هم پای حرفش ماند.
او بارها تحت شدید ترین شکنجه ها قرار گرفت. در منزل ششم دیگر نایی برایش نمانده بود. اما وقتی لب به اعتراف نگشود، *نقیب عبدالناصر شامیر، فرمانده هنگ تکفیری البرا* همه چیز را به شب بعد موکول کرد.
تا شب بعد، جماعت اسیر راهی جز دعا و توسل نداشتند. آنها در زیر زمینی که پیشتر باشگاه ورزشی بود، به حضرت زهرا سلام الله علیها متوسل شدند و آنقدر توسل و دعا را ادامه دادند تا شب به نیمه رسید و نقیب هم راه رسید. صدای گوش خراش موتور برق مانع از شنیده شدن صدای پاهای نقیب و جلادهای همراهش می شد. اما اسرا او و سمیر و بقیه را می دیدند که با شوکر و کابل از پله ها پایین می آمدند. هنوز پای نقیب شامیر به آخرین پله نرسیده بود که موتور برق خاموش شد و زیر زمین در تاریکی فرو رفت. فریاد نقیب شامیر بلند بود. همراهانش را ملامت کرد و همزمان چند پله را به عقب برگشت.
نور موبایل سمیر اردنی بود که به دادش رسید. نقیب سرش داد کشید و دلیل خاموش شدن موتور برق را جویا شد. سمیر هم مثل او بی اطلاع بود.
پشت سر نور ضعیف موبایل، سراغ موتور برق رفتند. سمیر چند بار طناب هندل را کشید اما موتور نفس نکشید. او مهندس کهربا را به کمک طلبید. مهندس کهربا *صادق ادیبی اهل سیمکان جهرم و فرمانده آماد تیپ ۳۳ المهدی* که حالا خود را مهندس کهربا معرفی کرده بود. صادق پاورچین و در حالی که ذکر یا زهرا بر لب داشت، خود را به جمع و موتور برق رساند. خونسرد به چند قطعه ی موتور برق دست کشید و سپس سراغ طناب هندل رفت. خدا خدا می کرد که روشن نشود. کشید و باز موتور نفس نکشید. نقیب عصبی و نگران به سمیر گفت: همه ی برنامه ها به هم ریخت. جمله ی عربی او را سید طاهر افغانی، مترجمی که از قضا با جمع اسیر شده بود، برای دور و بری ها ترجمه کرد.
نقیب همه چیز را به شب بعد موکول کرد. از این ستون تا آن ستون فرج بود. تا شب بعد بیست و چهار ساعت فرصت بود. آن هم اگر نقیب شامیر گرفتار عملیات و درگیری نمی شد و می توانست خودش را به زیر زمین برساند...
*و امروز عابدین خرم در جلسه ی معارفه سیلی خورد. سیلی نه از دست تکفیری بی شرم که از دست یک خودی. انگیزه هرچه که بوده باشد، خرم او را بخشید و گفت: در سوریه روزی ده ها شلاق می خوردم و حالا تحمل یک سیلی چندان دشوار نیست.*
والعاقبه للمتقین
شیراز/ یکم آبان ۱۴۰۰
#سیلی #استاندار #داعش
@GgaroGhati
@GgaroGhati