💌#نامه
«بیشتر از هر چیزی دلم میخواست میتوانستم تمام روحم را در چشمانم بگذارم و تا ابد به تو نگاه کنم.»
📜از نامههای عاشقانه آلبر کامو به ماریا کاسارس.
•̈ࡐࡋ̣ࡅߺࡉ ܩـتـހވࡏܘ•
̈ࡐࡋ̣ࡅߺࡉ ܩـتـހވࡏܘ
💌#نامه «بیشتر از هر چیزی دلم میخواست میتوانستم تمام روحم را در چشمانم بگذارم و تا ابد به تو نگاه ک
💌#نامه
«از ته قلبم و با تمام وجودم میگویم فقط تو را دوست دارم و روحم مال توست وقتی به تو فکر میکنم حس میکنم که برای من دیگر هیچ چیز وجود ندارد که بتوانم آن را جایگزین عشق تو کنم. دلم میخواهد که تو را خوشبخت کنم. دلم می خواهد وجود من در زندگی تو اثری داشته باشد که منجر به سعادت تو بشود. اما ناتوانی ام را به خوبی میفهمم.»
📜 از نامههای فروغ فرخزاد به همسرش، پرویز شاپور.
̈ࡐࡋ̣ࡅߺࡉ ܩـتـހވࡏܘ
💌#نامه «از ته قلبم و با تمام وجودم میگویم فقط تو را دوست دارم و روحم مال توست وقتی به تو فکر میکنم
💌#نامه
«فقط امیدوارم بمب اتمی آنقدر ارزان بشود که توی کله من هم یکی از آنها را بزنند.»
📜از نامههای صادق هدایت به حسن شهیدنورایی.
@Ghallbe_Matroke|🕸⃟🕷
̈ࡐࡋ̣ࡅߺࡉ ܩـتـހވࡏܘ
💌#نامه «فقط امیدوارم بمب اتمی آنقدر ارزان بشود که توی کله من هم یکی از آنها را بزنند.» 📜از نامههای
💌#نامه
فروغ فرخزاد تو یکی از نامههاش به ابراهیم گلستان یه چیزی نوشته که عمیقاً حس و حالی که موقع نوشتنش داشته رو درک میکنم:
پنجشنبه ۱۰ ژوئن: «در این رؤیا هستم که میآیی و میدانم که نمیآیی. آنقدر نخواهی آمد تا دیگر اصلاً امکان آمدن و با هم بودن برای هیچکداممان موجود نباشد. بمیریم و وقتی داریم میمیریم با تأسف و حسرت بمیریم، با خندیدن به تمام دیوارهایی که یک عمر دور خودمان ساخته بودیم و زندگیمان را میان این دیوارها خفه کردیم.»
📜از نامه های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
@Ghallbe_Matroke|🕸⃟🕷
̈ࡐࡋ̣ࡅߺࡉ ܩـتـހވࡏܘ
💌#نامه فروغ فرخزاد تو یکی از نامههاش به ابراهیم گلستان یه چیزی نوشته که عمیقاً حس و حالی که موقع نو
💌#نامه
«به حرف هایم نخند. شاید کمی مضحک باشد که من در این سن چنین عقایدی داشته باشم. اما پرویز زندگی خیلی پوچ است به قول هدایت "همه ی آدم ها شبیه هم هستند با غرایز و احتیاجات محصور در یک کادر کثیف" من نمیتوانم زشتی ها را تحمل کنم. روحم مثل یک پرنده ی محبوس بی تابی میکند. من دنیاهای زیبا و روشن را دوست داشتم و حالا با چشم های باز کثافت و تیرگی محیط زندگی ام و اجتماعاتم را تشخیص میدهم. به کجا میتوانم پناه بیاورم. خودم قدرت تحمل خودم را ندارم و حرف های من خیلی چرند و مزخرف است.»
📜از نامه های فروغ فرخزاد به همسرش، پرویز شاپور.
@Ghallbe_Matroke|🕸⃟🕷
̈ࡐࡋ̣ࡅߺࡉ ܩـتـހވࡏܘ
💌#نامه «به حرف هایم نخند. شاید کمی مضحک باشد که من در این سن چنین عقایدی داشته باشم. اما پرویز زندگی
💌#نامه
برایم بنویس. قربانت بروم. اگر بیایی از خوشی پر میگیرم. اگر بیایی زندگی میکنم. میبوسمت از صبح تا شب. میبوسمت از سرتاپا. میبوسمت. سینهات آرامگاه منست. آغوشت جاییست که مرا به خواب راحت و بیدغدغه و بیاضطراب و بیغم میخواند. اگر داد بزنم صدایم آسمان را پاره میکند. آنقدر از عشق به تو و از میل به تو و از درد تو پُرم که اگر داد بزنم صدایم آسمان را پارهپاره میکند. شاهی، نازنینم، عمرم، نفسم، روحم، جانم. دوستت دارم.
📜 فروغ فرخزاد در نامه به ابراهیم گلستان
@Ghallbe_Matroke|🕸⃟🕷
̈ࡐࡋ̣ࡅߺࡉ ܩـتـހވࡏܘ
💌#نامه برایم بنویس. قربانت بروم. اگر بیایی از خوشی پر میگیرم. اگر بیایی زندگی میکنم. میبوسمت از ص
💌#نامه
دنیای عزیز، دارم میروم چون خسته شدهام. گمان کنم به اندازه کافی عمر کردهام. تو را با نگرانیهایت در این فاضلاب شیرین تنها میگذارم. خوش بگذرد.
📜نامهی خودکشی جورج سندرز ، ۲۵ آوریل ۱۹۷۲
@Ghallbe_Matroke|🕸⃟🕷
̈ࡐࡋ̣ࡅߺࡉ ܩـتـހވࡏܘ
💌#نامه دنیای عزیز، دارم میروم چون خسته شدهام. گمان کنم به اندازه کافی عمر کردهام. تو را با نگرانی
💌#نامه
مرا ببخش؛
تمام بدبختی هایی که بر سر تو آوردم،
از یک جا سرچشمه می گیرد؛
از عشقی که به تو دارم!
📜فرانتس کافکا در نامه به فلیسه
@Ghallbe_Matroke|🕸⃟🕷
̈ࡐࡋ̣ࡅߺࡉ ܩـتـހވࡏܘ
💌#نامه مرا ببخش؛ تمام بدبختی هایی که بر سر تو آوردم، از یک جا سرچشمه می گیرد؛ از عشقی که به تو د
💌#نامه
شب به خیر عزیزم.
تو را میبوسم،
تو را به ازای تمام سالهای بی تو میبوسم.
با تمامِ غمی که در دل دارم.
📜 آلبر کامو در نامه به ماریا کاسارس
@Ghallbe_Matroke|🕸⃟🕷
̈ࡐࡋ̣ࡅߺࡉ ܩـتـހވࡏܘ
💌#نامه شب به خیر عزیزم. تو را میبوسم، تو را به ازای تمام سالهای بی تو میبوسم. با تمامِ غمی
💌#نامه
بیرون زمستان است. برف زیادی باریده است. هرچند که دارد آب میشود. بدونِ تو همهچیز تهی و کسالتبار است.
📜نامه آنتوان چخوف به اولگا کنیپر؛ ۳۰ اکتبر- مسکو
@Ghallbe_Matroke|🕸⃟🕷
̈ࡐࡋ̣ࡅߺࡉ ܩـتـހވࡏܘ
💌#نامه بیرون زمستان است. برف زیادی باریده است. هرچند که دارد آب میشود. بدونِ تو همهچیز تهی و کسال
💌#نامه
« و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می دهم، فقط به این امیدِ نورِ کم سویی که در دوردست ها می درخشد. »
📜نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف | ۱۰ فوریه؛ مسکو
@Ghallbe_Matroke|🕸⃟🕷