تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 46 🌷 "گمانی فوقِ هر گمان" 🔹اصلاً نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کارِ
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 47
"سومین پیشنهاد"
🌷 علی اومد به خوابم ... بعد از کلّی حرف، سرش رو انداخت پایین ...
- ازت درخواستی دارم ... می دونم سخته امّا رضای خدا در این قرار گرفته ... به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه... تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی ...
🔷 با صدای زنگِ ساعت از خواب پریدم ... خیلی جا خورده بودم... و فراموشش کردم ... فکر کردم یه خوابِ همین طوریه ... پذیرشِ چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود ...
🌌 چند شب گذشت ... علی دوباره اومد ... امّا این بار خیلی ناراحت ...
- هانیه جان ... چرا حرفم رو جدّی نگرفتی؟ ... به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه ...
خیلی دلم سوخت ...
🔶 - اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو ... من نمی تونم ... زینب بوی تو رو میده ... نمی تونم ازش دل بِکَنم و جدا بشم ... برام سخته ... 😔
🌹با حالتِ عجیبی بهم نگاه کرد ...
- هانیه جان ... باور کن مسیرِ زینب، هزاران بار سخت تره ... اگر اون دنیا شفاعتِ من رو می خوای ... راضی به رضای خدا باش ...
🔹 گریه ام گرفت ... ازش قولِ محکم گرفتم ... هم برای شفاعت، هم شبِ اوّلِ قبرم ...
💖 دوری زینب برام عینِ زندگی توی جهنم بود ... همه این سال ها دلتنگی و سختی رو ... بودن با زینب برام آسون کرده بود ...
🌺 حدودِ ساعتِ یازده از بیمارستان برگشت ... رفتم دمِ در استقبالش ...
- سلام دخترِ گلم ... خسته نباشی ...
با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم ...
- دیگه از خستگی گذشته ... چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به دردِ اتاقِ تشریح هم نمی خورم ... یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم ...😊
🔸 رفتم براش شربت بیارم ...🥃
یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد ...
- مامانِ گلم ... چرا اینقدر گرفته است؟ ...
❇️ ناخودآگاه دوباره یادِ علی افتادم ... یادِ اون شب که اونطور روشِ رگ گرفتن رو تمرین کردم ... همه چیزش عینِ علی بود ...
- از کی تا حالا توی دانشگاه، واحدِ ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ ...
خندید ...☺️
- تا نگی چی شده ولت نمی کنم ...
🔹بغض گلوم رو گرفت ...
- زینب ... سومین پیشنهادِ بورسیه از طرف کدوم کشوره؟...
دست هاش شل شد و من رو ول کرد.
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
🎑 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 48
"کیش و مات"
🔹دست هاش شل و من رو ول کرد ...چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ...
- چرا اینطوری شدی؟ ...
💠 سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ...
- ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ...
شما بشین بانوی من که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ...
🔸رفت سمت گاز
- راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ...
✅ دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوعِ حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ...
🔹- خیلی جای بدیه؟ ...
🔸- کجا؟ ...
🔹- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ...
🔸- نه ... شایدم ... نمی دونم ...
📌 دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ...
- توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جوابِ من نیست ...
✳️ چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظرِ یه تکانِ کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ...
💢 اصلاً نمی فهمیدم چه خبره ...
- زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ...
🔶 پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ...
- به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ...
اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ...
🔹 اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسطِ آشپزخونه ...
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 #یادمون_باشه ؛
💥چرا حالت اینقدر تغییر کرد؟ ؛
آنهم درست از زمانیکه مکالمهی تلفنیات تمام شد...
با وجود اینکه در آخرین مکالمه با ذوق تبریک گفتی که خوشحالی از قبول شدن فرزند رفیقت در کنکور!!...
چه شد حالا کلافهای و بی دل و دماغ!!...
🔸راستش را بخواهی قلب تنها عضویست که دروغ گفتن بلد نیست...
به قلبت رجوع کن، چند بار اینگونه در طول روز مچاله میشود...
حساب و کتاب کردن همیشه با انگشت و قلم نیست، گاهی اوقات معیار قلب❤️ است...
قلبت که کوچک باشد، درون مشت همه جای میگیرد؛ اینگونهست که داشتهها و موفقیتهای دیگران، قلبت را به راحتی مچاله میکند...
✅ از امروز تمرین کن؛
قلبت را تا جایی وسعت بدهی، که داشتههای دیگران را داشتههای خود ببینی و از آن لذت ببری.
✨هر شب قبل از خواب اعمالمان را #محاسبه کنیم.
🌛شب بخیر
🌹@Gilan_tanhamasir
#شهر_روانسر
✅یکی از دیدنیترین شهرهای استان #کرمانشاه است که جاذبههای فراوانی دارد و به دروازه «اورامانات» نیز معروف است.
👌 قدمت زندگی باستانی اطراف روانسر به دوران پارینه سنگی باز می گردد.
🔻این شهر در گذشته با آب و هوای تقریبا گرم و مرطوب خود در دامنه کوه شاهو در 55 کیلومتری شمال غربی کرمانشاه به نیکور شهرت داشت.
👌 باران شدید این منطقه را گلبارتر و البته برای گردشگران محبوبتر کرده است.
🇮🇷 اینجا ایران است🇮🇷
👌 زیبایی ببینیم😍
#ایران_زیبا
#گردشگری_مجازی
🌺@Gilan_tanhamasir
📡 #تلنگر ‼️
چقدر به هم نزديک و مربوطند:
«قربان»
«غدير»
«عاشورا»
🔸«قربان»: تعريف عهد الهى
🔹«غدير»: اعلام عهد الهى
🔸«عاشورا»: امتحان عهد الهى
🔻و چقدر آمار قبولى پايين است!!
🔹نه فهميدند، عهد چيست؟!
🔸نه فهميدند، عهد با كيست؟!
🔺نه فهميدند، عهد را چگونه بايد پاس داشت؟!
🙏خدایا ما را بر عهدمان با امام زمانمان استوارساز تا "مرگمان جاهلی" نباشد. #بوی_محرم میآید.
✍ #حسن_شجاع
🥀@Gilan_tanhamasir
15.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹ماه#محرم فرصتی برای عاقبت بخیری فرزندانمان
🌹@Gilan_tanhamasir