قرارگاه فرهنگی مه شکن
💢 کارگاه آموزشی 💕 دو کوچه قبل از بله 👈 جلسۀ نهم 🗓 جمعه 27 خرداد 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ شهید ورز
استاد رجایی_ 27 خرداد.mp3
20.89M
🎧🎧
💕 دو کوچه قبل از بله
♦️ ویژگی های بلوغ أشُد
🔷 در قرآن هشت بار به بلوغ أشُد اشاره شده است.
♦️ معیارهای ازدواج
🔺 معیار فرهنگی
👤 #استاد_رجایی
@Gharargah_mehshekan
🌷 شهید دکتر مصطفی چمران:
🔹 کسانیکه فکر می کنند، باید گوشهای بخوابند تا امام زمان (عج) ظهور بفرماید و جهان را از عدل و قسط پر کند، سخت در اشتباهند.
🔹 مردم ما باید بیشتر بکوشند، بیشتر مبارزه کنند، و این تحول و تکامل نفسی را هر چه سریعتر در روح و قلب خود ایجاد نماینـد ، تا باعث تسـریع در ظهور حضرت شوند.
🔹 اگر جوانان ما در اعتقادشان به خود بقبولانند امام زمان (عج) در میان آنها زندگی میکند و شاهد اعمالشان است، رفتار و زندگی و فداکاری و مرگ و حیات آنان تغییر کیفی پیدا میکند و چه بسا جهش بزرگی درحرکت تکاملی جوانان ما بسوی مدینه فاضله ایجاد شود.
#شادی_ارواح_طیبۀ_شهدا_وامام_شهداصلوات
#اللهمعجللولیكالفرجبهحقخونپاكشهدا
@Gharargah_mehshekan
💞
🍃 یکی از بهترین نعمتای خدا
🍃 رفیقِ همراه؛همدل؛اهلِ دل -
🔺راستی تو هم رفیقی داری که تا پای #شهادت تو رو ببره⁉️
┈••~ ❅❥🌷🕊🌷❥~••┈
@Gharargah_mehshekan
✳️ احساس میکردم عاشوراست و در حضور حسین میجنگم.
🔻 پیش میتازم. دنیا بیاید و تماشا کند. بگذار همهی ستارگان، همهی سنگها، همهی درختها، همهی خانهها شاهد باشند. آسمان شاهد باش که در زیر سقف بلند تو یکتنه با انبوهی کبیر از تانکها و زرهپوشها و سربازان کفر روبهرو شدم. لحظهای تردید به دل راه ندادم، ذرهای از فعالیت شدید دست برنداشتم، مثل ماهی در حال سرخ شدن از نقطهای به نقطهی دیگر میغلتیدم و رگبار گلوله در اطراف من میبارید و من نیز به چهار طرف تیراندازی میکردم و سربازان کفر را به خاک میریختم. ای زمین تو شاهدی که خون از بدنم جاری بود و با خاکهای پاک تو گلی گلگون بهوجود آورده بود و من ابا نداشتم که تا آخرین قطرهی خون خود را تسلیم کنم. احساس میکردم که #عاشورا است و در حضور #حسین میجنگم و او چابکی و زبردستی مرا تحسین میکند و از قربانی شدن در بارگاه عشق آگاهی دارد. او میداند که چقدر به او عاشقم و چگونه حاضرم که در راهش جان ببازم.
📚 برگرفته از کتاب «رقصی چنین میانهی میدانم آرزوست»؛
🔺نیایشها و خاطرات #شهید_چمران
❤️ #مثل_شهیدان_زندگی_کنیم
@Gharargah_mehshekan
😔 ماسک خودشو داد به یه رزمنده دیگه، شیمیایی شد و با ریه داغون بردنش بیمارستان، نمیتونست حرف بزنه، بهش کاغذ و قلم دادن و گفتن هر چی میخوای بنویس؛ اونم نوشت:
جگرم سوخت، آب نیست؟🥀
نعمتالله ملیحی تشنه جون داد.
خیلی پست فطرته اونی که تو امنیت شهدا نشسته و بهشون میگه متجاوز!....
#پنجشنبههایشهدایی🌷
#یادشهدابایکصلوات🌷
@Gharargah_mesekan
🔰 داستان واقعی
#رضاسگ_باز(!) یه #لات بود تو مشهد.
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا (!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد...
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
” آهای کچل با تو ام...! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“
رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید...!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر...
رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!
شهید چمران: چرا؟!
رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده...!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه...
شهید چمران: اشتباه فکر می کنی...! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!🌹
رضا جا خورد!....
..... رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!
تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟!
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.
..... سر نماز، موقع قنوت صدای گریه ش بلند شد!!
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه توبه و نماز واقعی...🌹
📕خاطرات شهید مصطفی چمران
─┅─═इई 🌸🌷🌸ईइ═─┅─
@Gharargah_mehshekan
💠🌷💠
نمازهایت را عاشقانه بخوان
حتی اگر خستهای یا حوصله نداری
تکرار هیچچیز جز نماز در این دنیا
قشنگ نیست . . !
🌷 #شهید_مصطفی_چمران
#شهدارایادکنیمبایکصلوات🕊🌹
@Gharargah_mehshekan