#قصه_متن
با درخت پیر قهر نکنید
کلاغ شروع کرد به غار غار کردن، درخت پیر گوشهایش را گرفت و با صدایی لرزان گفت: هیس.... آرام باش. آواز نخوان. سرم درد می گیرد... حوصله ندارم... کلاغ ساکت شد و آرام روی شاخه نشست.
دارکوب نشست روی شاخه ی دیگر و شروع کرد به نوک زدن و تق تق کردن. درخت پیر شروع کرد به ناله کردن و گفت نه نه نزن. خواهش می کنم نوک نزن. من طاقت ندارم... اعصاب ندارم... زود خسته می شوم... دارکوب ناراحت شد و رفت.
پرستو دوستانش را دعوت کرده بود به لانه اش، که روی یکی از شاخه های درخت پیر بود. درخت پیر تا دوستان پرستو را دید، گفت: خواهش می کنم سر و صدا نکنید من می خواهم بخوابم... مریضم ... حوصله ندارم... پرستو هم از درخت پیر دلگیر شد.
غرزدن و زود خسته شدن درخت پیر، کم کم همه ی پرندگان را ناراحت کرد. پرنده ها یکی یکی با درخت پیر قهر کردند و رفتند و فقط کلاغ پیش او ماند. کلاغ، از بقیه ی پرنده ها باوفاتر بود و درخت پیر را خیلی دوست داشت. او یادش می آمد که از زمانی که یک جوجه کلاغ بود روی شاخه های همین درخت زندگی کرده بود. یادش می آمد که چقدر همین درخت، که الان پیر و کم حوصله شده است، با او مهربان بود و به او محبت می کرد. به خاطر همین هیچ وقت حاضر نبود از پیش او برود.
کلاغ پیش او ماند اما بدون سر و صدا و وروجک بازی . کلاغ آرام و با حوصله با درخت پیر زندگی می کرد.
یک روز درخت پیر که خیلی دلتنگ شده بود، به کلاغ گفت: دلم برای پرستو و دارکوب تنگ شده است. ای کاش آنها هم مثل تو کمی مهربان بودند و با من قهر نمی کردند. من دیگر پیر شده ام و نمی توانم سروصداهای زیاد را تحمل کنم. نمی توانم مثل قبل، زحمت بکشم و کار کنم. بیشتر وقتها می خواهم بخوابم اما همه ی پرنده ها را مثل تو دوست دارم و دلم می خواهد هر روز آنها را ببینم اما آنها خیلی زود از دست من عصبانی می شوند و با من قهر می کنند.
کلاغ حرفهای درخت پیر را شنید و خیلی غصه خورد او تصمیم گرفت هر طوری شده به بقیه ی پرنده ها یاد بدهد که چگونه با درختان پیر با مهربانی رفتار کنند. کلاغ هر روز با پرنده ها صحبت کرد و از مهربانی های قدیم درخت پیر برایشان خاطرات زیادی نقل کرد.
پرنده ها دوباره دلشان برای درخت پیر تنگ شد و پیش او برگشتند اما از این به بعد وقتی پیش درخت پیر می آمدند آرام حرف می زدند و مراقب رفتارشان بودند تا درخت پیر اذیت نشود. اینطوری دوباره شادی و صفا در بین شاخ و برگ درخت پیر پیدا شد و همه از هم راضی و خوشحال بودند.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_کودک
شعر کودکانه خانواده
#مامان جون من چه مهربونه
دوسش دارم خیلی زیاد خودش می دونه
یه شاخه گل هدیه ی ماست برای مادر
اونکه به فکر بچه هاست از همه بیشتر
#بابای خوبم چراغ خونست
دستای گرم اون برام یه آشیونه است
یه شاخه گل هدیه ی ما برای بابا
اونکه همیشه سایه اش روی سر ماست
#داداش جون من لنگه نداره
وقتی میاد برای من شادی میاره
یه شاخه گل هدیه ی ماست برای داداش
خدای خوب و مهربون مواظبش باش
#خواهر خوبم چه نازنینه
برای من فرشته ی روی زمینه
یه شاخه گل هدیه ی ما برای خواهر
که خوب و مهربون اون ، مثل یه مادر
ما همه هستیم یه خانواده
خونه داریم کوچیک و قشنگ و ساده
هر کسی تو خونه ی خود دلخوش و شاده
شکر خدا داده به ما یه خانواده
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼نقاشی منظره
🍃ویدیو آموزش در مطلب بعدی👇
🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
37.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼ویدیو آموزش نقاشی منظره
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
عید مسلمانان_صدای اصلی_100024-mc.mp3
12.04M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌼 عید مسلمانان
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🎲💭لالایی💭🎲
لالایی کن گل یاسم
تو مروارید و الماسم
لالا لالا یکی در زد
نینی جونم دلش پر زد
لالا لالا باباش اومد
صدای کفش پاش اومد
توی دستاش گل پونه
صفا پاشید توی خونه
نینی جونم باباش رو دید
باباش اومد اونو بوسید
نوازش کرد دو ابروشو
تماشا کرد سر و روشو
نینی جونم دلش واشد
مثال غنچه زیبا شد
لالا لالا باباش اومد
صدای خنده هاش اومد
نینی جونم چه خوشحاله
روی دستاش دو تا باله
نینی داره به لب آواز
دلش میخواد کنه پرواز
لالا لالا گل نازم
گل زیبا و طنازم
واسش لالا میگه باباش
نینی خوابه روی پاهاش
#لالایی
🌸🌸🌸🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
👦🏻⚽️ داستان توپی که باد نداشت ⚽️👦🏻
یکی بود یکی نبود. توپی بود که باد نداشت و گوشه ی حیاط افتاده بود. پشت دیوار حیاط، یک پارک بود. توپ هر روز سر و صدای بچه ها را می شنید و دلش می خواست بپرد توی پارک؛ اما چون باد نداشت نمی توانست زیاد بپرد. تازه روی دیوار نرده هم بود. گاهی توپی توی حیاط می افتاد و بچه ای می آمد تا توپش را بردارد. توپی که باد نداشت جلو می رفت و خودش را نشان می داد؛ اما کسی حاضر نبود با یک توپ بدون باد بازی کند.
توپ هر روز غمگین و غمگین تر می شد. تا این که یک روز باد کوچولو وارد حیاط شد. باد کوچولو افتاده بود دنبال گل قاصدکی و هی با فوت هایش او را از این طرف به آن طرف می انداخت. توپ با دیدن باد کوچولو فکری کرد. او را صدا زد و گفت: باد کوچولو بیا این جا!
باد کوچولو تا رویش را برگرداند، گل قاصدک فرار کرد. توپ گفت: دنبال چی می گردی؟
باد کوچولو گفت: حواسم را پرت کردی گل قاصدکم فرار کرد.
توپ گفت: غصه نخور! من خودم یک گل قاصدک دارم.
باد کوچولو گفت: کو؟ کجاست؟
توپ گفت: توی شکمم برو و آن را بردار!
بعد هم دهانش را حسابی باز کرد. باد کوچولو که رفت توی شکم توپ، توپ فوری دهانش را بست. باد کوچولو فریاد زد. خودش را به این طرف و آن طرف زد، اما هر چه کرد نتوانست از دل توپ بیرون بیاید.
توپ از روی دیوار پرید و از نرده های روی دیوار هم رد شد. خودش را انداخت وسط بازی بچه ها و هی بالا و پایین پرید. بچه ها توپ را برداشتند و با آن مشغول بازی شدند. توپ محکم دهانش را بسته بود تا باد کوچولو نتواند فرار کند.
نزدیک غروب، باد سیاهی زوزه کشان به طرف آن ها آمد. همه از ترس توپ را رها کردند و فریاد زدند: طوفان! طوفان! بعد هم به خانه رفتند. توپ، تنها توی پارک مانده بود. باد سیاه و وحشتناک آمد روی سر پارک ایستاد و هوهو کرد. از هوهویش درخت ها لرزیدند و از ترس، چند برگ از تنشان کنده شد و به زمین ریخت. باد سیاه، همن طور که هوهو می کرد فریاد زد: کسی بچه ی مرا ندیده؟
توپ فهمید باد کوچولوی توی شکمش همان بچه ی باد سیاه است. از ترس هیچ چیز نگفت. دهانش را هم محکم بست. باد کوچولو صدای پدرش را شنیده بود، داد زد: بابا من اینجا هستم.
باد سیاه وحشتناک، صدای بچه ای را شنید و سرش را خم کرد. چشمش به توپ افتاد و گفت: این صدای بچه ی من بود. تو می دانی کجاست؟
توپ باز هم چیزی نگفت؛ ولی باد کوچولو این بار بلندتر از دفعه ی قبل گفت: بابا من توی شکم توپ هستم.
باد سیاه تا این را شنید از ته دل نعره ای کشید. توپ از ترس جیغ زد. باد کوچولو از دل توپ بیرون پرید. باد سیاه فریاد زد: ای بچه دزد! می دانم با تو چه کار کنم.
توپ کوچولو زبانش بند آمده بود. باد سیاه فوت محکمی کرد. توپ با فوت باد از جا کنده شد. در هوا چرخید. بالا رفت و رفت و افتاد زمین.
باد سیاه خواست برود. برگشت توپ را که دید دلش برایش سوخت. کمی توی توپ فوت کرد. توپ باد شد، تپل شد بعد باد سیاه گذاشت و رفت. بچه ها برگشتند. توپ را برداشتند و با آن مشغول بازی شدند.
#قصه
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_کودکانه
شعر برای کودکان
شب اومد و ستاره
شب اومد و ستاره
رو آسمون نشسته
نه یك ، نه ده ، نه صدتا
هزار هزار تا دسته
ستاره توی شبها
چراغ آسمونه
مثل گل و بنفشه
تو باغ آسمونه
یك كمی این طرفتر
ماه قشنگ و زیباست
دلش گرفته امشب
برای اینكه تنهاست
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#بازی
#آموزش_بازی_سنتی
🏃🏼🚶🏼بالا بلندی
این بازی در فضای باز انجام میشود.
شرکت کنندگان یک نفر را به عنوان گرگ انتخاب میکنند که باید دنبال بچههای دیگر شرکت کننده بدود و آن ها را بگیرد.
وقتی گرگ به یکی از بچه ها نزدیک شود او باید روی یک بلندی که از پیش تعیین شده، برود و تا وقتی روی بلندی است گرگ نمیتواند او را بگیرد.
گرگ، بازی را با دنبال کردن کودکان دیگر ادامه میدهد.
هر کس را پیش از این که روی بلندی بایستد بگیرد، گرگ میشود و کار او را دنبال میکند.
وقتی گرگ، دنبال کودکی می دود، دیگران شعر میخوانند و شادی میکنندو در عین حال مواظباند گرگ هدفش را عوض نکند و آن ها را نگیرد.
وقتی گرگ دارد دنبال کودکی می دود، بچه ها می خوانند:
گرگ بازی تنبلی هرگز مکن / جان من!
خود رابه گوشه کز مکن
در این بازی ممکن است به جای بلندی، کودکان با گچ یا زغال، دایره یا مربعی بکشند و درون آن را جای امن بدانند.
امروزه، می توان این بازی را به خاطر هیجان و سرعت و تحرکی که دارد،و با هدف ایجاد شور و شادی، تقویت عضلات، سرعت و دقت به کودکان آموزش داد.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_کودک
#آموزش_نماز
شعر اموزش نماز
ای کودک خوش خبر
گل دخترو گل پسر
وقت نماز خوندنه
بگو الله اکبــــــــــر
📿🕌📿
وقت نمـــــــــــــاز رسیده
گوشات چه خوب شنیده
صدای بانگ اذان
لباس بپوش پاکیزه
📿🕌📿
خبر بده به دوستات
با شادی و با نشاط
برو به سمت مسجد
تا مستجاب شه دعات
به سمت قبله بایست
صف نماز دیدنیست
نیت و تکبیر گوی
برتر از او کسی نیست
📿🕌📿
سوره ی حمد بخوان
بانام پاک رحمـــــــــن
بعدش بخون یه سوره
ای کودکــــــــ مسلمان
📿🕌📿
اللــــــــــه اکبـــــــر بگو
برو به سمت رکوع
سبحـــان ربــــــی بگو
بعدش بایست با خضوع
📿🕌📿
حالا برو به سجـــــــده
که جات توی بهشـــــته
خـــــــــدا چه نزدیک شده
ثواب برات نوشتـــــــــه
حالا باید بشینی
تا ارامــــــش ببیــــــــنی
بعدش سجده ی دوم
ببیـــن تو بهترینی
📿🕌📿
رکعت اول تمام
بـرو بـه ســوی قیام
رکــعت دومیــــــــن را
ادا بــــکـــن با امـــــــام
📿🕌📿
حـــالا تشهـــــــد بخوان
دو رکعتت شــــــأ تمــــــام
صـــــل علــــــــی محمـــــد
نیت بکن با ســـــــلام
📿🕌📿
چه خــــــــوب و با شکوه
خورشید که پشت کوه
نماز صبح بخـــــــونیم
حــــــالا وقت طلوع
📿🕌📿
سروده ی«هارون عبدالله درر»
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نشانه های « فتحه و کسره و ضمه » درس 4_صدای اصلی_423060-mc(1).mp3
12.41M
#زنگ_قرآن
🌼درس:چهارم
🌼 با آقاجون و نورا کوچولو همراه بشید و قصهبهقصه، روخوانی قرآن رو با برنامهی زنگ قرآن یاد بگیرید.
😍آموزش روخوانی قرآن برای اولین بار در قالب قصه صوتی.
🌸شما که دوست داری قرآن خوندن رو یاد بگیری، باید این برنامه رو گوش کنی و با آقاجون و نورا کوچولو درسها رو بشنوی و تکرار کنی.
🌸در این برنامه نورا با جمع بندی نشانهی فتحه،کسره و ضمه آشنا میشود.
🍃این برنامه دارای دو بخش است
بخش اول: نمایش موضوعی و مرتبط
بخش دوم: آموزش
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4