eitaa logo
غلوپژوهی | یادداشت‌های حدیثی و رجالی
642 دنبال‌کننده
51 عکس
5 ویدیو
64 فایل
بررسی‌های رجالی، تاریخی و اعتقادی ارتباط با مدیر: @amid30 كانال اصلی در تلگرام: https://t.me/gholow2 گروه نظرات غلو پژوهی: eitaa.com/joinchat/588316994C46d2b1319c
مشاهده در ایتا
دانلود
آقای تبریزیان: «فقط خانمها از ماسک استفاده کنند، در جلوگیری از پیشرفت کرونا کافی است و آقایان نیازی به استفاده از ماسک ندارند»! مستند ایشان در این زمینه ادله مربوط به حجاب است! و «حکمت خفیّ» حجاب را جلوگیری از بیماری‌ها دانسته‌اند. به نظر آقای تبریزیان دلیل تفاوت احکام اسلام در «پوشاندن صورت بین زن و مرد» این است که به خاطر فعالیت جسمی بیشتر مردان «در صورت پوشاندن صورت و الزام به آن، گاز co2 تجمع یافته در پشت نقاب یا ماسک زیاد» می‌شد! چنین حکمت‌هایی ابداً در دین نیامده، و وجه حجاب بانوان چیز دیگری است. این‌ها در حالی است که ایشان پیش‌تر کرونا و از اساس مسری بودن بعضی بیماری‌ها را انکار می‌کرد (به اتکای روایت سنی لا عدوی و برخی از احادیث غیر مرتبط). و امروز ترجیح می‌دهد که بانوان را عامل سرایت بشمارد! معلوم نیست ضرر داشتن co2 برای مردان -به خیال ایشان- یا واجب نبودن حجاب بر ایشان، چه ربطی به مسری نبودن امراض از سوی مردان دارد؟ این حدس‌ها و قیاس‌ها به روشنی نشان می‌دهد که ادعای خلوص و اسلامی بودن روش ایشان در طب تا چه حد نااستوار است. @gholow
🎁مجموعه پست‌های کانال غلوپژوهی در رابطه با آقای تبریزیان وجریان موسوم به طب اسلامی 🔸بررسی های سندی و علوم اسلامی t.me/gholow2/395 منبع شناسی روایات طبی: t.me/gholow2/386 توجیهات کلامی نارسا بر عقیده سرآمدی علوم تجربی اسلامی: t.me/gholow2/940 نقد وجه استناد تبریزیان به اخبار ضعیف t.me/gholow2/398 نقل های علوم طبیعی و لزوم اعتبار سنجی t.me/gholow2/945 طب اسلامی و توجیهات کلامی نارسا! t.me/gholow2/940 🔸تأملی در جایگاه رجالی آقای عباس تبریزیان t.me/gholow2/1775 و نیز: t.me/gholow2/401 - t.me/gholow2/406 و t.me/gholow2/1095 و t.me/gholow2/1432 بی اطلاعی از علوم حدیث: t.me/gholow2/1264 t.me/gholow2/1267 ادعاهای غلوآمیز در مورد خود: t.me/gholow2/403 فقاهت دوساله t.me/gholow2/877 نمونه ادبیات تکفیری جریان تبریزیان t.me/gholow2/874 t.me/gholow2/1269 t.me/gholow2/1230 نقد تبریزیان چرا؟ t.me/gholow2/1096 گزیده‌ای از همین مطالب در سایت مؤسسه طبنا
🔸نقد انگاره بی‌نیازی روایات طبی از اعتبارسنجی پیش‌تر نمونه کلمات مدافعان طب اسلامی در کفایت تجربه از اعتبارسنجی اخبار طبی گذشت، اما اخیراً نیز عزیزی با عنوان «رهگذر» یادداشتی در این زمینه نوشته، و بر «نتایج شگفت انگیز طب اسلامی» استناد کرده است. تأملاتی را در مورد متن ایشان و برخی دیگر از مدافعان طب اسلامی تقدیم می‌کنم: 1- امروزه عزیزان طب اسلامی به امکانات بسیاری زیادی دست یافته‌اند. صدها هزار و شاید چند میلیون مدافع دارند. بنا بر این اگر دعوی کارآمدی یک دارو را بر اساس روش تجربی دارند، توقع بی‌جایی نیست که یک مقاله علمی بنویسند، و دقیقاً بگویند چه جامعه آماری را بررسی کرده‌اند، اطلاعات نمونه‌های موفق و نا موفق را چگونه ضبط کرده اند؟ شرایط بیماران گوناگون از نظر سن، بیماری‌های زمینه‌ای، استفاده از داروهای دیگر چگونه دسته بندی کرده‌اند؟ نسبت تاثیر گذاری داروی خود با دیگر داروها چگونه سنجیده شده است؟ و الا اگر به صرف ادعاهای شفاهی غیر منضبط باشد، البته بسیار هم شنیده‌ایم که کسانی داروی امام کاظم را مصرف کرده‌اند، و باز در همان فصل بیمار شده‌اند. و از طرفی ادعای مبهم جواب‌دهی دارو، بدون تعیین معیار، چگونه از ادعای تأثیر گذاری برخی از روش‌های خرافی ملل دیگر متمایز خواهد شد؟ پس ناگزیر از اعمال روش علمی هستیم. 2- نویسنده در متن در حالی از طب اسلامی دفاع می‌کند، که جایگاه انتساب و عدم انتساب نسخه به دین را نادیده گرفته و تنها به تجربه اتکا کرده است. ایشان معتقد است که اگر «روایتی مربوط به علوم پزشکی و... صحیح السند هم باشد ولی نتیجه ندهد و یا نتیجه عکس دهد، آن را کنار» می‌گذارد. خود ایشان در ادامه مثال زده است که «خداوند متعال می‌فرماید ادعونی استجب لکم؛ در حالی‌که می‌بینیم در موارد بسیاری دعا می‌کنیم ولی اجابت نمی‌شود» روشن است که نویسنده قائل به کنار نهادن آیه «ادعونی استجب لکم» قائل نیست، و آن را به جهتی دیگر آورده است. اما همین نقضی بر روش عمل‌گرایانه نویسنده است. از طرفی ایشان معتقد است با «دیدن نتایج شگفت انگیز طب اسلامی» «نقد سندی اساسا قابل اعتنا نخواهند بود». باید گفت اگر ایشان ادعای اعجاز طب اسلامی را دارند، پس ضروری است، برهان خود را بیاورند؛ که البته بعد از درخواست‌های پیشین هرگز نیاورده‌اند. اما اگر ادعا در حد اعجاز نیست، و از بشر هم بر می‌آید، بر این اساس شفا بخشی یک نسخه چه ربطی به صدور آن از معصوم و انتساب آن به اسلام دارد؟ و از کجا که نسخه‌های مفید برخی طبیبان گاه به ناحق به ائمه ع منسوب نشده باشد؟ اینها همه در حالی است که اصل ادعای شفا بخشی شگفت‌انگیز داروهای طب اسلامی هنوز در حد ادعاهایی شفاهی و مستند نشده باقی مانده است. میلیون‌ها انسان هرروزه با طب مدرن درمان شده، و می‌شوند و نتایج پیشرفت‌های پزشکی مانند عمل‌های جراحی خارق العاده را هر روز مردم با چشم می‌بینند. با این حال جریان آقای تبریزیان منکر این طب است، و در برابر به سادگی نتایج واقعی/اتفاقی/تلقینی/عادی/ادعایی تجویزات خود را بدون مستند‌سازی برهان اعجاز روش خود می‌گیرند. 3- گاهی نیز بعضی از عزیزان طب اسلامی راه تفوق بر طب جدید را در استناد به کاستی‌های این طب بر اساس آمارهای خودشان جسته‌اند. ایشان چنین طب جدید را تخطئه می‌کنند که طب جدید خودش معترف به کاستی‌هایش و مضرات برخی از داروهایش است. در برابر باید گفت اتفاقاً از مزایای طب جدید این است که به طور معمول کاستی‌های خود و داروهایش را سانسور نمی‌کند. بلکه آمار تفصیلی و علمی ارائه می‌دهد. و اگر آسیب‌ها و مفاسدی هم دارد، از سنخ آسیب‌های رایج در همه مشاغل است. ولی افسوس برخی از سران طب موسوم به اسلامی به خاطر نگاه ایدئولوژیک، نمونه‌های فراوان ناموفق را کتمان می‌کنند. و متأسفانه علاوه بر تخصص، در ناحیه تعهد هم کاستی جدی دارند. ایشان بررسی‌های اعتبار سنجی و متن شناسی ندارند، و تلقی‌شان این است که این روایات حتماً از ائمه ع است، و به خاطر نگاه مطلق نگرانه‌شان، در صورت اعلام کاستی‌های دارو مخاطبانشان دچار چالش اعتقادی/ یا بدبینی به روش این عزیزان می شوند. در حالی که همان کلمات شیخ صدوق در مورد اخبار طبی (إعتقادات الإمامية، ص115) برای برون رفت از این چالش کافی است. و مشکل از القائات مطلق نگرانه خود این بزرگواران است. طب اسلامی -دست کم از نوع طب آقای تبریزیان- درمان خود را قطعی فرض می‌کند و اگر هم جواب نداد، مشکل را از بیمار و ضعف اعتقاد او می‌شمارد! (کذّب بطن اخیک) با این تلقی جایی برای بررسی علت عدم موفقیت باقی نمی‌ماند. و در نتیجه این مطلق‌نگری، به جای رشد و ارتقای کیفیت طب ایشان، هر روز گرایش تکفیری و خصمانه ایشان شدت می‌گیرد. همین مشکل را ما در عرصه‌های دیگری نیز داریم. @gholow2
4- بر هیچ حدیث‌پژوه و فقیهی مخفی نیست، که وضعیت اعتباری روایات فقهی به مراتب از روایات طبی بالاتر است. قرن‌ها فقیهان در مورد دلالات این روایات بحث کرده‌اند، و اعتبار برخی از اخبارش را نقد کرده‌اند. از عمل و شهرت و اجماع اصحاب گفته‌اند، و بررسی انتقادات پرداخته‌اند. در حالی که روایات غربال نشده طبی قرن‌ها و غالباً در کنج نسخه‌ای کم شهرت و متروک و با اسناد ضعیف و مغشوش خاک می‌خورده‌اند. (نک‍: یادداشت استاد ملکیان) با این همه امروزه باز هر فقیه و حدیث‌پژوهی باز به راحتی و بی‌دغدغه می‌تواند به نقد سندی و دلالی بیشتر روایات فقه (و البته غیر از روایات شعائری) بپردازد؛ اما وای به حال همین متخصصان اگر گوشه چشمی به سند مجهول کتابی ناشناس بیندازند، و از غرابت متن روایتش بگویند. در این صورت فریاد وا اسلامای عزیزان ناآشنا با علوم حدیث بر می‌آید که این «نصرانی»ها «حقیرانه و ذلیلانه» در پی «دشمنی با معارف اهل بیت ع» و «شبهه‌افکنی» هستند و «بی‌شرمانه‌ی به ساحت مقدس آقا امام موسی بن جعفر ع توهین» کرده‌اند. و لذا بر خود واجب می‌دانند «جهل و بیسوادی و نصب و عداوت [این ناقدان را] با اهل بیت ع» آشکار ساخته، و پیش از «عذاب دوزخ» در همین دنیا «رسوا»یشان سازند. بعضي از همين تعابير در پي اين‏كه تأملاتی ساده در مورد داروی منسوب به امام کاظم علیه السلام مطرح کردیم، در مورد ما به کار رفت. @gholow2
⚠️ نقدی بر افسانه مشهور فتوای شیخ مفید درباره جنین زنده در شکم مادر مرده امروزه داستانی مشهور شده که به اختصار چنین است: شخصی از روستا آمده و از شیخ مفید سؤال کرد: «زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یه همین صورت او را دفن کنیم»؟ شیخ پاسخ داد: «با همان حمل او را دفن کنید»! آن مرد برگشت. در میان راه دید سواری از پشت سر می‏‌تازد و می‏‌آید، چون نزدیک رسید، گفت: «ای مرد، شیخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بیرون آورده و زن را دفن کنید». آن مرد چنین کرد. اما در واقع شیخ مفید کسی را نفرستاده بود، و بعد فهمید که آن سوار امام زمان عج بوده. سپس توقیعی برای شیخ آمده: «وظیفه‌‏ی شماست که فتوا بدهید و وظیفه‏‌ی ماست که شما را حمایت کرده و نگذاریم که در خطا بیافتید». 🔻این داستان به دلائل متعدّدی نادست و ساختگی است: 1. هیچ سندی ندارد و تنها در کتابی ضعیف از متأخران یعنی قصص العلماء نقل شده، و توسط دیگر متسامحان رواج یافته است. 2. آیا ممکن است جنین در شکم مادر در مدت طولانی زنده بماند؟ و آیا در چنین شرایط بحرانی شخص از دهات نزد شیخ مفید در بغداد می‌آید و از او استفتاء می کند و بر می‌گردد؟! 3. اجماع شیعه امامیه بر این است که در چنین شرایطی می توان شکم مادر را باز کرد و جنین را نجات داد. (الخلاف، طوسی، جامعه مدرسین، ج‌1، ص729، 730) و چند روایت صریح در این باره وارد شده است. (وسائل الشيعة، ج‏2، ص469-471؛ مستدرك الوسائل ج‏2، ص140) و اين روايات در کتب متداول و در دسترس شیخ مفید مانند کافی و رجال کشی، قرب الاسناد ،نیز بوده است. ضمن این که راوی برخی از این روایات خود او است. (تهذيب الأحكام، ج‏1، ص343، 344) علاوه بر این، قاعده عقلی و شرعی این است که جان یک انسان مسلمان از حرمت جسد مسلمان دیگر اولی است. احتیاط نیز اقتضا دارد که جان کودک را حفظ کنند. چنان که خود شیخ مفید نیز در کتاب فقهی خود همین فتوا را داده است. (المقنعة، ص87 و تهذيب الأحكام، ج‏1، ص343) با این وجود چگونه ممکن است یک فقیه عالی رتبه شیعه بر خلاف همه اصول و قواعد، نصوص و اجماع، بدون هیچ دلیل عقلی و شرعی دستور دهد انسانی را زنده به گور کنند؟! 4. چگونه ممکن است امام زمان به دروغ در مورد چیزی که کلام شیخ مفید نبوده، گفته است: شیخ فرمود! 5. چرا امام زمان از کسی که بدون علم و بر اساس رأی باطل و بر خلاف عقل و نقل فتوا می دهد؛ بخواهند هم چنان بر مسند فتوا بنشیند؟! 6. چنین مکاتباتی از امام عصر علیه السلام در عصر غیبت کبری قابل پذیرش نیست. (نک‍: دوزدوزانی، تحقیق لطیف حول التوقیع الشریف) (از آن جمله اصل توقیع منسوب به شیخ مفید (الإحتجاج، طبرسي، ج‏2، ص495) با چالش‌هایی مواجه است؛ مانند آن‌که نامه‌رسان مجهولش صرفاً گفته‌ آن را از ناحیه‌ای متصل به حجاز آورده است. حال حتی اگر برفرض اصالت این توقیع تا دوره شیخ مفید (م413ق) قابل اثبات می‌بود، باز چه حجتی بر انتساب این متن ناشناس غریب به امام وجود می‌داشت؟) به هر حال با نشر این مجعولات به ویژه در میان اهل عرفان، زمینه ادّعای ارتباط برخی با امام عصر عج فراهم می‌آید؛ هرچند چنین نظرات و فتاوای مبتذل خردستیزانه‌ای داشته باشند؛ و هم اشتباهات و خطاهای فاحش ایشان با این گونه قصه‌های دروغ توجیه می‌شود. (برگرفته از مطالب وبلاگ آثار، با زیادات) تفصیل بیشتر برخی از همین مطالب: در نوشتار آقای کریمیان. @gholow2
🚫افسانه ای مشهور درباره تقوای «میرداماد» یکی از قصه های دروغی که فراوان شنیده می شود؛ داستان انگشت سوزی میرداماد است: «شبی از شبهای سرد و برفی زمستان که میرداماد در حجره خود مشغول درس خواندن بوده است دختر شاه عباس صفوی- که راه بازگشت به خانه را گم کرده برای اینکه از گزند راهزنان در امان باشد به حجره میرداماد پناه می آورد. میرداماد چاره ای نمی بیند جز پناه دادن به این دخترک جوان و اما از آنجا که می ترسیده به گناه افتد به هنگام حضور دختر در حجره اش، انگشتانش را می سوزاند مبادا نفسانیات بر او غلبه کند. بعدتر وقتی پدر دختر-شاه عباس- ماجرا را می فهمد شرایط ازدواج دخترش با وی را فراهم کرده و به او لقب “میرداماد” می دهد!» این افسانه ی مشهور گذشته از این که سندی ندارد؛ نقلهایش متفاوت است و آثار جعل و داستان سرایی از متن آن پیدا است؛ با تاریخ هم سازگار نیست: 1. با در نظر گرفتن سنّ میرداماد وقوع چنین داستانی ردّ می شود. میرداماد متوفای 1041 هجری قمری (رياض العلماء، ج‏5، ص40 و أعيان الشيعة، ج‏9، ص189) و متولد نیمه دوم قرن دهم هجری است. از نخبة المقال نقل است که میلاد او در 969 هجری بوده است. سید مهدی رجائی، محقق تعلیقات میرداماد بر رجال کشی می نویسد: «لم يذكر في التراجم تاريخ ولادته، و الذي يستبين لي من التتبع في تاريخ اجازاته أن ولادته كان حوالي سنة 960» (اختيار معرفة الرجال، مؤسسة آل البیت، ص32) از آن جا که میرداماد هنگام وفات حدود هشتاد سال داشته است؛ ولادت او در دهه ی 60 از قرن دهم تأیید می شود. در حالی که شاه عباس در سال 978 به دنیا آمد و در سال 1038 از دنیا رفت. (لغت نامه دهخدا، ذیل عباس اول) 2. علّت شهرت میرداماد به این نام این است که پدرش داماد شیخ علی کرکی بوده است و از این رو به «داماد» مشهور شده و این نام بر فرزندش نیز مانده است. (رياض العلماء، ج‏5، ص42 و 43، تعليقة أمل الآمل، ص250) 3. هیچ قرینه تاریخی بر این که میرداماد، داماد شاه عباس بوده است؛ یافت نشد و بدیهی است؛ اگر چنین رابطه مهمّی وجود داشت در کتب تاریخ و تراجم ذکر می شد. میرزا عبدالله افندی به صراحت این گمان را ردّ می کند: «... فان احدى بنتي الشيخ علي الكركي كانت تحت الاميرزا السيد حسن والد الامير السيد حسين المجتهد و الاخرى تحت والد السيد الداماد هذا، و قد حصل منها السيد الداماد، و لذلك يعرف الامير باقر المذكور بالداماد، لا بمعنى أنه صهر و لا بمعنى أنه هو بنفسه داماد الشيخ علي أعنى صهره كما قد يظن، بل والده. فالسيد الامير محمد باقر الداماد من باب الاضافة لا التوصيف، و لذلك ترى السيد الداماد حين يحكي عن الشيخ علي الكركي المذكور يعبر عنه بالجد القمقام، يعني جده الامي. و بما أوضحنا ظهر بطلان حسبان كون المراد بالداماد هو صهر السلطان، و كذا ظن كون نفسه صهرا.» (رياض العلماء، ج‏3، ص132) بنابراین آن چه در اعیان الشیعة (ج‏6، ص365) آمده که : «... و الداماد الصهر بلغة الفرس لأنه كان صهر الشاه.» خالی از تحقیق است و برای همین سید محسن امین خود پس از تحقیق در جلد نهم علّت صحیح را ذکر کرده است: « ... الداماد بالفارسية الصهر و لقب بذلك لأن أباه كان صهر الشيخ علي بن عبد العال الكركي و لقب هو بذلك بعد أبيه.» (أعيان الشيعة، ج‏9، ص189) جاعلان انگیزه های مختلفی در جعل این گونه قصّه ها دارند از جمله: جعل فضیلت برای فلاسفه و عرفا و جذابیت بخشیدن به منبر خود. 🔻نکته مهمّ آن است که سال‌ها پیش از به دنیا آمدن میرداماد، دیگرانی مانند محمّد بن القاسم الرصّاع این داستان را -با اندکی اختلاف- به افراد مختلفی نسبت داده اند. تفصیل بحث را در وبلاگ آثار بخوانید: http://alasar.blog.ir/1398/12/11/mirdamad @gholow2
⚠️«فعل مباح ندارند»؟! در قصص العلماء تنکابنی، ص846 آمده است: «... از بعضی مسموع شد که مقدس در مدت چهل سال از او فعل مباح صادر نشد چه رسد به حرام و مکروه و سابقا گذشت که مقدس اردبیلی در مدت چهل سال پای خود را برای خوابیدن دراز نساخت ...» ایشان در ص823 همین مطلب را در مورد میرداماد و به نحو احتمال در مورد مقدس طرح نموده، و ترک مباح را برای عالمان دیگری مانند شهید اول نیز گزارش کرده است. گرچه مقصود ایشان از ترک مباح این است که ھر عمل مباحی «که از او سر مى زد غرض و مقصد او نیت قربت و محض رضای خدا بوده» اما انصاف آنکه چنین مطلبی عرفا ممکن نیست. چه آنکه اولاً مگر گوینده ملک اعمال مرحوم مقدس اردبیلی و شهید اول بوده که فهمیده ایشان چه میکرده و چه نمیکرده آن هم بعد از سیصد سال، و بدون هیچ سند و مدرک قابل توجه!! ثانیاً چنین ادعایی بدون نص صریح الهی برای انبیا هم نمی شود. چه آنکه مثلاً در آیات و اخبار شواهد بسیار است که در مواردی برای انبیا و حتی نبی خاتم ص نیز نسیان و ترک اولی واقع می شده است، که هریک با مدعای فوق و یا تعلیلش ناسازگار است. (شواهد ترک اولا به حدی است که می توان بر آن ادعای اجماع نمود.) نمونه اندکی از آیات مرتبط که گرچه صراحت برخی از آن محل بحث است، اما روایات متعددی نیز در تفسیرش آمده است: - قَالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ مَا أَنْسَانِيهُ إِلاَّ الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً (الكهف: 63) ... قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً قالَ‏ [مُوسَى] لا تُؤاخِذْني‏ بِما نَسيتُ وَ لا تُرْهِقْني‏ مِنْ أَمْري عُسْرا (الكهف: 73) - وَ قَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (يوسف‏: 42) - نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ‏ أَنْ‏ تَكُونَ‏ مِنَ الْجاهِلِينَ قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخاسِرِين‏ (هود: 45 - 47) (و ر.ک به تفسير القمي، ج‏1، ص: 327) - وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (طه: 115) فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏ (طه: 120) فَدَلاَّهُما بِغُرُور (الأعراف: 22) - وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ - فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ (الأنبیاء: 87 و 88) و مانند آن در سورة صافات و شرح بیشتر در اخبار مفسره آن. نمونه سهو های حضرت سلیمان و داود: (النمل: 20 و 21) و (سورة ص: ‏24 و 32-34) و… و البته در مورد نبی اکرم ص شواهد تفاوت هایی دارد: - وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسى‏ أَنْ يَهْدِيَنِ‏ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً (الكهف: 24)‏ - يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ‏ تُحَرِّمُ‏ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (تحریم: 1) - وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَميعٌ عَليمٌ‏ (الأعراف: 200 و فصلت: 36) - عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ- حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِين‏ (توبه: 43) و به اخبار مفسره مراجعه شود. (نمونه: النوادر للأشعري، ص: 55/ 105؛ التّهذيب: 8/ 281 ح 21 و الفقيه: 3/ 362 ح 4284. و تفسير العياشي، ج‏2، ص: 324/ 14 و ح15. نمونه اخبار مفسره سوره تحریم: مسائل علي بن جعفر، ص: 146/ 178) البته در مورد آیه اخیر خبر ابن جهم در عیون الأخبار آن را بر «اسمعی یا جارة» حمل نموده که ان شاء الله در مورد آن توضیح خواهیم داد. هم چنین حمل برخی نواهی بر اشفاق الهی ممکن است. و نواهی لزوماً به معنای بی مزیتی متعلق آن نیست؛ بلکه گاه تنها ترجیح فعل مقابل آن را می رساند. بنا براین حمل همه مباحات شخص نامعصوم از خورد و خواب و تخلی بر استحباب، عدم مانعیت نسیان و یا گزینش دائمی اولی تکلف است. مگر با توجیهات عرفانی فنا و امثاله که خود محل اشکال است. (ادامه دارد…) @gholow
... ثالثاً فراتر از انجام مباح توسط معصومان، در روایات شواهد بسیاری است که گاه امام مکروهی را انجام دهد، (نمونه: تهذيب الأحكام، تحقيق خرسان، ج‏2، ص321) و یا خلاف امر و نهی پیشین می گوید تا نشان از رخصت الهی باشد. (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 20/ 45 و الكافي، ط - الإسلامية، ج‏1، ص266) و به طور کلی بنا بر روایات، اخذ به رخصت های الهی امری مطلوب است. (تفسير القمي، ج‏1، ص: 16، و وسائل الشيعة، ج‏1، ص108 به نقل از رساله محکم و متشابه) بلکه بنا بر برخی اخبار سهل گیری در رخصت ها ترجیح دارد. (نمونه: تهذيب الأحكام، تحقيق خرسان، ج‏5، ص52/ 158) که این اخبار می تواند مؤید به آیه شریفه زیر باشد: «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْر» (البقره: 285 و ببینید: المائده: 6) ضمنا مطلب اول و دوم گزارش قصص العلما ضد هم است؛ زیرا پا دراز نکردن هنگام خواب به توهم احترام به خدا و امثاله ازبدعت های بعضی صوفی مشربان و خلاف سنت است. بنابراین کسی که چندین سال به این بدعت جاهلی عمل کند معنی ندارد که مرتکب هیچ مباح و مکروه و حرامی نشده باشد. و البته شان فقیهی چون مقدس اردبیلی رحمه الله، اجل از این چیزهایی است که بر او بسته اند. غلوپژوهی @gholow
🔺 دو نمونه از روایات بی پایه در کتب آیت الله دستغیب؛ که ضرورت بازنگری در این دست منابع را دیگر بار گوشزد می کند: alasar.blog.ir/1396/03/06/dskp آیا می توان به نقل های علماء مطلقاً خوش بین بود و بدون تحقیق بر آن اعتماد کرد؟ غلوپژوهی @gholow
🔺افسانه دیدار شیخ بهائی و مقدس اردبیلی نویسنده کتاب "کشف الحقیقه فی اعتبار الحدیقه" برای پاسخ به شبهات حدیقه الشیعه، کوشیده است در سال وفات مقدّس خدشه کند. در این راستا به داستان عامیانه ملاقات شیخ بهائی و مقدّس هم استناد کرده است. این داستان بی گمان نادرست است زیرا لازمه اش آن است که مقدس تا سال ۱۰۲۰ زنده بوده باشد و این مخالف ضروری تاریخ است!! همین بس که تفرشی در نقد الرجال که تالیفش در سال ۱۰۱۵ پایان یافته، از مرگ‌ او در سال ۹۹۳خبر داده است! توضیح بیشتر در آدرس زیر: http://alasar.blog.ir/1397/03/02/shah @zecra
⚠️ ماجرای جعلی مرتاض هندی و علامه طباطبایی! داستان مشهوری بر سر زبان ها است، و در برخی کتب آمده که خلاصه مرتاضی توانمند از هند به قم آمد و بسیاری از طلاب و از آن جمله سید موسی صدر را با اوراد یا نگاهش به هوا می‌برد. ولی در برابر آقای طباطبایی شدیداً درمانده شد، و نزدیک بود آقای طباطبایی با نگاهشان، مرتاض را قبض روح کنند! آقا محسن کمالیان، که تحقیقات مفصل و البته تألیفی تفصیلی در مورد زندگانی جناب سید موسی صدر داشته‌اند، پاسخی در این زمینه نوشته‌اند: 🔸 «طی روزهای گذشته قصه‌‌ای در برخی شبکه‌های مجازی منتشر شد که به‌مرتاضی هندی، امام موسی صدر و علامه‌ی طباطبابی مربوط بود. ناقل قصه را آیةالله العظمی سید موسی شبیری زنجانی معرفی کرده بودند. سال‌ها پیش نیز این قصه را دیده بودم و مطلب تازه‌ای نبود... در مورد صحت و سقم قصه تحقیق کردم: دوست فاضل و عزیزم، حجةالاسلام‌والمسلمین شیخ علی فاضلی، روز دوشنبه، ۲۵ فروردین ۱۳۹۹ش از آیةالله شیخ رضا مختاری، رئیس مؤسسه‌ی کتاب‌شناسی شیعه، برایم نقل کرد که وی مطلب را از خود آقای زنجانی سؤال و آن بزرگوار قصه را تکذیب نمودند. همچنین روز سه‌شنبه، ۲۶ فروردین، حجةالاسلام‌والمسلمین سید محمد شبیری، پسر آقای شبیری، تلفنی برایم گفتند که سال‌ها پیش قصه را از پدر سؤال و ایشان تکذیب کرده بودند. [بعد از این تکذیبیه] ناقلین قصه‌ی ساختگی مرتاض هندی، [یعنی مولف کتاب «ز مهر افروخته»، سید علی تهرانی] نام راوی را تغییر دادند! اول آیةالله العظمی شبیری زنجانی را راوی قصه معرفی کرده بودند، اکنون خطای خود را اعلام و مرحوم آیةالله سید مهدی روحانی را راوی شمردند (اینجا)! بزرگواری که دستش از دار دنیا کوتاه است و امکان تکذیب ندارد. انسان حقیقتاً در می‌ماند از این همه اصرار بر رواج جعلیات. تعویض ناشیانه‌ی نام راوی برایم تاکید مؤکدی است که قصه، اصل و فرعش دروغ است. سا‌ل‌ها خدمت مرحومان آیات معظم حاج سید مهدی روحانی و میرزا علی احمدی میانجی می‌رسیدم و از خاطرات‌شان درباره‌ی امام موسی صدر سوال می‌کردم. هرگز قصه‌ی جعلی مرتاض هندی را از آنها نشنیدم! ضمناً آیةالله العظمی شبیری زنجانی نزدیک‌ترین دوست مرحوم روحانی بود در قم. بیش از شصت سال عصر هر روز در منزل پدری امام موسی صدر با هم گعده‌ی علمی داشتند. هرگز نه خود نه دیگران، از ایشان چنین قصه‌ای نشنیدیم! مگر می‌شود مرحوم روحانی شاهد یا حتی صرفاً راوی چنین قصه‌ای بوده باشد، اما آقای زنجانی آن را از وی نشنیده باشد و تکذیب کند (اینجا)؟ خودتان فکر کنید! از دیگر دوستان نزدیک مرحوم روحانی، مرحوم سید احمد اثنی‌عشری بود و نیز مرحوم آیةالله العظمی موسوی اردبیلی. از این دو بزرگوار نیز هرگز این قصه‌ی جعلی را نشنیدم! در حالی‌که امام موسی صدر گل سرسبد و اسم رمز این حلقه‌ی علمی بود که از افراد مؤثرش نام بردم. هر کدام این بزرگان اگر شاهد و راوی چنین قصه‌ای بوده باشد، قطعاً برای دیگر اعضای حلقه تعریف کرده بود! غرض آنکه اصل و فرع قصه دروغ محض است و به‌نظرم اکنون دیگر مابقی منقولات مؤلف کتاب (ز مهر افروخته) را نیز باید با دیده‌ی شک و تردید نگریست.» @mkamalian1964 گویم فارغ از این‌که در این داستان مسئول جعل و سندسازی واقعاً کیست، امثال این نمونه‌ها در راستای تبیینِ چراییِ قلبِ سند‌ها توسط بعضی از راویان متهم متقدم نیز قابل توجه است، و در کنار پژوهش‌های تفصیلی که در زمینه سندسازی در حال انجام است، می‌تواند سودمند باشد. @gholow
▪️روضه شیرخواره سید الشهدا علیه السلام بست بر روی سر عمامه پیغمبر را رفت تابلکه پشیمان کند لشگر را من به مهمانیتان سوی شما آمده ام یادتان نیست نوشتید بیا آمده ام یادتان نیست نوشتید کوه فراهم کردیم پشت تو لشگر انبوه فراهم کردیم ننوشتید زمین ها همه حاصلخیز است باغ هامان همه دور از نفس پائیز است ننوشتید که ما در دلمان غم داریم در فراوانی این فصل تو را کم داریم ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه نامه نامه لک لبیک اباعبدالله حرفهاتان همه از ریشه و بن باطل بود چشمه هاتان همه از آن ده بالا گل بود باز در آینه کوفی صفتان رخ دادند آیه ها را همه با هلهله پاسخ دادند نیست از چهره آینه کسی شرمنده که شکمها همه از مال حرام آکنده بی گمان درصدف خالیشان دری نیست بین این لشگر وامانده دگر حری نیست بی وفایی به رگ و ریشه ی آن مردم بود قیمت یوسف زهرا دو،سه من گندم بود آی مردم پسر فاطمه یاری میخواست فقط از آن همه، یک پاسخ آری میخواست چه بگویم به شما هست زبانم قاصر دشت لبریز شد از جمله هل من ناصر در سکوتی که همه ملک عدم را برداشت ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت همه دیدند که در دشت هم آوردی نیست غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست چون ابوالفضل به ابروی خودش چین انداخت خویش را از دل گهواره به پائین انداخت خویش را از دل گهواره می اندازد ماه تا نماند به زمین حرف ابا عبدالله آیه آیه رجز گریه تلاوت میکرد با همان گریه ی خود غسل شهادت میکرد عمق این مرثیه را مشک و علم می دانند داستان را همه ی اهل حرم میدانند بعد از عباس دگر آب سراب است سراب غیر آن اشک که درچشم رباب است رباب مرغ در بین قفس این در و آن در میزد هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر میزد آه بانو چه کسی حال تو را میفهمد اصغر از فرط عطش سوخت خدا میداند میرسد ناله ی آن مادر عاشورایی زیر لب زمزمه دارد پسرم لالایی کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی و خدای منو تو نیز بزرگ است علی میروی زیر عبای پدرت آهسته کودک من به سلامت سفرت آهسته پسرم میروی آرام و پر از واهمه ام بیشتر دل نگران پسر فاطمه ام پسرم شادی این قوم فراهم نشود تاری از موی حسین بن علی کم نشود تیر حس کردی اگر سوی پدر می آید کار از دست تو، از حلق تو بر می آید خطری بود اگر، چاره خودت پیداکن قد بکش حنجره ات را سپر بابا کن آه بانو چه کسی حال تو را میفهمد اصغر از فرط عطش سوخت خدا میفهمد داغ در چهره تو چند برابر گشته طفل سیراب شده خنده کنان برگشته (حمیدرضا برقعی) صلی الله علیک یا اباعبد الله