هدایت شده از 🌿شعر نوشت
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تـو را دیدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم
همچو منصور خریدار سرِ دار شدم
غم دلدار فكنده است به جانم، شررى
كه به جان آمدم و شهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز
كه من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
جامه زهد و ریا كَندم و بر تن كردم
خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم
واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد
از دم رند مى آلوده مددكار شدم
بگذارید كه از بتکده یادى بكنم
من كه با دست بت میكده بیدار شدم
#حضرت_روحاللـه
┈••✾•@sher_newesht•✾••┈