«چند قاب در مجلس»
در قاب اول آقای پزشکیان در نزد مجلس انقلابی تایید اجمالی حضرت آقا را نسبت به وزراء اعلام کرد و رأی بسیاری از مخالفین به سوی تایید کابینه پیشنهادی برگشت!
قاب دوم اما جالب بود؛ رای کامل به تمام کابینه پیشنهادی دولت چهاردهم انجام شد و توپ بر زمین فرمانده کل قوا افتاد، تا در حواشی آینده، مبنی بر مورد تایید بودن وزراء توسط رهبر انقلاب، برای بستن دهان منتقدان، استفاده گردد!
قاب سوم نیز متعلق به سیاست بازی نمایندگان مجلس بود؛ زیرا پندار شرایط جنگی ایجاب می کرد که برای سلب هر بهانه جویی از طرف دولت، هیچ کرسی از وزرات خالی نماند و احتمالا بعد از پایان یافتن این دوران، فرصت استیضاح میسر خواهد شد؛ که البته آنهم بستگی به پایان شرایط فعلی دارد!
سرانجام در قاب چهارم نهاد رهبری، اظهار آقای پزشکیان را تلویحاً در خصوص تایید حضرت آقا، نسبت به وزراء را رد کرد!
و در اینجا مشخص گردید که سیاست باز اصلی این مجلس، آقای پزشکیان و مشاوران بودند که با نقل خبری ناموثق، در عین سادگی کلام، توانستند از این قاب، سربلند خارج شوند، نه نمایندگانی که بدون تحقیق ،خبر را پذیرفتند!
✍🏻فاطمه شکیبرخ
#دولت_چهاردهم
@Ghalamzaniii
«یک عدد اربعین ندیده»
چشم هایم را که می بندم، عمود های مانده را تا حریم یار می شمارم…
می خواهم به هنگام دیدار کربلاء، سلام اولم از شارع العباس (ع) باشد؛ تا با پیشکش ادب، خدمت حضرت فضل، اذن دخول شاه کربلاء را برُبایم…
آن تراوش احساس، مرا به عمق این دیدار خواهد برد؛ می دانم که در هیچ نقطه ای از روی زمین، اینچنین باب شوق، برایم گشوده نمی شود!
به هنگام دیدار بین الحرمین که می شود، سلامی از عمق جان می دهم، تا دلم مصفا گردد؛ تا با جواب نشنیده ات، تمام آنچه از من نیست؛ از درونم بار سفر گیرد…
چشم هایم را که می بندم، من هستم و همان کنج دیوار همیشگی که به آن تکیه داده ام…
زیارت کرده ام شما را…
تقبل الله می گویی آقاجان؟!
خودم را به چنین احوالی در وصف جاماندگی ام، تسکین می دهم…
✍🏻فاطمه شکیبرخ
#اربعین_حسینی
@Ghalamzaniii
Hossein Sotode موزیکدلhossein_sotode_ghariban_vahidan 128.mp3
زمان:
حجم:
4.16M
السلام علیک یا اباعبدالله
غریبا وحیدا فریدا
میگفت زینب(س) از خیمه دیدا ... 😭
🎤 حسین ستوده
#شب_جمعه
#کربلا
#امام_حسین
@Ghalamzaniii
«اربعین، ظهور تو را کم دارد»
مولای من در این هزار و اندی سال که هنوز زمان انتظار به سر نرسیده است؛ شیعه هزارساله شما با چشم براهی برای آمدنتان، حیات اجتماعی خویش را به بالندگی نزدیک کرده است.
اربعین حسینی، برجسته ترین نقطه اتصال حیات شیعه هزارساله است و چه وصف ناپذیر می توان اتصالی فارغ از مرز و هویت های تعیینی را با محوریت عشقی
آسمانی به گفتار کشاند!
اینک که اربعین، مسیری متفاوت از تمام بایسته های تمدن ظاهری غرب را با کشیدن خط بطلان بر آن به عرض وجود نهاده است، تبیین بی کلام مواهب انتظار در مکتب اسلام به خوبی دریافت می شود! و می توان گفت که انتظار آمدن شما، همان شیعه مقاوم در راه هدف را پرورش داده است!
بازآ که آخرین تعیّن بالندگی شیعه هزارساله، همان پله ی آخری ست که جز با ظهور شما مداوا نشود!
بیا که اربعین حسین (ع) تو را کم دارد!
✍🏻فاطمه شکیبرخ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#روز_جمعه
@Ghalamzaniii
«شهر عاشق پرور من»
سکوت عجیبی از شهر می بارد، انگار که سفر کردگان به سوی حسین علیه السلام، تمام ساکنان اصلی شهر بودند که اینک جای خالی شان، کوی و برزن را به خلوت تنهایی جاماندگان، مبدل کرده است!
در این شهر، هیاهو و شور زندگی آنچنان به خموشی رسیده که خاطرات سال های درگیری با کرونا و آن سوت و کوری غمناک، دوباره در ذهنم زنده می شود!
حس دلتنگی و جاماندگی ام را بر کوله بار حسرت هایم وا می نهم و زیر لب، شکر خدایی را می نوازم که مرا هم شهری عاشقان اباعبدالله (ع) قرار داده است!
گاهی اشک شوق می بارم؛ بر این رحمت عالمگیر و گاهی رشک می برم، بر حال محبانِ خوش رزقِ خداوند کریم!
ای رفیقِ اول و آخرِ بامرامِ حیاتم، حال امثال ما نیز خریدنی ست…
نگهی کن تا در این واگویه های جاماندگی، نصیبی ز رحمت عالمتاب تو نیز، بر ما نوشته شود…
✍🏻فاطمه شکیبرخ
#اربعین_حسینی
@Ghalamzaniii
Haj Meysam MotieeZiyaratArbaein1399.mp3
زمان:
حجم:
6.86M
سلام بر ولىّ خدا و حبیبش
سلام بر دوست خدا و نجیبش
سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش
سلام بر حسین مظلوم شهید
سلام بر آن دچار گرفتاری ها و کشته اشک ها
زیارت اربعین با نوای حاج میثم مطیعی
التماس دعا
@Ghalamzaniii
✨«دیدن دوباره تو!»
صدای بهم خوردن درب ورودی خانه، زن را از پشت چرخ نخ ریسی بلند کرد و پیصدا فرستاد.
دخترک سیه چهره که تازه رسیده بود با پر شالاش عرق پیشانیاش را چید به سمت مطبخ خانه رفت.
زن جلوتر رفت و نگاه به داخل زنبیل دخترک کرد و با تعجب پرسید: چه شد سالمه؟! زنبیلات که هنوز پر است!
دخترک با ناراحتی گفت: بانوی من!.. زنی که بزرگ کاروانشان بود گفت صدقه بر ما حرام است و هرچه به کودکان داده بودم در زنبیل ریخت.. .
چیزی در قلب امحبیبه جا به جا شد!.
با خود فکر کرد یعنی آن اسیران مسلمانند!؟ اما حتی اگر مسلمان باشند این حکم بر مسلمان عامی جاری نمیشود.
بی فوت وقت به داخل برگشت و عبای سیاه برسر کشید و به همراه کنیزش که راه بلد اردوی آن کاروان بود، به سمت بازار کوفه روانه شد.
در بازار، مردم دست از داد و ستد کشیده بودند و به تماشای اُسرا آمده بودند. زن و مرد، پیر و جوان چنان شادی و هلهله میکردند که گویی یزد جماعت یک شهر را اسیر کرده است اما هیهات که تعداد افراد آن کاروان که بیشترشان زن و کودک بودند به ۲۰ تن هم نمیرسید!
امحبیبه زنبیل خوراک را از سالمه گرفت و از میان جماعت برای خود راهی باز کرد و به اولین شرطه رسید و گفت: خدا عمرت دهد برادر!.. اینان کیانند؟ به کجا میبریدشان؟!
جوانک تازه قبا که حسابی لباس شرطه الله به تنش گشاد بود گفت: خارجیاند! از حدود دین پیامبر خارج شدهاند و بر خلیفه شوریدهاند.. به شام میبریمشان..
امحبیبه دوباره پرسید: مِهتَر این کاروان کدام است؟ میخواهم این زنبیل نان و خرما را به او بدهم..
جوانک به زنی که عبای سیاه نیمسوختهای برسر داشت اشاره کرد و گفت: اوست.. اما خودت را خسته نکن از هیچکس خوراک قبول نمیکند.
امحبیبه سری تکان و به طرف زن رفت و به کنارش که رسید زنبیل را پیش پایاش گذاشت و گفت: چرا این نان و خرما را پس فرستادی؟
کودکانتان گرسنه نیستند؟
بانویی که غبار مصیبت چهرهاش را شکستهتر کرده بود فرمود: صدقه بر این کاروان حرام است!
امحبیبه جلوتر رفت و گفت: بخدا قسم که صدقه نیست زن اسیر.. نذر است.. من نذر کردهام به قدر وسعم هر اسیر و غریبی را سیر و سیراب کنم تا شاید خدا روزی آرزوی دلم را برآورد..
آن بانو که گویی امحبیبه را شناخته بود پرسید: نذرت چیست؟!
امحبیبه که داغ دلاش تازه شده بود، دست روی قلبش گذاشت و گفت: آرزوی دیدن سرور و مولایم حسین بن علی را دارم!.. روزگاری که علی هنوز در محراب مسجد این شهر نماز میخواند من کنیز دخترش زینب بودم اما دست تقدیر مرا از آنان جدا کرد.. آرزو دارم پیش از مرگ یکبار دیگر دیدگانم به جمال نورانی اهل بیت پیامبر بینا شود.
در همین اثنا ناگهان اشک از دیدگان مبارک عقیله بنیهاشم روان شد و با سوز دل فرمود: نذرت قبول شد ام حبیبه.. من زینبم
امحبیبه که به آنچه شنیده بود شک داشت گفت: اما زینب هیچگاه بدون حسین نبود.. اگر راست میگویی حسینات کجاست؟
زینب کبری دست بلند کرد و دارالاماره کوفه را به ام حبیبه نشان داد و فرمود: آن سر که روی نی قرآن تلاوت میکند حسین فاطمه است.. ما از دشت کربلا میآییم..
امحبیبه با دیدن سرهای بریده پایاش سست شد و روی خاک نشست؛ هیچگاه فکر نمیکرد دیدار دوبارهای که آنقدر انتظارش را کشیده بود اینطور برآورده شود. حالا که سر ثارالله را روی نی میدید دلاش نمیخواست سر داشته باشد و بیاختیار شروع به لطمهزنی کرد. با خودش میگفت: سر مولایم بر نیزه باشد و من زنده باشم...اُف بر تو ای دنیا که سر حسین را بر نیزه راست کردند. اه ای قلب چرا از تپش نمیایستی؟ ای چشمان چرا کور نمیشوید؟ ای زبان چرا به لکنت نمیافتی... چرا خورشید هنوز بر فراز آسمان است؟ مگر میشود یک آسمان و دو خورشید؟ کاش جان میدادم... کاش همین حالا روحم از تنم میرفت... شرمسارم که سرم بر بدن باشد و سر پسر فاطمه بر فراز نی...
اما عقیله بنیهاشم دستان امحبیبه را گرفت و او را آرام کرد؛ سپس در گوشش نجوا کرد:تا بُتخانه کفر یزید راه درازی در پیش داریم امحبیبه!
پوشیه.. برایمان پوشیه بیاور ما را از نگاه ناپاک این نانجیبان نجات بده!
🖋️ به قلم فاطمه قوامی