کانال قصه های کودکانهصدای بوق ماشین_صدای اصلی_78969.mp3
زمان:
حجم:
12.89M
#قصه_صوتی
#عنوان :صدای بوق ماشین🚕
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
#یک_آیه_یک_قصه
#عنوان:سفره ماهی🐟🐟
🍃قصه در مطلب امشب👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
کانال قصه های کودکانه سفره ماهی_صدای اصلی_303232.mp3
زمان:
حجم:
14.56M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
#یک_آیه_یک_قصه
#عنوان:سفره ماهی🐟🐟
🌼اشاره به آیه ۸۲سوره مبارکه یس
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ (۸۲) ۞
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
1_1016188583.pdf
حجم:
1.71M
#داستان
#عنوان:مرد شجاع
#توضیحات:pdf
🖤سردار سلیمانی
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
کانال قصه های کودکانهداستان غدیر_صدای کل کتاب_435354-mc.mp3
زمان:
حجم:
13.97M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
#عنوان:داستان غدیر
🌸در داستان غدیر ، ما به زمان پیامبر اکرم (صلواتالله علیه) میرویم و با شخصیتهای داستان در آن زمان همراه میشویم.
🌸محسن که در اولین سفر حجش در غدیرخم نیز حضور داشته، ماجرای آن روز بزرگ تاریخی را برای خواهر و برادر کوچکترش تعریف میکند.
🌼خطبهی غدیر از مهمترین مفاهیم اسلامی و عیدغدیر از بزرگترین اعیاد مسلمانان است.
🍃در «داستان غدیر» خطبهی غدیر درقالب نمایش برای کودکان بازگو میشود.
🌼شنیدن این نمایش جذاب را برای آشنایی با خطبهی غدیر پیشنهاد میکنیم.
🌸دسته بندی: کودک
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
#عنوان:قهرمان غدیر
🌸امام علی (علیهالسلام) نخستین جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از کودکی در کنار پیامبر بودند.
ایشان در اوج جوانی به پیامبر اسلام (ص) ایمان آوردند و از همان دوران خداوند ایشان را جانشین آخرین پیامبر خود قرار داد.
🌸چرا در روز ۱۸ ذیالحجه پیامبر (ص) دست علی بن ابیطالب (ع) را بهعنوان وصی و جانشین خود بالا برد؟
🌼کتاب «قهرمان غدیر» بهدنبال پاسخگویی به همین پرسش است. کسی جانشین پیامبر شده که مولود کعبه است، در دامان پیامبر بزرگ شده و در دهسالگی به پیامبر ایمان آورده و ایشان را حمایت کردهاست.
🌸علی هنگام خطر در بستر پیامبر خوابیده و در جنگها از خود دلاوری نشان داده است. پس او، برای رسیدن به مقام جانشینی آن حضرت، از همه شایستهتر است.
🍃کتاب «قهرمان غدیر»، با هشت داستان زیبا، کودکان را با شایستگی علی ابن ابیطالب برای این مقام و حقیقتِ انتصاب آن حضرت در روز عید غدیر آشنا میکند.
عید غدیرخم، روز شادی دل امیرمؤمنان (ع) است.
ما نیز هرسال این روز را گرامی میداریم و شادمانی میکنیم. به دیدار علما و بزرگان دین میرویم. به خانهی سادات سرمیزنیم. «ما هرگز عید غدیر را فراموش نخواهیم کرد.
🌸دسته بندی: کودک
🌼قصه در مطلب بعدی👇
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#عنوان
مینای غمگین
درجنگل های هندوستان حیوانات زیادی کنار یکدیگر زندگی می کردند.
لابە لای شاخە های درختان آشیانە انواع پرندگان مانند، طوطی، سار، مرغ های عشق ومرغ های مینا وجود داشت ، کە روزها هر یک از این پرندگان برشاخەای می نشستند با شادمانی شروع بە خواندن آوازو تولید انواع صدا ها می کردند.
وکل روز صدایشان در جنگل می پیچید.
درمیان این پرندگان مرغ مینایی غمگین بود کە از شنیدن آن همە صداهای جورواجور خستە شدە بود.
مینای غمگین و بالهایش را روی گوشش می گذاشت و چشم هایش را می بست کە هیچ صدای را نشنود.
یک روز تصمیم گرفت از جنگلهای هندوستان برود بەجای کە صدا ی نباشد.
خلاصە مینایی غمگین بالهایش را گشود و پرواز را آغاز کرد.
به هر جنگلی کە می رفت صداهای مختلف وجود داشت
اما مینای غمگین تسلیم نشد بازهم پرواز کرد. دورو دورترشد تا بلاخرەبە جزیرە ای دوردست بە نام جزیزە قناری رسید.
در جزیر قناری فقط یک نوع صدا بە گوش می رسید آن هم صدای چهچە قناری ها بود.
مینای غمگین خوشحال شد و گفت: این جزیرە همان جای است کە من دنبالش می گردم. دراینجا فقط یک صداوجود دارد.
خلاصە مینایی غمگین دیگر غمگین نبود.
او در لابە لای شاخەی درختی بلند و زیبا در همسایگی قنارها آشیانەای درست کرد و با خوشحالی در آنجا زندگی جدیدی را آغاز کرد.
صبح ها با صدای گوشنواز قناری ها بیدار میشد.
مینا تصمیم گرفت آواز قناری هارا یاد بگیرد و چون علاقەی زیادی بە آواز قناری ها داشت خیلی زود یاد گرفت، طوری کە از قناری ها نیز بهتر آواز می خواند.
هر وقت مینا آواز قناری هارا می خواند قناری های سکوت می کردند کە از شنیدن صدای مینا لذت ببردند.
روزها و سالها گذشت، حالا مینا استاد آواز قناری ها در جزیرە قناری شدەبود.او کم کم زبان مادریش را ازیاد بردە.
فقط و فقط شبیە قناری ها آواز می خواند.مینا سالهادر جزیرە قناری ها زندگی کرد . مینا کم کم سنش بالا رفتەبود.
یک روز احساس کرد کە دلش برای مرغ های مینا و جنگل هندوستان تنگ شدە ، بە یادسالهای گذشتە افتاد
مینااز شنیدن و خواندن آواز یک نواخت بازهم غمگین و خستە کلافە شدە بود.
تصمیم گرفت بە زادگاش برگردد.
صبح خیلی زود وقتی قناری ها هنوز آواز صبح گاهی را آغاز نکردە بودند مینا بالهایش را گشود و بە طرف زادگاهش جنگل های هندوستان پرواز کرد.
چندین شبانەروز پرواز کرد تا بلاخرە به مقصد رسید.
در جنگل همچنان انواع صداهای پرندگان بە گوش می رسید.
مینای غمگین بازهم خوشحال شد، باخود گفت: اینجا زادگاە من است دیگر می خواهم بقیە عمر خود را در همینجا بمانم.
باز برای خود آشیانە ای ساخت، صبح زودکە از خواب بیدارشد بە نوک بلندترین شاخەی درختی رفت تا اونیز مانند مرغ های مینا آواز بخواند.
اما هر چە سعی کرد نتوانست بە زبان مرغ های مینا آواز بخواند.
مرغ های مینا از دیدنش خوشحال شدند هر کدام روی شاخەای نشستند و منتظر بودند برایشان آواز بخواند.
اما زبان مادریش را کاملا فراموش کردە بود. هرچە سعی می کرد فقط آواز قناریهارا می خواند. مرغ های مینا با تعجب بە او نگاهی انداختند و با صدای بلند بە او خندیدند و مسخرەاش کردند.
مینا خجالت کشید ،سرش را پایین انداخت.
اشک در چشمانش حلق زد.
بە داخل آشیانە بر گشت باخود گفت: چەاشتباهی کردم کە زبان مادریم را فراموش کردم
چیزی از عمرم نماندە ، سالها طول می کشد تا بتوانم زبان مادریم را بە خاطر بیاورم.
مرغ مینای قصەی ما باز هم غمگین شد و تصمیم گرفت تا زبان مادریش را بە خاطر نیاوردە دیگر درجمع دوستانش آواز نخواند .
نویسنده: نیرە نصری
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe43
1_1016188583.pdf
حجم:
1.71M
#داستان
#عنوان:مرد شجاع
#توضیحات:pdf
🖤سردار سلیمانی
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
کانال قصه های کودکانهداستان غدیر_صدای کل کتاب_435354-mc.mp3
زمان:
حجم:
13.97M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
#عنوان:داستان غدیر
🌸در داستان غدیر ، ما به زمان پیامبر اکرم (صلواتالله علیه) میرویم و با شخصیتهای داستان در آن زمان همراه میشویم.
🌸محسن که در اولین سفر حجش در غدیرخم نیز حضور داشته، ماجرای آن روز بزرگ تاریخی را برای خواهر و برادر کوچکترش تعریف میکند.
🌼خطبهی غدیر از مهمترین مفاهیم اسلامی و عیدغدیر از بزرگترین اعیاد مسلمانان است.
🍃در «داستان غدیر» خطبهی غدیر درقالب نمایش برای کودکان بازگو میشود.
🌼شنیدن این نمایش جذاب را برای آشنایی با خطبهی غدیر پیشنهاد میکنیم.
🌸دسته بندی: کودک
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
#عنوان:قهرمان غدیر
🌸امام علی (علیهالسلام) نخستین جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از کودکی در کنار پیامبر بودند.
ایشان در اوج جوانی به پیامبر اسلام (ص) ایمان آوردند و از همان دوران خداوند ایشان را جانشین آخرین پیامبر خود قرار داد.
🌸چرا در روز ۱۸ ذیالحجه پیامبر (ص) دست علی بن ابیطالب (ع) را بهعنوان وصی و جانشین خود بالا برد؟
🌼کتاب «قهرمان غدیر» بهدنبال پاسخگویی به همین پرسش است. کسی جانشین پیامبر شده که مولود کعبه است، در دامان پیامبر بزرگ شده و در دهسالگی به پیامبر ایمان آورده و ایشان را حمایت کردهاست.
🌸علی هنگام خطر در بستر پیامبر خوابیده و در جنگها از خود دلاوری نشان داده است. پس او، برای رسیدن به مقام جانشینی آن حضرت، از همه شایستهتر است.
🍃کتاب «قهرمان غدیر»، با هشت داستان زیبا، کودکان را با شایستگی علی ابن ابیطالب برای این مقام و حقیقتِ انتصاب آن حضرت در روز عید غدیر آشنا میکند.
عید غدیرخم، روز شادی دل امیرمؤمنان (ع) است.
ما نیز هرسال این روز را گرامی میداریم و شادمانی میکنیم. به دیدار علما و بزرگان دین میرویم. به خانهی سادات سرمیزنیم. «ما هرگز عید غدیر را فراموش نخواهیم کرد.
🌸دسته بندی: کودک
🌼قصه در مطلب بعدی👇
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
1_1016188583.pdf
حجم:
1.71M
#داستان
#عنوان:مرد شجاع
#توضیحات:pdf
🖤سردار سلیمانی
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#عنوان: جیر جیرک و موش کور
جیر جیرک در فصل تابستان کار نمی کرد. او برای سرگرمی خود و حیوانات دیگر ساز میزد و آواز می خواند. تابستان تمام شد. سه ماه پاییز هم گذشت و زمستان آمد. جیرجیرک چیزی برای خوردن نداشت. برای این که او در تابستان فقط ساز زده بود و آواز خوانده بود وغذایی برای فصل زمستان نگه نداشته بود. حتی خانه ای هم برای این روزها درست نکرده بود. او نه خانه داشت نه غذا داشت و نه لباس گرمی که بپوشد و سردش نشود. زمستان سرد شروع شد. جیرجیرک بی فکر در جنگل تنها ماند. پیش سوسک شاخدار رفت و گفت: من خانه و خوراکی ندارم. سردم است. گرسنه هستم. پولی هم ندارم. می توانم سه ماه در خانه تو بمانم؟
سوسک شاخدارعصبانی شد وداد زد: پول نداری آن وقت می خواهی سه ماه زمستان را در خانه من بخوری و بخوابی؟ پس تابستان چه کار می کردی؟ چرا برای خودت خانه درست نکردی؟ غذا جمع نکردی؟ حالا می خواهی بدون دادن پول بیایی خانه من؟ نخیر. اجازه نمی دهم. سوسک شاخدار جیرجیرک را از خانه اش بیرون کرد.
جیرجیرک پیش موش رفت. انبار خانهی موش پر ازغذا بود. جیرجیرک به موش گفت: اجازه می دهی فصل زمستان در خانه تو زندگی کنم؟ پول ندارم. گرسنه ام. سردم است. موش گفت: معذرت می خواهم. نمی توانم این کار را بکنم. لطفاً تشریف ببرید.
جیرجیرک دوباره به راه افتاد. سرما بیشتر می شد. دلش از گرسنگی ضعف می رفت. جیرجیرک پیش موش کور رفت. خانهی موش کور در زیر زمین بود. آنجا بخاری هم داشت و نمی گذاشت سرمای بیرون بیاید تو. خانه موش کور گرم و راحت بود. جیرجیرک با ترس و ناامید گفت: موش کورعزیزم! مهمان نمی خواهی؟
موش کور با شنیدن صدای جیرجیرک فریاد زد و گفت: گفتی مهمان؟ بیا جلو تا من بتوانم با دستم تو را لمس کنم. من کورهستم. جیرجیرک جلو رفت. موش کور دست روی سر و صورت او کشید و گفت تو هستی جیرجیرک؟ چقدر خوشحالم.
جیرجیرک پرسید: آیا می توانم اینجا زندگی کنم؟ البته فقط برای فصل زمستان. سازم هم همراهم است. موش کور با مهربانی گفت: البته. البته که می توانی. جیرجیرک از خوشحالی نزدیک بود پردر بیاورد و پرواز کند.
موش کورگفت: حالا که سازت همراهت است آهنگی برای من بنواز. جیرجیرک شروع به نواختن کرد. موش کور جایی را نمی دید به همین خاطر از صدای موسیقی لذت می برد. جیرجیرک و موش کور باهم زندگی کردند.
آن ها غذاهای خوشمزه ای می پختند و می خوردند. بیرون هوا خیلی سرد بود مثل قطب شمال بود. اما بخاری خانه آن ها همیشه روشن یود و خانه را گرم می کرد. جیرجیرک برای موش کور روزنامهی جنگل را می خواند. آن ها در آن خانهی گرم می خوردند و می خوابیدند و روزنامه می خواندند و موسیقی گوش می کردند. موش کور سر حال آمده بود.
آنها بعضی وقت ها لباس های تمیز می پوشیدند. جیرجیرک موهای موش کور را شانه می زد. آن وقت با یکدیگر در مهمانی شربت تمشک هسته بادام و عسل می خوردند. سپس نوبت بستنی می شد. بعد از آن، از میان برف و یخ کدوی یخ زده می آوردند روی آن شکر می ریختند و می خوردند. آن زمستان به موش کور و جیرجیرک خیلی خوش گذشت. شاید یکی از بهترین زمستان های آن ها بود موش کور و جیرجیرک هیچ وقت یکدیگر را فراموش نکردند. همهی حیوانات می دانستند که موش کور و جیرجیرک با هم دوست هستند ودر سختی ها به هم کمک می کنند.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4