eitaa logo
قصه های کودکانه
34.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
917 ویدیو
328 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
🍷🍷استکان🍷🍷 کی بود؟ کی بود؟ یک نی نی استکان بود خیلی شیکان پیکان بود از دستم افتاد روی فرش و ترسید قوری خانوم منو دید با عجله چارقدش و سرش کرد چندتا نگاه به اینور اونورش کرد اومد جلو، دست به کمر وایساد و گفت آهای پسر مواظب بچه خوشگلم باش بلوریه، میشکنه زود دست و پاش 🍷 🍸🍷 🍷🍸🍷 🍸🍷🍸🍷 🍷🍸🍷🍸🍷 @Ghesehaye_koodakaneh
اتل متل توتوله بچه ی خوب چه جوره؟ بچه ی خوب صبح زود از خواب ناز پا میشه می خنده مثل غنچه لبای اون وامیشه سلام داره به مامان سلامی هم به بابا میخوره صبحونه را با میل و با اشتها اتل متل توتوله بچه ی خوب می دونه خوردن شیر مفیده شیر می ریزه تو لیوان میگه رنگش سفیده شیر میخوره سیر میشه قوی مثل شیر میشه ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
👒🌿کلاه فروش بیچاره🌿👒 يكي بود و يكي نبود ، مردي از راه فروش كلاه زندگي مي كرد . روزي شنيد كه در يكي از شهرها، كلاه طرفداران زيادي دارد . براي همين با تمام سرمايه اش كلاه خريد و به طرف آن شهر راه افتاد . روزهاي زيادي گذشت تا به نزديكي آن شهر رسيد . جنگل با صفائي نزديكي آن شهر بود و مرد خسته تصميم گرفت كه آنجا استراحت كند كلاه فروش در خواب بود كه باصدايي بيدار شد با تعجب به اطرافش نگاه كرد و چشمش به كيسه كلاه ها افتاد كه درش باز شده بود و از كلاه ها خبري نبود مرد نگران شد دور و بر خود را نگاه كرد تا شايد كسي را ببينند ولي كسي را نديد . ناگهان صدائي از بالاي سر خود شنيد و سرش را بلند كرد و از تعجب دهانش باز ماند . چون كلاه هاي او بر سر ميمونها بودند . مرد با ناراحتي سنگي به طرف ميمونها پرت كرد و آنها هم با جيغ و هياهو به شاخها هاي ديگر پريدند . مرد كه از اين اتفاق خسارت زيادي ديده بود نمي دانست چكار كند ، زيرا بالارفتن از درخت هم فايده نداشت چون ميمونها فرار مي كردند . ناراحت بود و به بخت بد خود نفرين فرستاد . پيرمردي از آنجا عبور مي كرد ، مرد كلاه فروش را غمگين ديد از او پرسيد : گويا تو در اينجا غريبه اي ! براي چه اينقدر غمگين هستي . پيرمرد وقتي ماجرا را شنيد به او گفت : چاره اينكار آسان است آيا تو كلاه ديگري داري ؟‌ مرد كلاه فروش ، كلاه خود را از سرش در آورد و به پيرمرد داد . پيرمرد كلاه را بر سرش گذاشت و مثل ميمونها چندبار جيغ كشيد و بعد كلاه را از سر برداشت و در هوا چرخاند و بعد آنرا بر زمين انداخت . مرد كلاه فروش خيلي تعجب كرد ولي مدتي گذشت و ميمونها نيز كار پيرمرد را تقليد كردند و كلاه را از سرشان به طرف زمين پرتاب كردند . كلاه فروش با خوشحالي كلاه ها را جمع كرد و از تدبير و چاره انديشي مناسب آن پيرمرد تشكر كرد . هديه اي براي تشكر به پيرمرد داد و به راه خود ادامه داد . 👒 🌿👒 👒🌿👒 🌿👒🌿👒 👒🌿👒🌿👒 ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌲 بچه کلاغ 🌲 🐧🎈 یك بچّه كلاغ بود كه نمي توانست پرواز كند. بابا كلاغه و مامان كلاغه، هر كار ميکردند فايده نداشت. بچّه شان پرواز را ياد نمي گرفت. 🐧🎈 آن ها تصميم گرفتند براي او، معلّم پرواز بگيرند. معلّم پرواز آمد. پريد بالاي درخت و به بچّه كلاغ گفت: «سرت را بالا بگير. بال هايت را باز كن. بدنت را كش بده. حالا بپر! » بچّه كلاغ پريد پايين. اتّفاقاً زَير پايش یک بادكنك، توي هوا بود. بچّه 🐧🎈 كلاغ با سَر افتاد روي بادكنك. نوكش خورد به بادكنك. بادكنك ترق تر کید. 🐧🎈 بچّه كلاغ ترسيد. فرار كرد به آسمان. رفت و رفت. از ابرها هم بالاتر رفت. 🐧🎈بابا كلاغه و مامان كلاغه، با خوشحالي داد زدند: «آفرين!... آفرين! » معلّم پرواز هم گفت: «چه قدر زود ياد گرفت! راستي كه بچّه ي زرنگي داريد ناصر کشاورز ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🏳‍🌈✏️🏳‍🌈✏️🏳‍🌈✏️🏳‍🌈✏️🏳‍🌈✏️🏳‍🌈✏️🏳‍🌈✏️ هفتا مداد رنگی من توی جعبه دارم📕 مثل ی رنگین کمون رنگاشو میشمارم📗 شنبه ب رنگ پاییز همیشه زرد رنگه📙 یکشنبه رنگ زرده مثل چمن قشنگه📒 دوشنبه نارنجیه رنگ قشنگ خورشید📙 سهشنبه ها بنفشه گل بنفشه خندید📓 چهارشنبه ابی رنگه ب رنگ اب دریا 📘 پنجشنبه رنگ نیلی به رنگ اسمانها📚 جمعه ب رنگ قرمز شادی کنید بچه ها📕 ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
اسب سخنگو.mp3
12.41M
اسب سخنگو🐎 ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
موش مهربون.mp3
4.96M
موش مهربون🐭 یه روز صبح که موش کوچولو داشت به مدرسه میرفت برای خودش آواز میخوند و به صدای پرنده ها گوش میداد. یه صدای عجیبی شنید صدا از همون نزدیکیا بود انگار یه کسی گریه میکرد، موش کوچولو ایستاد و گوش داد... ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐬👒کلاه حصیری و دلفین🐬👒 یک کلاه بود حصیری، افتاده بود توی ساحل. کلاه دلش می خواست برود وسط دریا و بازی کند. یک روز موج دریا آمد و کلاه حصیری را پرت کرد وسط دریا. 🐬👒 کلاه افتاد روی دماغ دلفین. کلاه، دماغ دلفین را قلقلک داد، اما دلفین نخندید. آخه دلفین توی دریا آفتاب زده شده بود. حالش خیلی بد بود. 🐬👒 کلاه ناراحت شد. خودش را سُر داد روی صورت دلفین تا آفتاب به صورت دلفین نخورد. یک روز گذشت. کلاه توی آفتاب دریا گرمش شده بود ولی دلش می خواست حال دلفین زودتر خوب شود تا بتواند با او بازی کند. 🐬👒 کلاه باز هم یک روز دیگر مواظب دلفین بود. حال دلفین بهتر شد. دلفین چشم هایش را باز کرد. به کلاه نگاه کرد و خندید. کلاه هم به او خندید، بعد گفت: « چه خوب که حالت بهتر شده است. » 🐬👒 دلفین فهمید که کلاه از او مواظبت کرده است. بعد به کلاه گفت: « خیلی ممنون. » از آن روز آن دو تا دوست های خوبی برای یکدیگر شدند و با هم وسط دریا بازی می کردند. 🐬👒 دلفین کلاه را بالا می انداخت و با دماغش آن را می گرفت و می چرخاند. کلاه هم غَش غَش می خندید و از این که هم بازی خوبی پیدا کرده، خوش حال بود. 🐬 ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
هیولای گل بخور.mp3
6.46M
هیولای گل بخور👆👆 👹 🌻👹 👹🌻👹 🌻👹🌻👹 👹🌻👹🌻👹 ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸🌹گل🌹🌸 اون چیه رنگارنگ نه شیره نه پلنگه خودش یکی با صد اسم نه آدمه نه یک جسم اگه بهش آب ندی هوا و آفتاب ندی پیر میشه و میمیره دیگه جون نمیگیره سبزه تن و دستایش داره ریشه به پایش فصل بهار که میشه تو خاک می کنه ریشه به به چه بویی داره چه رنگ و رویی داره پیداش بکن تو باغچه تو گلدون و تو طاقچه یادت باشه نچینی وقتی تو پارک می بینیش هم نشین بلبله بگم اسم اون گله @Ghesehaye_koodakaneh
خرگوش ناز کجایی ؟ آی گوش دراز کجایی؟ قایم نشو زیر زمین بیا بیرون منو ببین من موش دم درازم به این دمم می نازم تو هم که گوش درازی به اون گوشات می نازی حا لا بیا ناز نکن اون چشاتو باز بکن اینقد نباش گیج و ویج برات آوردم هویج بخور و با من بازی کن دل کوچیکمو راضی کن @Ghesehaye_koodakaneh
وقتی کودک ما کار اشتباهی می کند، به احتمال زیاد وسوسه می شویم که بر سرش داد بکشیم. در بسیاری از مواقع تحت تاثیر شرایط ، رفتار تحقیر آمیزی را با کودک به نمایش می گذاریم. حال آنکه به مراتب موثر تر است اگر ابتدا خودتان را آرام کنید، چند نفس عمیق بکشید، چند دقیقه ای روی حرفی که می خواهید بزنید فکر کنید. اگر به شدت ناراحت هستید با همسرتان مشورت کنید و پاسخ و واکنشتان را به تاخیربیندازید. به فرزندتان بگویید " به راستی کار تو ناراحت کننده است. باید در این باره فکر کنم". یا " من و مامان در این باره فکر می کنیم و بعد تصمیممان را به تو اطلاع می هیم"گاه همین منتظر گذاشتن کودک مجازات کافی و مناسبی است. به شما فرصتی می دهد که به طرز اندیشمندانه پاسخ بدهید. وقتی نرم و ملایم و در ضمن با قاطعیت برخورد می کنیم، حرفهایمان اثر بخشی بیشتری پیدا می کنند. @Ghesehaye_koodakaneh