eitaa logo
قرارگاه فرهنگی هنری حوزه بسیج حضرت زهراس
52 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
72 فایل
🌸کانال فقط مخصوص گزارشات🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 روزی حضرت «داود (ع)» در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند. خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.» روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش «حضرت سلیمان (ع)» از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد. پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد: «کیست که هیزمهای مرا بخرد.» یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید. حضرت «داود (ع) » پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!» پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.» سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت. وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود. وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!» پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد. حضرت «داود (ع)» نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود. : (داستان‏های شهید دستغیب ص 30- 31) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اللهم عجل لولیک الفرج
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین قرآن توسط گریه فرشتگان بر واقعه کربلا و گله کردن آنها به این واقعه و دلداری خداوند با نشان دادن چهره ۹ امام بعد از امام حسین علیه السلام که یکی از آنها به نام مهدی صاحب زمان ایستاده بود و خداوند اعلام کرد که این آقا انتقام گیرنده خون حسین بن علی است . امیزی کاربرگ مربوط به داستان کودکان از کودکان جوایز از کودک سقا زیر ۶ سال هشتم محرم ✨پایگاه مقاومت بسیج عفت✨ 🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱 عفت ناحیه مقاومت بسیج آران و بیدگل
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین قرآن توسط گریه فرشتگان بر واقعه کربلا و گله کردن آنها به این واقعه و دلداری خداوند با نشان دادن چهره ۹ امام بعد از امام حسین علیه السلام که یکی از آنها به نام مهدی صاحب زمان ایستاده بود و خداوند اعلام کرد که این آقا انتقام گیرنده خون حسین بن علی است . امیزی کاربرگ مربوط به داستان کودکان از کودکان جوایز از کودک سقا زیر ۶ سال هشتم محرم ✨پایگاه مقاومت بسیج عفت✨ 🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱 عفت ناحیه مقاومت بسیج آران و بیدگل
🖤اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین🖤 ◼برنامه ششمین شب محرم در کتابخانه ویژه خردسالان 🔘با مربی گری سرکار خانم بلالی ◾ قرآن ◾ گریه فرشتگان بر واقعه کربلا و گله کردن آنها به این واقعه و دلداری خداوند با نشان دادن چهره ۹ امام بعد از امام حسین علیه السلام که یکی از آنها به نام مهدی صاحب زمان ایستاده بود و خداوند اعلام کرد که این آقا انتقام گیرنده خون حسین بن علی است . ◾ امیزی کاربرگ مربوط به داستان ◾ کودکان ◾ از کودکان ◾ جوایز ◾ از کودک سقا ◾ زیر ۶ سال ◾ هشتم محرم مجتهدالزمان بیدگلی باهمکاری اعضای فعال پایگاه عفت ✨پایگاه مقاومت بسیج عفت✨ 🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱 عفت ناحیه مقاومت بسیج آران و بیدگل
🌹یقین بدان که اثر می‌کند دعای فرج  و از عنایت آن صاحب‌الزمان برسد شروع دفتر باور به نام او زیباست اگر که ختم غزل هم به پای آن برسد🌹 💠چهاردهمین سه شنبه"من یار مهدی هستم" 💥در کتابخانه عمومی مجتهدالزمان بیدگلی فعالیتهای انجام شده: 🌸 قرآن به صورت دسته جمعی 🌸 دعای فرج 🌸 مربوط به رسیدن ثواب خیرات توسط زنده ها به اموات 🌸 استفاده از کلمات جادویی لطفاً و خواهشاً موقع در خواست از دیگران 🌸 با بادکنک با ذکر یاعلی 🌸 ساخت گربه کاغذی 🌸 💠این برنامه هر هفته سه شنبه ها با حضور کودکان ۴تا ۷سال و مشارکت پایگاه عفت و کتابخانه مجتهدالزمان بیدگلی با مربیگری سرکار خانم بلالی و حاج علی اکبری در بخش کودک کتابخانه برگزار می شود. پایگاه بسیج خواهران عفت عفت ناحیه مقاومت بسیج آران وبیدگل
📚داستان کوتاه همسر پادشاه دیوانه‌ی عاقلی را دید؛ که با کودکان بازی می‌کرد و با انگشت بر زمین خط می‌کشید. پرسید: چه می‌کنی؟ گفت: خانه می‌سازم… پرسید: این خانه را می‌فروشی؟ گفت: می‌فروشم. پرسید: قیمت آن چقدر است؟ دیوانه مبلغی را گفت. همسر پادشاه فرمان داد که آن مبلغ را به او بدهند. دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت کرد. هنگام شب پادشاه در خواب دید که وارد بهشت شده، به خانه‌ای رسید. خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند این خانه برای همسر توست. روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید. همسرش قصه‌ی آن دیوانه را تعریف کرد. پادشاه نزد دیوانه رفت و او را دید که با کودکان بازی می‌کند و خانه می‌سازد. گفت: این خانه را می‌فروشی؟ دیوانه گفت: می‌فروشم. پادشاه پرسید: بهایش چه مقدار است؟ دیوانه مبلغی گفت که در جهان نبود! پادشاه گفت: به همسرم به قیمت ناچیزی فروخته‌ای! دیوانه خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده می‌خری. میان این دو، فرق بسیار است… دوست من! خوبی و نیکی که تردید ندارد! حقیقتی را که دلت به آن گواهی می‌دهد بپذیر هرچند به چشم ندیده باشی! گاهی حقایق آن‌قدر بزرگ‌اند و زیبا که در محدوده‌ی تنگ چشمان ما نمی‌گنجند... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
به نام خدا تیترخبر هر هفته برگزاری کلاس برای کودکان در کتابخانه مجتهدالزمان توسط خواهران فعال پایگاه عفت برگزار میگردد. اهم فعالیت ها سوره های کوچک توسط کودکان گویی در مورد شکرگزاری دعای فرج آمیزی کاربرگ مربوط به شکرگزاری