همچو اشکی به گونه غلتیدم
تا کمـی درد در تنت دیدم
لبم از آهِ دلگزا سرشار
چون پیاپی ز درد نالیدم
غافل از دردِ بیدوایِ خودم
بودم از بس پیِ تو گردیدم
گـریههـای سحرگـهت گشـتم
روز و شب، دردِ چشم برچیدم
همـنوا با جراحـتِ سـینه
درد و رنجی عمیق، بگْزیدم
اشکِ خونبارِ چشمِ من شعر است
ابرِ دردم کـــه شـــور باریدم
۱۴٠۳/٠۸/۱۳
-❀✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
#توقف
«به زودی حذف میگردد اکانتم»
چنین میگفت، شاعر با دلِ تنگ
به اشک و ناله، اشعارِ پُر از سوز
کجا تاثیـر دارد در دلِ سنگ؟
سـزایِ شعــر، آتش باشد و درد
اگرچه سازِ ناز است و خوشآهنگ،
ولیکـن زخمـههایش جانگداز است
که طرحی میزند در جان چه بیرنگ
دل از بود و نبودش در عذاب است
که از گفت و نگفتش میشـود جنگ
۱۴٠۳/٠۸/۱۳
-❀✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
#توقف
گریه گریه دلم پُر از درد است
ناله ناله لبم چه دَمسرد است
مویه مویه ز دردِ تنهـــــایی
کوچه کوچه غزل چه شبگرد است
زخمه زخمه به چنگِ سازِ فراق
ذرّه ذرّه وجودِ من گَـرد است
جرعه جرعه به قصدِ لعلِ نگار
قطره قطره غمی رهآورد است
رفـته رفـته به شــوقِ دیدارش
لحظه لحظه طلب چه نامرد است
۱۴٠۳/٠۸/۱۴
-❀✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افرادقوی به تنهایی شبها درد میکشند.
روزها لبخند میزنند.
به دوستانشان نصف قضیه را میگویند.
و به والدین خویش هیچی نمیگویند.
تا... 😔
۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
🎵ترنّم مهــر🎼 🔹خوانش شعر🔹 امان از دوری و چشم انتظاری که جان افتاده در دام خماری 🌱 🎙شعر: رشوند ﴿ #
امان از دوری و چشم انتظاری
که جان افتاده در دام خماری
🌱
✍️ رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
خـمِ گیســویِ تو تا دید گرفـتار مرا سویخودمیکشداین حلقهی دوّار مرا نوک مژگان زراندوز، که خ
جرعهای از لبِ نوشینِ تو در کامِ دلم
عالمـی مـسـت ، برآرد ز دلِ نار مرا
❤️🔥
#حوصلهی_بحر
Arman Garshasbi - Dar Havaye Sahar.mp3
8.65M
🎼در هوای سحر
🎙خواننده: #آرمان_گرشاسبی
ترانه: #فریدون_مشیری
میروم بیدل و بی یار و یقینمیدانم
که منِ بیـدل بی یار نه مـرد سفرم
خاکمن زنده به تأثیرهوای لبتوست
سـازگاری نکـند آب و هوای دگـرم
🎗
#سعدی
زیر پایت را نگاهی کن که دل
بشْکُفد همچون گُلی از جانِ گِل
پایِ سیمـینت دلافروزِ من است
شعلهی آه است و جانسوز من است
جانِ شیداییِ من در پای تو
از تمــنّای تو شد رسوای تو
زیر لب با ذکرِ وصلت هرنفس
پا به پایت میدود شـورِ هوس
پایِ عهدت عمرِ من بر باد رفت
بر وجودِ لحـظههـا بیـداد رفت
از لطیفیات چهگویم؟ هرچههست
پای ســـرو بوســتانی را شکســت
پای رفتن نیست در سروِ سهی
ور نه افتد در پیِ مهـرِ مهـی
در خمارین چشمکِ آهوی تو
کِـی ز پا افتد؟ تبِ جادوی تو
خلقِ عالم والهی حالِ تواند
پایمـردانِ پر و بالِ تواند
دل نمـانده که نبرده موی تو
پای درسِ عشقِ مهرِ روی تو
روی تو چون موی تو آشفته است
در سراپایت هوسها خفـته است
تا هوس بیدار گردد یک زمان
شور برپا میکند شوقِ نهان
کی به پایت میرسد پایِ غزال
رقـص آهـویِ جمـالت در خیال
شعرِ من از رقصِ گیسو پا گرفت
تا سراغـی از دلِ شــیدا گرفت
چون نسیمی در سحرگاهی دمَد
دل به پا دارد که وی آهی دمَد
۱۴٠۳/٠۸/۱۶
-❀✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
همزمان مشغولِ سرایشِ سه شعر، هستم.
دو غزل و یک مثنوی.
پس از تکمیلِ اشعار، در کانال بارگذاری خواهد شد.
#شور_شعر