✳️ آفرین سید محمدسعید!
🔻 یادم نمیرود یک بار در مجلس درس، ناگهان آخوند [ #ملاحسینقلی_همدانی] تغییر حالی پیدا کرد و بیمقدمه چند مرتبه گفت: «آفرین سید محمدسعید، آفرین سید محمدسعید.» من و شاگردان همگی از رفتار او متعجب شدیم. شاگردان با بهت و حیرت بههم نگاه میکردند و از حکمت این قول در فکر بودند. بهناچار، روز و ساعت این مطلب را یادداشت کردند تا سید محمدسعید حبوبی از سفر بازگردد. پس از بازگشت سید محمدسعید، از او ماجرای رخ داده در آن ساعت و روز را پرسیدند. سید سعید تأملی کرد و پس از آنکه تعجبی بسیار در چهره داشت، در پاسخ آنها گفته بود: «آن روز و آن ساعت در راه بازگشت از کربلا بهسمت کوفه، در شط سوار قایقی شده بودم. در قایق، مرد عربی سرش را روی شانهی من گذاشته بود و از خستگی خوابش برده بود. خُرخُر میکرد و آب دهانش داشت روی من میریخت. میخواستم شانهام را از زیر سر او بکشم اما دلم نیامد و با خود گفتم بگذارم این مرد روی شانهی من بخوابد و این وضع نفرتآور را تا رسیدن به کوفه تحمل کردم.»
📚 از کتاب #کهکشان_نیستی
📖 ص ۶۱
👤 #محمدهادی_اصفهان
@Gharargah_mehshekan