دیگر رسید لحظه ی فردای بی علی ...
اینک شما و وحشتِ دنیای بی علی ...
@Gholow
غلوپژوهی | یادداشتهای حدیثی و رجالی
برخی شواهد جعل در کتب انتشارات ابراهیم هادی تشرّف جا زدنِ جنون و موجگرفتگی در کتاب بیا مشهد: http
بعد چند سال اکاذیب نشر ابراهیم هادی همچنان در حال تجدید چاپ.
اکذوبه «شنود» از چاپ بیستم و مجعوله «سه دقیقه در قیامت» از چاپ بیست و نهم گذشته است.
به خواندن و شنیدن دروغ عادت کردهایم!
#ابراهیم_هادی
#شنود
#سه_دقیقه_در_قیامت
نقدها: https://eitaa.com/Gholow/117
اهمیت فقه و بیارزش بودن تعمّقات غالیانه
١. أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالُوا قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِي ابْناً قَدْ أَحَبَّ أَنْ يَسْأَلَكَ عَنْ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ لَا يَسْأَلُكَ عَمَّا لَا يَعْنِيهِ قَالَ فَقَالَ وَ هَلْ يَسْأَلُ النَّاسُ عَنْ شَيْءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ. (علل الشرائع، ج٢، ص٣٩٤)
٢. عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِي ابْناً قَدْ أَحَبَّ أَنْ يَسْأَلَكَ عَنْ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ لَا يَسْأَلُكَ عَمَّا لَا يَعْنِيهِ قَالَ فَقَالَ لِي وَ هَلْ يَسْأَلُ النَّاسُ عَنْ شَيْءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ. (المحاسن، ج١، ص٢٢٩)
حدیث بالا بر اهمیت شناخت حلال و حرام تأکید میکند. «ما لا یعنیه» در سخن راوی میتواند شامل امور نامربوط و به ویژه تعمقات غالیانه شود که برخی متکلفین آنها را «معارف» میپندارند. این استعمال را میتوان در سخن راوی دیگری روشنتر دید:
٣. عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُتَيْبِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الشَّاذَانِيُّ، قَالَ: سَأَلْتُ الرَّيَّانَ بْنَ الصَّلْتِ فَقُلْتُ لَهُ: أَنَا مُحْرِمٌ وَ رُبَّمَا احْتَلَمْتُ، فَأَغْتَسِلُ وَ لَيْسَ مَعِي مِنَ الثِّيَابِ مَا أَسْتَدْفِئُ بِهِ إِلَّا الثِّيَابَ الْمُخَاطَةَ فَقَالَ لِي: سَأَلْتَ هَذِهِ الْمَشِيخَةَ الَّذِينَ مَعَنَا فِي الْقَافِلَةِ عَنْ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ يَعْنِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْجُرْجَانِيِّ وَ يَحْيَى بْنِ حَمَّادٍ وَ غَيْرِهِمَا فَقُلْتُ بَلَى قَدْ سَأَلْتُ، قَالَ فَمَا وَجَدْتُ عِنْدَهُمْ قُلْتُ لَا شَيْءَ، قَالَ الرَّيَّانُ لِابْنِهِ مُحَمَّدٍ لَوْ شُغِلُوا بِطَلَبِ الْعِلْمِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ عَنِ اشْتِغَالِهم بِمَا لَا يَعْنِيهِمْ يَعْنِي مِنْ طَرِيقِ الْغُلُوِّ، ثُمَّ قَالَ لِابْنِهِ قَدْ حَدَثَ بِهَذَا مَا حَدَثَ وَ هُمْ يَنْتَمُونَهُ إِلَى الْقِيلِ، وَ لَيْسَ عِنْدَهُمْ مَا يرشدُونَ بِهِ إِلَى الْحَقِّ، يَا بُنَيَّ إِذَا أَصَابَكَ مَا ذَكَرْتَ فَالْبَسْ ثِيَابَ إِحْرَامِكَ، فَإِنْ لَمْ تَسْتَدْفِئْ بِهِ فَغَيِّرْ ثِيَابَكَ الْمَخِيطَةِ وَ تَدَثَّرْ! فَقُلْتُ كَيْفَ أُغَيِّرُ قَالَ أَلْقِ ثِيَابَكَ عَلَى نَفْسِكَ فَاجْعَلْ جِلْبَابَهُ مِنْ نَاحِيَةِ ذَيْلِكَ وَ ذَيْلَهُ مِنْ نَاحِيَةِ وَجْهِكَ. (رجال الكشي، ص٥٤٧)
٤. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ آيَةَ الْكَذَّابِ بِأَنْ يُخْبِرَكَ خَبَرَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَإِذَا سَأَلْتَهُ عَنْ حَرَامِ اللَّهِ وَ حَلَالِهِ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ شَيء. (الكافي، ج٢، ص٣٤٠)
در گزارش زیر نیز میتوان تقابل این دو گرایش را دید:
٥. وَجَدْتُ بِخَطِّ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الشَّاذَانِيِّ، أَنِّي سَمِعْتُ الْعَاصِمِيَّ، يَقُولُ إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْأَسَدِيَّ الْمُلَقَّبَ بِبُنَانٍ، قَالَ: كُنْتُ مَعَ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى بِالْكُوفَةِ فِي مَنْزِلٍ، إِذْ دَخَلَ عَلَيْنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ، فَقَالَ صَفْوَانُ: هَذَا ابْنُ سِنَانٍ لَقَدْ هَمَّ أَنْ يَطِيرَ غَيْرَ مَرَّةٍ فَقَصَصْنَاهُ حَتَّى ثَبَتَ مَعَنَا. وَ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ أَيْضاً قَالَ، كُنَّا نَدْخُلُ مَسْجِدَ الْكُوفَةِ، فَكَانَ يَنْظُرُ إِلَيْنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ، وَ يَقُولُ: مَنْ أَرَادَ الْمُعْضلَاتِ فَإِلَيَّ، وَ مَنْ أَرَادَ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ فَعَلَيْهِ بِالشَّيْخِ، يَعْنِي صَفْوَانَ بْنَ يَحْيَى. (رجال الكشي، ص٥٠٨)
@Gholow
ترکیب متون غالیانه با اسناد عامی در میراث حدیثی غلات (۱)
در مطالعات اعتبارسنجی حدیث، یکی از نشانههای جعل، عدم تناسبِ متن با سند است. عدم تناسب میتواند جنبههای مختلف داشته باشد که یکی از آنها گرایش مذهبی است.
به طور عادی افراد غالباً احادیثی را نقل میکنند که مخالفت جدی و صریح با مقبولاتشان نداشته باشد.
اگر چه اموری مانند اعتراف، نقل برای نقد و تخریب، نقل از روی تعجب، تقیه، لغزش و سبقت زبان، نفهمیدن مقصود اصلی حدیث، اعتماد نابجا و افشای سر، اکثار حدیث، خودنمایی، تأویل، اراده قهری الهی و ... میتوانند سبب شوند که فرد احادیث مخالف مبانی اعتقادی خود را نقل کند؛ اما مجموعه این موارد به نسبت اندکاند و روند غالب و عادی به شمار نمیروند. از این رو ناهمخوانی مذهبی میانِ متن و سند غالباً تأملبرانگیز است.
از سوی دیگر میدانیم که در منازعات مذهبی، جعل حدیث موافق خود و نسبت دادن آن به مخالفان، با انگیزه احتجاج و اعترافگرفتن از خصم رایج است. مثلاً در منابع عامه با وجود این که عموماً اقبال زیادی به نقل حدیث از اهل بیت (ع) دیده نمیشود؛ استثنائاً در موضوعات اختلافی شیعه و سنی، احادیث زیادی از اهل بیت (ع) به نفع اهل سنت نقل شده است. برای نمونه روایات زیادی در تفضیل ابوبکر و عمر به اهل بیت (ع) نسبت دادهاند که شواهد جعل در آنها آشکار است.
منابع شیعه نیز از این آفت در امان نمانده و گاه افرادی کژروش، به گمان خود احادیثی را به نفع شیعه ساخته و به مخالفان نسبت دادهاند. به ویژه این روش در میانِ حدیثسازان متمایل به غلو دیده میشود. روایاتی وجود دارد که آنان به طیف راستکیش و غلوستیز امامیه نسبت دادهاند و از آن جالبتر متونی است که به راویانِ اهل سنت بستهاند.
در ادامه چند نمونه از این دست را بررسی میکنیم.
@Gholow
۲. نمونه اول: به آسمان رفتن امیرالمؤمنین (ع) برای حل اختلاف ملائکه!
أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَبْسِيِّ قَالَ أَخْبَرَنِي حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ زِيَادِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: أَتَيْتُ فَاطِمَةَ ص فَقُلْتُ لَهَا أَيْنَ بَعْلُكِ فَقَالَتْ عَرَجَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع إِلَى السَّمَاءِ فَقُلْتُ فِيمَا ذَا فَقَالَتْ إِنَّ نَفَراً مِنَ الْمَلَائِكَةِ تَشَاجَرُوا فِي شَيْءٍ فَسَأَلُوا حَكَماً مِنَ الْآدَمِيِّينَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِمْ أَنْ تَخَيَّرُوا فَاخْتَارُوا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع. (الإختصاص، ص۲۱۳)
«عبد الله بن محمد العبسی» تصحیف «عبید الله بن محمد العیشی» و «زیاد بن وهب» تصحیف «زید بن وهب» است.
پیدا است که چنین داستانی میتوانست حتی در بین عموم امامیه نیز غریب بنماید. از این رو غالباً این داستان را در تحریرهای مختلفش نه در اخبارِ امامیه معتدل، بلکه در بینِ غالیان میبینیم:
الف) تحریر دوم:
«و من ذاك ما رواه المقداد بن الأسود قال: قال لي مولاي يوما آتني سيفي، فجئته به، فوضعه على ركبتيه، ثم ارتفع في السماء و أنا أنظر إليه حتى غاب عن عيني، فلما قرب الظهر نزل و سيفه يقطر دما، قلت: يا مولاي أين كنت؟ فقال: إنّ نفوسا في الملأ الأعلى اختصمت فصعدت فطهرتها. فقلت: يا مولاي و أمر الملأ الأعلى إليك؟ فقال: أنا حجّة اللّه على خلقه من أهل سماواته و أرضه، و ما في السماء من ملك يخطو قدما عن قدم إلّا بإذني.» (مشارق أنوار اليقين، ص۳۴۴)
ب) تحریر سوم:
«یؤید ذلک ورود سلمان و المقداد و ابی ذر دار امیرالمؤمنین منه الرحمة لیلاً لیستأذنوا علیه و خروج فضة الیهم و سؤالهم لها: ما فعل امیرالمؤمنین منه الرحمة؟ و قولها لهم: «تقول لکم مولاتی فاطمة انه قد عرج الی السماء و هو فی بروجها یقضی و یمضی بین عباده» و رجوعهم و جلوسهم ملیباً (ملیّاً) و نزول الملائکة افواجا و مواکب و نزول مولانا امیرالمؤمنین علی السحابة تحمله و بیده سیفه ذوالفقار یقطر دماً. فقال یا سلمان انکرت و تناکرت طوائف من الملائکة فی الملأ الاعلی فطهرتهم بسیفی هذا. قال الشیخ الثقة نزه الله شخصه: و ذوالفقار شخص المقداد و هو مطهر الخلائق ...» (مجموع الاعیاد، سلسلة التراث العلوی۳، ص۲۶۹)
ج) تحریر چهارم:
«روى السّيد المرتضى علم الهدى أنّ قنبرا جاء إلى دار أمير المؤمنين عليه السلام طالبا له فقالت له فضّة: إنّ المولى عرج إلى السماء ذات البروج ليقسم أرزاق العباد. فأنكر عليها قنبر و خرج إلى ظاهر المدينة فوجد عليّا عليه السلام يعمل بالمسحاة: فشكى إليه ما قالت له فضّة. فقال عليه السّلام: مه يا قنبر و لعلّك لم تؤمن بولايتنا حقّ الإيمان. ثمّ مسح بيده المباركة على عينيه فسأله أيّ شيء ترى؟ فقال: رأيت السماوات و الأرض كجوزة في يد المولى.» (قاضی سعید، شرح الاربعين، نشر میراث مکتوب، ص 436؛ و نیز نک: شرح توحيد الصدوق ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج۳، ص۳۲۴)
[طبعا انتساب آن به سید مرتضی نادرست است! ظاهرا به دلیل انتساب شاخدار عیون المعجزات به سید مرتضی است.]
د) تحریر پنجم:
«فی عیون المعجزات عن ابی علی محمد بن همام عن جعفر بن محمد بن مالک الفزاری عن محمد بن صدقة عن محمد بن سنان عن المفضل بن عمر عن جابر بن یزید الجعفی عن ابی خالد الکابلی قال: قال: الامام علی بن الحسین زین العابدین لما سألناه عن هذه الآیة و لقد جعلنا فی السماء بروجا و زیناها للناظرین قال: ان قنبرا مولی علی أتی منزله یسأل عنه و خرجت الیه جاریة یقال لها فضة. قال قنبر: فقلت لها: این علی بن ابی طالب و کانت جاریته. فقالت: فی البروج. قال قنبر: و انا لا اعرف لامیرالمؤمنین بروجا. قلت: و ما یصنع فی البروج؟ قال: هو فی البروج الاعلی یقسم الارزاق و یعین الآجال و یخلق الخلق و یمیت و یحیی و یعزّ و یذلّ. قال قنبر: فقلت: و الله لأخبرن مولای امیرالمؤمنین بما سمعت من هذه الکافرة فبینا نحن کذلک اذ طلع امیرالمؤمنین و انا متعجب من مقالتها. فقال: یا قنبر ما هذا الکلام الذی جری بینک و بین فضة؟ فقلت: یا امیرالمؤمنین ان فضة ذکرت کذا و کذا و قد بقیت متعجبا من قولها. فقال: یا قنبر ادن منی فدنوت منه فتکلم بشیء لا افهمه ثم مسح بیده علی عینی فاذا السماوات و ما فیهن بین یدی امیرالمومنین کانها فلکة او جوزة یلعب بها کیف یشاء و قال: و الله انی قد رأیت خلقا کثیرا یقبلون و یدبرون ما علمت ان الله خلق ذلک الخلق کلهم. فقال لی: یا قنبر! قلت: نعم یا امیرالمومنین. قال: هذه لاوّلنا و هو یجری لآخرنا و نحن خلقناهم و خلقنا ما فیها و ما تحتها ثم مسح یده العلیا علی عینی فغاب عنی جمیع ما کنت اراه حتی لم ار منه شیئا و عدت علی ما کنت علیه من رأی البصر.» (ابو الحسن مرندی، نور الأنوار)
#ترکیب_اسناد_متون
روشن است که این چهار تحریر چه از نظر سند و منبع و چه از نظر متن، آکنده از نشانههای غلو است. اکنون غرض نقد این موارد نیست، بلکه هدف توجه دادن به این نکته است که این داستان در بین جریانهای غلو در قالب تحریرهای مختلف رواج داشته، پس چگونه ممکن است با سندی عامی که در اختصاص برای آن ادعا شده روایت شده باشد؟ حلقهای از رجال سنی با گرایشهای مذهبی روشن و در فضای حدیثی کاملاً شناختهشده که نقل این مضمون به صورت عادی تقریباً از هیچ یک از آنها به تنهایی متصور نیست؛ چه رسد به این که یکی پس از دیگری این روایت را به یکدیگر منتقل کرده باشند!!
#ترکیب_اسناد_متون
@Gholow
۳. نمونه دوم: اعتراف عباس به خلقت نوری اهل بیت (ع)
و في حديث رسول اللّه (ص) لما دخل العباس في رواية ابي محمد الجلودي البصري، عن الفرج بن فضالة عن ابيه عن يحيى بن سعيد عن محمد بن ابي بكر عن عمار، قال: يا محمد بما ذا فضلت علينا اهل بيتك؟ فقال (ص) إليك يا عم لا تقل هذا، فان اللّه تبارك و تعالى خلقني و عليا نورا ثم فتق من نورنا سبطي ثم فتق من نورنا نور العرش و من نور سبطي نور الشمس و القمر، كنا نعلم الملائكة التسبيح و التهليل و التمجيد. ثم قال اللّه تعالى: للملائكة و عزتي و جلالي و جودي و ارتفاعي لافعلن، فخلق سبحانه نور فاطمة (ع) كالقنديل فزهرت به السموات فسميت الزهراء، لما استنار بنورها الافق، فخرج العباس من عنده لا يحير جوابا، فاستقبله علي (ع) فضمه الى صدره و قبل ما بين عينيه و جبينه و قال: ما اكرمكم على اللّه يا اهل بيت المصطفى (ص) (عيون المعجزات، چاپ داوری، ص۵۳؛ چاپ بنت الرسول ص، ص۱۷۲).
عیون المعجزات از کتب غلات است و سندی که ادعا شده دچار اختلال است. ابو محمد تصحیف ابو احمد است. ابو احمد عبد العزیز بن یحیی الجلودی البصری درگذشته ۳۳۰ق یا ۳۳۲ق است و نمیتواند از الفرج بن فضالة (د. ۱۷۷ق) روایت کند. الفرج بن فضالة نیز بدون واسطه از یحیی بن سعید الأنصاری روایت میکند و روایتی از پدرش ندارد. ممكن است «محمد بن الفرج بن الفضالة عن ابیه» بوده باشد. یحیی بن سعید نیز نمیتواند از محمد بن ابی بکر روایت کند؛ ولی از پسرش قاسم روایت کرده است. ممکن است محمد بن ابی بکر تصحیف اسم شخص دیگری باشد. به هر حال حلقه آخر یعنی «عن عمار» هم دچار اختلال است.
این داستان یک تحریر طولانیتر منسوب به سلمان (إرشاد القلوب، ج۲، ص۴۰۳) و یک تحریر متفاوت منسوب به ابن عباس نیز دارد (نوادر المعجزات، ص۱۹۴) که اختلاف اسناد و متون این تحریرها نقطه ضعف دیگری است.
آن چه برای ما اهمیت دارد این است که طبق مدعا این حدیث را الفرج بن فضالة از یحیی بن سعید روایت کرده است. یحیی بن سعید بن قیس الأنصاری (د. ۱۴۴ق) قاضی مدینه و از بزرگترین محدثان عامه است. اهل سنت همگی مذهب و حدیث او را ستودهاند (تهذیب الکمال، ج۳۱، ص۳۴۹-۳۵۸). منصور دوانیقی او را به عراق برد و به قضاوت پایتخت گماشت (تهذیب الکمال، ج۳۱، ص۳۴۷). الفرج بن فضالة (د. ۱۷۷ق) نیز اگر چه حدیثش به ویژه از یحیی بن سعید مورد اختلاف است؛ اما هیچ گونه گرایش شیعی از او گزارش نشده است. بلکه او اهل حمص شام بوده (الطبقات الكبرى - ط العلمية ۷/ ۲۳۷) که عموماً به دوری از تشیع شناخته میشوند. همچنین در بغداد در زمان هارون الرشید متولی بیت المال بوده است (الطبقات الكبرى - ط العلمية ۷/ ۲۳۷). مشایخ، روات، متون احادیث، زندگی، داوریهای اهل سنت درباره او و دیگر ابعادِ شخصیتش نشانی از تشیع ندارد (نک: تاريخ بغداد ت بشار ۱۴/ ۳۷۷؛ تهذيب الكمال، ۲۳/ ۱۵۶-۱۶۴).
متن این حدیث فارغ از هر بحث و نقد جزئی، دو محور اساسی دارد: ۱. اثبات خلقت نوری اهل بیت (ع) که انگارهای شیعی است. ۲. تفضیل اهل بیت (ع) بر بنی عباس و دو بار تأکید بر این که بنی عباس از اهل بیت ع نیستند. اما رجال اصلی سندی که برایش ادعا شده دو ویژگی برعکس دارند: ۱. شدیداً سنیاند. ۲. عباسیاند.
نقل حدیثی که تنها در منابع حاشیهای و غالیانه روایت شده و از سطح معمول احادیث طیف معتدل شیعی فراتر است و از سوی دیگر جهت ضد عباسی دارد، با دو راوی مشهور سنی و عباسی تناسب ندارد و نشانه سندسازی است.
#ترکیب_اسناد_متون
@Gholow
۴. نمونه سوم: سگی که پاچه نواصب را میگرفت!
منها: حديث محمّد بن عثمان، قال: [حدّثنا] أبو زيد النميري ، قال: حدّثنا عبد الصمد بن عبد الوارث ، قال: حدّثنا شعبة ، عن سليمان الأعمش ، قال: حدّثنا سهيل بن أبي صالح، عن أبيه ، عن أبي هريرة قال: صلّيت الغداة مع النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فلمّا فرغ من صلاته و تسبيحه أقبل علينا بوجهه الكريم و أخذ معنا في الحديث، فأتاه رجل من الأنصار، فقال: يا رسول اللّه، إنّ كلب فلان الأنصاري خرق ثوبي و خمش ساقي، و منعني من الصلاة معكم جماعة فأعرض عنه. فلمّا كان في اليوم الثاني جاء رجل آخر و قال: يا رسول اللّه، إنّ كلب فلان الأنصاري خرق ثوبي و خدش ساقي، و منعني من الصلاة معك. فقال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله: قوموا بنا إليه، فإنّ الكلب إذا كان عقورا وجب قتله. فقام صلّى اللّه عليه و آله و نحن معه حتّى أتى منزل الرجل، فبادر أنس بن مالك إلى الباب فدقّه، و قال: النبيّ بالباب. فأقبل الرجل مبادرا حتّى فتح بابه، و خرج إلى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله، فقال: فداك أبي و أمّي، ما الذي جاء بك؟ أ لا وجّهت إليّ فكنت أجيئك ! فقال صلّى اللّه عليه و آله: أخرج إلينا كلبك العقور، فقد وجب قتله، و قد خرق ثياب فلان بن فلان و خدش ساقه، و كذا فعل اليوم بفلان بن فلان. فبادر الرجل إلى كلبه فشدّ في عنقه حبلا و جرّه إليه، و وقفه بين يديه، فلمّا نظر الكلب إلى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله واقفا، فقال: يا رسول اللّه، ما الذي جاء بك؟ و لم تقتلني؟ فأخبره الخبر ، فقال: يا رسول اللّه، إنّ القوم منافقون نواصب مبغضون عليّ ابن أبي طالب عليه السّلام، و لو لا أنّهم كذلك ما تعرّضت [لسبيلهم]. فأوصى به النبيّ صلّى اللّه عليه و آله خيرا، و تركه و انصرف. (نوادر المعجزات، ص۹۷-۹۹؛ مشابه: عیون المعجزات، ص۱۸؛ الروضة فی الفضائل، ص۲۰۲).
در این جا نیز مشاهده میکنیم در سه کتاب با گرایش غلو (قدیمیترینش عیون المعجزات است)، داستانی غریب با اسلوب قصّاصین ولی با زنجیرهای از مشاهیر اهل سنت نقل شده است! این سند دچار اضطراب در طبقات است؛ چون شعبة مستقیماً از سهیل بن ابی صالح روایت میکند نه با واسطه اعمش:
-عمر بن شبة ابو زید النمیری (۱۷۳-۲۶۲ق) مورخ و محدث مشهور (درباره او نک: تاريخ الإسلام - ت بشار ۶/ ۳۷۶)
-عبد الصمد بن عبد الوارث بن سعید التمیمی از محدثان مشهور اهل سنت (د. ۲۰۷ق) (درباره او نک: تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۹۹؛ تاريخ الإسلام - ت بشار ۵/ ۱۱۱)
-شعبة بن الحجاج (د. ۱۶۰ق) که بینیاز از معرفی است. درباره جایگاه او میان سنیان همین بس که او را «امیرالمؤمنین در حدیث» خواندهاند (درباره او نک: تاريخ الإسلام - ت بشار ۴/ ۷۱؛ تهذيب الكمال، ۱۲/ ۴۷۹).
-سلیمان بن مهران الأعمش (د. ۱۴۸) که به جهت گرایش ضعیفی که به تشیع داشته، نامش در دهها حدیث مجعول مصادره شده است.
-سهيل بن ابي صالح (د. حدود ۱۳۸ق) (تهذيب الكمال، ۱۲/ ۲۲۳)
-ذکوان ابو صالح السمان (د. ۱۰۱ق) (تهذيب الكمال، ۸/ ۵۱۳) که اساساً عثمانی بوده است (تهذيب الكمال، ۸/ ۵۱۵).
_ ابوهریره صحابی مشهور
مسأله این جا است که اگر کسی اندکی با فضای حدیثی افراد نامبرده آشنا باشد نمیتواند نقل چنین قصهای را با این اسناد بپذیرد! مضحکتر این که چنین زنجیرههای سنی به کتب ردیء، حاشیهای و غالیانه امثال عیون المعجزات ختم میشوند! گویی چند قرن بزرگان سنیان این احادیث را نقل میکردند؛ ولی ناگهان همگی محو شده و اثری از آن باقینمانده، جز این که سر از کتب غلات و قصاصین درآورده است!
#ترکیب_اسناد_متون
@Gholow
۵. نمونههایی که قبلاً بررسی شد:
الف) نمونه چهارم: روایات منسوب به طبری و مشایخش در دلائل الإمامه
https://eitaa.com/Gholow/153
ب) نمونه پنجم: روایت شیر و فضه
https://t.me/gholow2/1337
ج) نمونه ششم: بسیاری از روایات اربعین ابن ابی الفوارس و اربعین اسعد بن ابراهیم که به طور بیقاعده نام رجال اهل سنت را در اسناد به کار گرفتهاند.
https://eitaa.com/Gholow/283
#ترکیب_اسناد_متون
@Gholow
٦. نمونه هفتم: مجعولات مفسر استرآبادی
پیشتر با دلائل متعدد نشان دادهایم که تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) ساخته و پرداخته محمد بن القاسم الجرجانی مشهور به مفسر استرآبادی است.
همچنین گفتهایم مجعولات مفسر استرآبادی به این تفسیر خلاصه نمیشود؛ بلکه روایات متعدد دیگری را نیز دقیقاً به همان سبک و ادبیات ساخته است؛ به گونهای که اگر سندهای ابتدای آن را برداریم و متونش را در کنار متن تفسیر بگذاریم، هیچ تفاوتی احساس نمیشود. این ادبیات کاملاً یکسان، به روشنی نشان میدهد که همگی به یک قلم نوشته شده است و نقش محمد بن القاسم الأسترآبادی، نه در حد یک راوی بلکه در حد نویسنده متن و پردازنده داستان است.
مفسر استرآبادی نیز مانند اکثر قصّاصین به نسبت دادنِ احادیث به بزرگان اهل سنت، حرص و ولع داشته است که در خود تفسیر نیز نشانههایی از آن دیده میشود (برای نمونه: تفسیر استرآبادی منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص٢٥، ٣٥٥، ٦٠٧).
در غیر تفسیر نیز این رویکرد را به جد پیگری کرده است؛ مثلاً روایاتی به سند عامی «محمد بن عبد الله بن یزید المقرئ از سفیان بن عیینة از زهری» نقل کرده است (علل الشرائع، ج١، ص٢٣٠، ح٣، ٤، ٥؛ أمالی الصدوق، ص٤٥٣).
یکی از این روایات، داستان غریب، طولانی (حدود ٦٠٠ کلمه) و منفردی درباره امام سجاد (ع) با همان سبک و ادبیات همیشگی استرآبادی است. قالب كلی این داستان همان ماجرای «مروارید در شکم ماهی» است که از روزگاران کهن به صورتهای مختلف درآمده است (برای نمونه نک: الفرج بعد الشدة، ٣/ ٢٣٨).
مفسر استرآبادی داستان غریب دیگری نیز با بیش از ٣٠٠ کلمه درباره فضیلت نگاه کردن به چهره امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده (أمالي الصدوق، ص٣٦١) که سند آن نیز زنجیرهای از مشایخ سنی است:
«ابوهريرة ← ابو سلمة عبد الله بن عبد الرحمن بن عوف (د. حدود ٩٤ق) ← محمد بن عمرو بن علقمة اللیثی (د. ١٤٤ق) ← یزید بن هارون الواسطی (١١٨-٢٠٦ق) ← عمار بن رجاء التغلبی الأسترآبادی (د. ٢٦٧ق)»
طبعاً نمیتوان پذیرفت که استرآبادی در انتساب این داستانها به مشایخ سنی صادق بوده باشد. چنین داستانهایی با مذهب آنان سازگار نبوده و نه انگیزهای برای نقل آن داشتند و نه در جای دیگری نمود پیدا کرده است. معقول نیست که در طول بیش از سه قرن محدثان سنی بدون توجه به این ناسازگاری این داستانها را به صورت شفاهی نقل کنند تا تنها به یک نویسنده جعّال (مفسر استرآبادی) در قرن ٤ ق برسد و او برای نخستین بار آنها را با ادبیات و سبکِ نوشتاری خود مکتوب کند و بعد از آن هم از میراث بشری محو شود!
#ترکیب_اسناد_متون
#تفسیر_استرآبادی
@Gholow