eitaa logo
۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
110 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
655 ویدیو
231 فایل
‌‌ ✨﷽✨‌ ‌‌‌📜از ازل خیالِ حوصله‌ی بحر می‌پزیم تا شعر بتراود؛ زندگی در جریان باشد و عشق بر لحظه ها چیره گردد. آری... شعر، نبض زندگی است. ‌ 🍃🌺🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
ای چشمِ تو چشمه‌سار شعرم بی چشمِ تو شـرمـســار شعرم چشمت چو شرابِ ناب دارد من تشنه لب و خمارِ شعرم در چشمِ تو حرفِ دل عیان است مــن یارِ تو و نگارِ شعــرم در چشمِ خوشت خروشِ شعر است مــن مــوجِ تو و کــنارِ شعــــرم پلکی بزن و ز چشمِ گویا بنگر که من از تبارِ شعرم چشمت چو خیالِ خواب دارد بی‌خوابم و بیقــرارِ شعـــرم چشمت که لطافتِ کلام است چون لعلِ تو در حصارِ شعـرم چشمت طرب است و مژدگانی با هــر مــژه در شمــارِ شعــرم ۱۴٠۳/٠۸/۱۸ -❀✍️رشوند ﴿
ای غایتِ عشقِ عاشقان، مست بنمای جمالِ خود از این دست تا دستِ بشر رسد به زلفت از پرده برون شو ای زبردست همـدسـتِ تو، وهــــمِ شــاعـــرانه هر لحظه به قلبِ عشق، بنْشست از دستِ تو ای صفایِ سرشار شوری به دلِ شراب پیوست تو جـامِ شـــراب عارفـانـی در دستی و عارفان چه پابست ای شـــــادیِ عاشـقــان ز رویت دستی بفشان که غم دگر جَست هر دست که می‌دهی همان دست گـیرد به از آنچه از کفَـت رَسـت ۱۴٠۳/٠۸/۱۸ -❀✍️رشوند ﴿
در ضمیرِ ناخودآگاهم تویی آهی و ماهی و دلخواهم تویی من نگویم کز دلم دوری مکن رهروی و رهبری راهم تویی ذرّه ذرّه جـــانِ شــیدایـیِ مــن محوِ مهرت گشته چون ماهم تویی ناله‌های جانگدازی در شـبم هستی و آهِ سحرگاهم تویی سلسله گیسوی جان‌پرور به بر داری و پیوسته جانکاهم تویی ۱۴٠۳/٠۸/۱۸ -❀✍️رشوند ﴿
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 ایام عیدنوروز بود و طبق معمول، روحیه‌ی مساعدی نداشتم... در خلوتِ خود با واژگان گلاویز بودم، به امید سرودنِ شعری در خورِ حالِ نزار... اما کلام، رام نبود و مثلِ روزگار، سرِ ناسازگاری داشت. همچنان، تلخی و ناملایمت‌ها در سینه‌ام سنگینی می‌کرد که ناگهان با پیامِ یکی از دانش‌آموزانم روبرو شدم: «در به یادتان بودم و شما را دعا کردم...» پی‌نوشت: گاهی از جایی می‌رسد که حتی به ذهن آدمی خطور نمی‌کند... -❀ ⃟ ⃟✍️ ﴿ ﴾ نوروز ۱۴۰۲ 『🦋 ‌‌‌•🌷𝐉𝐎𝐈𝐍⇣• ‌‌•ꕥ◍⃟ کانال ادبیات آیینی ⇢‌‎‎‌‌https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini ❀』
19.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎵ترنّم مهــر🎼 ‌ 🔹خوانش شعر🔹 تو، به لیموی خوش بوی بهاری طراوت بخـش جانِ کوهسـاری 🌧 🎙شعر: رشوند ﴿ ﴾ آهنگ: باران عشق ناصر چشم آذر ‌‌ ‌‎‎‌‌ـ ـ ـ ـــــ𑁍ـــــ ـ ـ ـ 🔘 قرارگاه ادبیات آیینی؛ مجالی برای اندیشیدن در عرصه‌ی فرهنگ و هنر _ _ ‌‌‌「‌•🌷𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•」 ‌‌•ꕥ◍⃟ کانال • ⇢‌‎‎‌‌「 https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini
از دو چشمت شراب می‌بارد وز لبـت شعـرِ ناب می‌بارد زآتشِ روی تو نمی‌سوزم تا غزل همچو آب می‌بارد هر خمی از کمندِ گیسویت نغـمـه‌هـا در رباب می‌بارد ابروانِ کمانت ای آهو طربی در نقاب می‌بارد قـطـراتِ عـرق به برگِ گُلـت چون خیالی ز خواب می‌بارد نفسی از هوس چو بنشینم شــرری با عتاب می‌بارد از سپهــــرِ بلـند، احســاســم هر سحر چون شهاب می‌بارد ۱۴٠۳/٠۸/٠۵ -❀✍️رشوند ﴿
شهپرِ بالِ خیالت که همایونِ من است باز کــرده دری از خُلـــد به هر بال و پری 🌱
رســمِ دلـدادگـی نمی‌دانی بر سرِ عهدِ خود نمی‌مانی باز پیمان دهی زمانِ قرار بیقرارم که سست پیمانی بی‌نصیبم که در خمِ گیسو دل ندیده‌است رویِ پنهانی گـر چه افتاده‌ام ز مژگانت همچو اشکی ز دردِ جسمانی، دارم امّـید مرحمت ز لبت که شَوَم غرقِ ذکرِ روحانی ذکرِ لعلت که وردِ لب گردد جان فشان می‌شود چه جانانی جانِ بسیار در دلم لبریز تا برافشاند از دلم جانی جان به لب کرده‌ای مرا جانا که به بندی کشی چه ظلمانی! بیش از این طاقتم نمانده دگر زین همه حسرت و غمِ آنی به امـیدِ وصـالِ رخسـارت جورِ زلفت کشم ز هجرانی تا برآری به لطف، حاجتِ دل جان ز آشـوبِ قهر، بفْـشـانی آتشی در وجودم اندازی بنِشینی و شعله بنْشانی قد و بالای بی بدیلِ تو را همچو ارژنگ می‌کشد مانی بی نشانیّ و از صفایِ ضمیر تو نشانی ز نورِ ایمانی گرچه می‌گفت، رازِ دل با باد نی حریفـی ندید و همخوانی، ورنه شرحی ز داغِ هجرانت می‌دهد آنچنان که درمانی حالِ غمدیدگانِ خود بنگر که تو نورِ دلیّ و چشمانی از غمت ناله‌های مرغِ سحر شورِ مستی دهد به هر آنی تکمیل ۱۴٠۳/٠۶/٠۲ 🌧 -❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿
دقیقا همان لحظه که ناامیدی خدایـت به تو می‌رســاند نویدی 🌱
🌃 ‌ شب به دنبالِ چـه می‌گردد؟ صبح در کنجِ دلِ ماست... ما به دنبالِ چـه می‌گردیم؟ روزِ دیدار که بی صبرانه چشم در راهِ من و توست... لحظه‌ها می‌نگرد شوقِ مـدهـوشیِ ما را که به یک شعله‌ی سرکش ز خیالِ رخِ یار دل به دریایِ تمنّا زده‌ایم... -❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿
امیدی می‌تراود در دلِ ما گُل و نور و ترانه در گِلِ ما طـرب در جـانِ ما شـوری تپیده تَبَش چون قلبِ ما همدم ندیده تقرّب در مـقـام قـدسـیِ یار توسّل می‌کند هر لحظه هموار به جز رحمت به درگاهش ندیدیم اگـر چـه محنتِ دنیـا کشـیدیم به ذکری مهرپرور در سروریم قرینِ درد، امّا پر غـروریم حضورش با خلوصِ قلب، سرگرم تسـلّط یافـته بر لحـظـه‌هـا نرم تلالو کرده خورشـید وصالش به جانِ روز و شب بارد جمالش جمالش با کمالش هم‌کلام است گهی درمان، پیِ دردش غلام است به دنیـایی ورای فهم و ادراک تحمّل، می‌فشاند گُل بر افلاک بیا کـز عالـمِ معـنا بخوانیم که غم‌های جهان از دل برانیم غمِ دنیای دون در خلوتِ دل نیابد مأمنی از هـیبتِ دل دلِ شیداییِ ما وقفِ عشق است کفِ هر آرزو و سقف عشق است نگاهـی آسـمـانی در دلِ ما نشانده اضطراب و مشکلِ ما نسیمِ وصلِ جانان است، یارا سعـادت همـدمت بادا نگارا ۱۴٠۲/۱۱/۲۶ نیمه شب -❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿
طراوت بخش اشعارم لبانت کلـیـد گـنـج اسـرارم دهانت حلاوت سنج معنا در کلامم لطافت می‌تراود از بیانت تبی در تار و پودم طرح ریزد ز هر صوتِ غـزلْ سـازِ زبانت ببار ای شمـع بالیـنم به جانم سرشکِ غم خروشی محوِ جانت نهفته در ضمیرِ من امیدی که خوانَد آشـکارا و نهـانـت نگارنده دلِ پر نقش خوانَد ز هر خطّ نگاهِ شعرْ خوانت، حدیث آشنایی چون ترانه ترنّم می‌کند در واژگانت ۱۴٠۲/۱۲/۱۳ -❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿