eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
805 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💥ماجرای دستگیری و مرگ فردی به نام محمد میر موسوی از افراد شرور لنگرود و لاهیجان که تصویر جسد او در ف
🔹️ماجرا مربوط به دو سه هفته قبل است و مراسم های ختم و هفتم و... فرد مذکور به دلیل اطلاع عمومی مردم منطقه از چیستی و چرایی موضوع بدون هیچ حاشیه ای برگزار شده و تمام شده است. 🔹️محمد میر موسوی از افراد شرور و سابقه دار منطقه لاهیجان و لنگرود بوده که سابقه مکرر درگیری و آزار و اذیت و تهدید مردم را داشته است. 🔹️وی در آخرین مورد یک پیرمرد از شهروندان منطقه را در با آب جوش آزار داده و سابقه آزار و اذیت مردم و ... دارد. 🔹️دو یا سه بار سابقه بازداشت داشته و آخرین بار بعد از آزادی در یک نزاع دسته جمعی توسط تعدادی از محلی ها با ضرب و شتم دستگیر شده و تحویل پلیس می شود. 🔹️گفته می شود (در دست بررسی) در حین تحویل به پلیس هم اسلحه یکی از مامورین را هم میرباید که باز هم با درگیری فیزیکی از او باز پس گرفته می شود. 🔹️سایر خانواده او خوشنام و موجه هستند و به دلیل اعتیاد و رفتارهای هنجار شکنانه او را طرد کرده اند و او در یک روستای دیگر تقریبا به تنهایی زندگی کرده تا حدی که ساکنان آن روستا را نیز به ستوه آورده و نهایتا توسط مردم دستگیر می شود. 🔹️دادستانی در حال بررسی اتفاقات بعد از دستگیری است و ماموران پلیس دستگیر کننده وی نیز برای تحقیقات بیشتر فعلا در اختیار قانون هستند. 🔹️پزشکی قانونی کالبد شکافی برای بررسی های بیشتر را انجام داده ولی هنوز نتیجه آن اعلام نشده است. 🔹️موارد بالا و تکمیلی باید از مسیر مراجع رسمی تایید و اعلام شود و اخبار رسانه های خارجی و ضد ایرانی قابل اعتنا نیست. ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_دوازدهم اصلا مگه خدا خودش غریزه زیبایی را به ما نداده! پ
... من که هیجان زده شده بودم گفتم: اوه!اصلا به این طرف قضیه دقت نکرده بودم چه آشوبی میشه! خانم حسینی گفت: مسلما نمیشه چنین کاری کرد! چون به قول نازنین جان آشوبی میشه ونتیجتا جان و سلامتی و روح و مال و... همه انسانها به خطر می افته! خوب حالا باید بگردیم دنبال قانون هایی برای حل این مسئله که هم نیازهای انسان برطرف بشه هم به کسی آسیب نرسه! بعد یک قند برداشت داد به لیلا گفت: دخترم چایت نصفه موند بخور یه کم گرم بشی دستهات خیلی یخ کردن... یه نگاه به لیلا انداختم می شد حدس زد علت یخ بودن دستهای لیلا برای چیه! خانم حسینی ادامه داد و گفت: یک سوال به نظرتون کدوم قاضی می تونه این قوانین را تعیین کنه که به حق هیچ کس ضربه وارد نشه؟ طبیعتا باید این قاضی هم عادل باشه هم منصف هم شناخت کامل و دقیقی از انسان داشته باشه تا حق هیچ کس ضایع نشه درسته! خوب چه کسی این ویژگی ها را داره؟؟؟ لیلا مستأصل شده بود عصبی گفت: فقط خداست که این ویژگی ها را داره ببینید منم خدا و دینش رو قبول دارم ولی ... ولی... خوب اگر می خواست مانع پاسخ به این نیازها بشه اصلا چرا این غرایز را به ما داده؟! لحن تندش با خانم حسینی باعث شد توی دلم هر چی خواست بهش بگم!دختری دیووونه یادش رفته ما قرار بود با دوتا سوال این ماجرا رو تموم کنیم بره! از اون طرف هم ذهنم درگیر شد که خانم حسینی چجوری می خواد جواب این سوال را بده! خانم حسینی لبخندی زد و گفت: اسمش مانع نیست! اسمش رعایت قوانینه، مثلا اگر بابا ی شما یک ماشین با سوئیچش به شما بده و بهتون بگه دخترم این ماشین مال شما فقط قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کن که آسیب نبینی شما به بابا تون می گید چرا بهتون ماشین داده! من یکدفعه نگاه کردم به لیلا گفتم: لیلا خوب خانم حسینی راست میگه دیگه یه کم منطقی باش! در همین حین گوشی خانم حسینی زنگ خورد خانم حسینی یک نگاهی به ساعت انداخت یه نگاهی به گوشی بعد گفت: چقدر زمان زود میگذره ببخشید من باید جواب این بنده خدا رو بدم، خانم حسینی مشغول صحبت کردن با گوشیش شد... لیلا که فرصت رو مغتنم شمرده بود با آرنج دستش چنان زد به پهلوم که رنگ رخسارم عوض شد آروم گفتم: لیلا یه چیزیت میشها! گفت: این تلافی اونی که زدی بعدم معلومه تو با منی یا علیه من! گفتم: من طرف منطقم هرچی عقل بپذیر منم می پذیرم گفت: نازی اینجا کلاس منطق و فلسفه نیستا!!! نویسنده:
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• ســـــــــلام وادب خدمت شما عزیزان🌺 پگاهتون به نور خدا بخیر✨ و آدینه‌تــــــــــــون بڪـام دلـ مهربانتان ، 🌸شروع آدینه تون متبرڪ بہ ذڪر پر نور صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش ان شاءالله که حالتون خوب بوده و باشد... ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ظهور نزدیک است، به یک شرط... ⚠️ اگر این اتفاق نیفته، با مغز زمین می‌خوریم و عبرت آیندگان خواهیم شد... @Panahian_ir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔹️ماجرا مربوط به دو سه هفته قبل است و مراسم های ختم و هفتم و... فرد مذکور به دلیل اطلاع عمومی مردم م
📝 گزارش پلیس از پروندهٔ فوت مرحوم میرموسوی 🔻‌اطلاعیهٔ فراجا: یک مرداد در روستایِ ناصرکیاده از توابع لاهیجان خبر درگیری توسط اهالی محلی گزارش می‌شود. بنابر اظهاراتِ امدادخواهان، منشأ درگیری مرحوم موسوی بوده و خودروی متوفی همان‌طور که در تصاویر به‌صورت مستند مشخص است کاملا تخریب و در آتش می‌سوزد. 🔸این موضوع باعث رعب و وحشت اهالی محل شده و پلیس تمامی عاملان حادثه از جمله مرحوم میرموسوی را بازداشت می‌کند. متوفی در پاسگاه انتظامی شروع به فحاشی و استنکاف از دستورات عوامل انتظامی و درگیری با مأموران نموده که این روند تا حضور در بازداشتگاه ادامه می‌یابد. 🔹به دلیل هیجان ناشی از اصطکاک صورت گرفته میان مرحوم میرموسوی و عوامل انتظامی و عدمِ کنترلِ خشم و احساسات از طرف برخی کارکنان و بی‌اعتنایی به وضعیت متهم این اتفاق رخ می‌دهد. علت فوت باتوجه به اتفاقاتِ قبل از حضور پلیس و شرایط جسمی و روحی متوفی، توسط پزشکی قانونی در حال بررسی است. 🔸پیش از این مرحوم چندین مورد سابقهٔ شرارت و درگیری داشته و در سال ۱۳۹۹ نیز در اجرای حکمِ جلب، با پلیس درگیر و به ۹ ماه حبس محکوم می‌شود. 🔹رفتارِ رخ‌داده توسط برخی از عوامل انتظامی بر خلاف مشی حرفه‌ای پلیس بوده و به‌هیچ وجه قابل قبول نیست. بدین جهت افرادِ فوق در اختیار مرجع قضایی قرار گرفتند. 🔺روز گذشته نیز رئیس بازرسی کل فراجا در موقعیت حاضر و براساس جمع بندی گزارشات بازرسان، با دستور سردار رادان، فرماندهِ پاسگاه عزل و سایر عوامل دخیل معلق از خدمت شدند. همچنین در صورت تأییدِ سهل انگاری و عدم توجه دیگر مدیران انتظامی؛ تنبیهات انضباطی متناسب اجرا خواهد شد.
📝 | فرمانده نیروی پدافند هوایی ‎ارتش: هر پرنده رادارگریز دشمن را از فرسنگ‌ها دورتر کشف و رصد می‌کنیم 🔸از آماده‌ترین نیروهای مسلح در دنیا هستیم 🔹با توجه به تهدیدهای استکبار جهانی، توان دفاعی خود را جلوتر از آنها ارتقا داده‌ایم 🔹اسرائیل را با دقت زیر نظر داریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳ پای صحبت‌های جوانان طلایی ایران در المپیاد جهانی نجوم 🔵 بازیکن حرفه‌ای تیم ملی اسکواش بودم اما ریسک کردم و مسیر المپیاد نجوم را در پیش گرفتم 🔴 یکی از هم‌تیمی‌های ما پس از کسب مدال طلای المپیاد نجوم‌، در‌ مسیر برگشت به تهران و در‌ هواپیما، مشغول حل کردن مسئله فیزیک بود چراکه داشت خود را برای شرکت در المپیاد فیزیک آماده می‌کرد ⚪ چون انگیزه و علاقه داشتیم، برای رسیدن به هدفمان می‌جنگیدیم
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_سیزدهم من که هیجان زده شده بودم گفتم: اوه!اصلا به این طرف
... در حال جر و بحث با هم بودیم که خانم حسینی تلفنش تموم شد گفت: دخترهای گلم کار واجبی پیش اومده باید جایی برم اگر موافق باشید ادامه صحبت هامون رو بذاریم برای جلسه ی دیگه... من لبخند ی زدم و گفتم: باشه خوبه فقط کی؟ لیلا گفت: خوبه فقط هروقت گفتید اینجا نباشه یه جای بهتر قرار بذاریم! یه نیم نگاهی به لیلا کردم و به خانم حسینی گفتم: منظور دوستم اینه که یه فضای صمیمی تر چون اینجا یه خورده فضاش سنگینه! خانم حسینی در حالی که وسایلش رو جمع و جور میکرد با همون لبخند گفت: باشه حتما وقتش را هم انشاالله باهاتون هماهنگ می کنم خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون ... لیلا شال روی سرش رو شل کرد و نفس عمیقی کشید و گفت: آخیش راحت شدیم... گفتم: لیلا راحت شدیم!!! گفت: آره دیگه تموم شد! چقدر بی خودی استرس کشیدم ... نگاهی بهش کردم گفتم: ولی حرفهای خوبی رد و بدل شد بعد نگاهی بهش کردم گفتم: البته ظاهرا در حد حرف بوده! گفت: ببین نازی من اینقدر سوال دارم بی جواب که هنوز خیلی مونده تا حجاب رو بپذیرم ضمن اینکه من یه کم موهام بیرون کلا که کشف حجاب نکردم به نظرمن مهم اینه دلت پاک باشه بقیش شعار دادنه! گفتم با حرفهایی که امروز زده شد من احساس کردم باید بیشتر تحقیق کنم، لیلا نگاهی بهم کرد و گفت: باز فیلسوف شدی! بریم تا خانم حسینی نیومده بیرون! ازحرفش خندم گرفت گفتم: چیه نکنه هنوز ازش می ترسی! گفت: تو این جماعت رو نمیشناسی... نگاهی بهش کردم و گفتم: ولی لیلا واقعا فکر نمی کردم این طوری برخورد کنه به نظر خانم مهربونی می اومد خیلیم با منطق... لیلا گفت: ساده ایی دختر میگم این جماعت رونمی شناسی ... حالا بذار دفعه دیگه ببین کجا و چه جوری ازمون پذیرایی کنه اینجا محل کارش بود مجبور بود اینجوری باشه! سوار ماشین شدیم لیلا دست انداخت توی فرمون گفتم: لیلا کمربند! رعایت قوانین یادت نره! با لبخند تلخی گفت: نازنین روزگار رو ببین از کجا به کجا رسیدیم...! گفتم اتفاقا داره جالب میشه! لیلا نگاهی بهم کرد و گفت تو دیوانه ایی دختر! اون از پروژه ی امید اون از سعید حالا خانم حسینیم اضافه شده! بعد ادامه داد: نازی جون این ره که می روی به ترکستان است... لبخندی زدم و ترجیح دادم ساکت باشم داشتم به صحبت های خانم حسینی فکر میکردم واقعا تا حالا چرا من از این زاویه نگاه نکرده بودم اگر قرار باشه حتی یک نفر بزنه زیر قوانین چه بلوایی میشه! ولی لیلا می گفت من یکم از موهام بیرونه که چیزی نمیشه !شاید راست میگه ! اینکه آدم دلش فقط پاک باشه آیا دلیل میشه هر کاری بکنه؟ در همین افکار بودم که لیلا ضبط ماشین رو زیاد کرد و گفت: از هپروت بیا بیرون نازنین خانم بریم رستوران حالمون عوض بشه ؟ هنوز حرفش تموم نشده بود که یکدفعه ماشین چنان تکان خورد که گفتم چپ کردیم! خداروشکر کردم کمربند بسته بودیم به سختی پیاده شدیم لیلا گفت: نازی خوبی!؟ سری تکون دادم یعنی اره... لیلا رفت سراغ ماشین عقبیه آقا با پیشونی زخمی پیاده شد ولی حالش خوب بود گفت خانما ببخشید لیلا شروع کرد به داد زدن! مرد حسابی زدی ماشین رو داغون کردی حالا میگی ببخشید!! تا لیلا مشغول جر و بحث بود و کلی آدم دورش جمع شدن من زنگ زدم پلیس راهنمایی رانندگی، یه ربعی گذشت و پلیس اومد آقاهه رو جریمه کرد خلاصه اعمال قانون شد و قرار شد خسارت ماشین ما رو هم بده... نمی دونم توی اون لحظات لیلا به ماشینش که الان داغون شده بود فکر میکرد یا به بی فکری و بی قانونیه اون آقایی که زده بود به ماشین!!! ولی من به این فکر میکردم رعایت نکردن قوانین چه ضربه هایی که نمی زنه چه بسا اگر ما کمر بند نبسته بودیم معلوم نبود با این شدت ضربه زنده میموندیم یا نه.... نویسنده:
‌ سلام و ادب صبح شنبه‌تون بخیر😊✋🌱 تنهامسیریهای عزیز همه آمادن برای یه هفته‌ی عالی و پر از تلاش و مبارزه و موفقیت مگه نه؟ کسی تنبل بازی درنیاره‌ها!♨️ نق زدن و ناله کردن برای ما نیس💪☺️ ‌
🔴 دانش‌آموز گیلانی رتبه تک رقمی رشته تجربی کنکور را کسب کرد ➕ «آرتا قلعه باغی» دانش‌آموز دبیرستان استعدادهای درخشان میرزاکوچک ناحیه یک رشت توانست در کنکور سراسری سال ۱۴۰۳ در رشته علوم تجربی رتبه ۶ کشوری را به خود اختصاص دهد. ➕ این دانش آموز دارنده رتبه ۶ کنکور سراسری در رشته علوم تجربی گفت: درس خواندن را از دوره دوم متوسطه به طور جدی آغاز کرد و میانگین روزانه ۱۰ ساعت درس می‌خواندم و از آموختن لذت می‌بردم. ➕ آرتا، یکی از مشوق‌های خود را پدر و مادرش که هر ۲ پزشک هستند عنوان کرد و افزود: پدر و مادر ۲ بال موفقیتم برای رسیدن به هدفم بودند و هستند؛ راهنمایی و روحیه دادن آنان به من بسیار کمک کرد. ‌
⭕️ در این موارد اگه دو نفری هستید خیلی مودبانه و مهربانانه بخواید که غیبت نکنند. بله ممکنه که به طرف یکمی بر بخوره ولی خب اثر مثبتش زیاده. اگه توی جمع هستید یه عذرخواهی کنید و جلسه رو ترک کنید و بعدا اگه ازتون پرسیدن به خود اون فرد بگید که به خاطر اینکه غیبت نشنوم رفتم.☺️
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_چهاردهم در حال جر و بحث با هم بودیم که خانم حسینی تلفن
... رفتم دانشگاه خبری از لیلا نبود احتمالا درگیر ماشینش بود بعد از کلاس توی حیاط روی یه نیمکت مشغول جمع و جور کردن جزوهام بودم، یه نفر اومد کنارم نشست اینقدر مشغول بودم که حتی سرم رو بالا نگرفتم ببینم کیه! با شنیدن صدا چنان شوکه شدم که انگار برق 220 ولت بهم وصل کرده باشن مضطرب سرم رو چرخوندم سمت صدا در کمال ناباوری دیدم امید!!! اومدم برم که کیفم روگرفت گفت: نازنین فقط ده دقیقه... خواهش می کنم گفتم: تو بگو ده ثانیه! ول کن کیفم رو وگرنه داد میزنم! گفت: نازنین خواهش می کنم باور کن کار مهمی دارم خیلی التماس کرد گفتم: کار های مهمت رو برو پیامک کن به این و اون! کیفم رو از دستش کشیدم بیرون وباسرعت دور شدم... ذهنم درگیر شده بود یعنی چکارم داشت؟ با خودم کلنجار می رفتم که چرا صبر نکردم ببینم چی میگه! کلافه بودم بعد از این مدت که دوباره دیدمش همه چی برام تازه شد! دلم گرفته بود... دل آسمون هم گرفته بود... نم نم اشکهای آسمون با نم نم اشک هام روی صورتم در هم می آمیخت و سر می خورد پایین ... نمی دونستم چه اتفاقاتی در انتظارم... درگیر همین افکار بودم که لیلا زنگ زد نمی دونم چرا اون لحظه دلم نمیخواست جواب لیلا رو بدم شاید عامل این همه سختی لیلا بود... اصلا چرا امید به لیلا پیام داد... چرا...چرا باید به اینجا برسم! و سوالهای بی جوابی که جز مضاعف کردن درد روحم پاسخی نداشت... یکدفعه به خودم نهیب زدم نازنین از تو بعیده اینجوری قضاوت کنی! اشتباهات امید رو نباید پای لیلا بذاری... لیلا اگر بد بود این همه من رو همراهی نمی کرد می رفت با امید و بی خیال من می شد... لیلا چند بار بهم زنگ زد کمی که حالم بهتر شد باهاش تماس گرفتم گفت: کجایی دختر چرا جواب نمی دی؟! گفتم: مشغول بودم، ترجیح دادم چیزی راجع به دیدن امید نگم گفتم: تو چه خبر؟ چرا دانشگاه نیومدی؟گفت: درگیر ماشین بودم راستی خانم حسینیم زنگ زد چون فردا کلاس نداشتیم هماهنگ کردم فقط جون مادرت ایندفعه بیا شر قضیه رو بکن تمومش کن این پروژه را! گفتم: لیلا واقعا شر رو من درست میکنم یا تو !عه عه اون دفعه من بودم سوالهای فوق تخصصی می پرسیدم! از پشت گوشی گفت: باشه نازنین جون تسلیم! من دستهام روی سرم! بعد ادامه داد: نازی فکر می کنی کجا قرار گذاشت؟ گفتم: نمی دونم حالا کجا قرار شد بریم؟ گفت: عززززیزم بوستان لاله باورت میشه! فکر نمی‌کردم این جماعت آدرس پارک هم بلد باشن! گفتم: عجب! ساعت چند؟ گفت: ۱۰ صبح گفتم: باشه پس می بینمت خداحافظی کردیم... رد پای امید هنوز در ذهنم بود ... چطور می تونستم پاکش کنم! چه ماجراهای توی این چند وقت برام اتفاق افتاده بود... یاد حرفهای خانم حسینی افتادم و خودم رو دلخوش به داستانی که برامون تعریف کرد... زمان به سرعت اما خیلی سخت گذشت نمی دونم چرا می خواستم ذهنم را درگیر موضوع دیگه ای به جز امید کنم حتی شده بحث های لیلا با خانم حسینی! فقط اینکه به امید فکر نکنم اما ظاهراً تقدیر چیز دیگه ای نوشته بود... فردا صبح وقتی رسیدیم بوستان لاله خانم حسینی روی یکی از نیمکت های پارک نشسته بود دیگه مثل دفعه قبل از احساس ترس و نگرانی خبری نبود با اینکه یک بار فقط دیده بودیمش ولی نمی دونم چرا احساس راحتی می کردم این حس رو لیلاهم داشت ازطرز لباس پوشیدنش که مثل همیشه بود میشد فهمید... جلو رفتیم و سلام کردیم با دیدنمون بلند شد و احوالپرسی گرمی کرد و گفت: دخترا بریم کافی شاپ اونجا راحتر می تونیم صحبت کنیم! لیلا طوری که خانم حسینی متوجه نشه چشمکی به من زد و رو به خانم حسینی گفت: آره خیلی خوبه بریم... نویسنده:
سلام. حتما شما هم شنیدید که فرمانده انتظامی لاهیجان به خاطر فوت یک بنده خدا در بازداشتگاه، عزل شد. امیدوارم واقعا احراز تقصیر شده باشه و بر اساس یک حرکت نمایشی صورت نگرفته باشه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مهدی فلاح، نماینده مردم رشت و خمام در گفتگوی ویژه خبری شبکه باران: ➕ روی موضوع برنج حساسیم/ باید جلوی مافیای واردات برنج گرفته بشه 🌾@Gilan_tanhamasir
📢‌ توصیه امام خامنه‌ای به تهیه پیوست عدالت برای هر قانون و تصمیم مهم دولت 👈 پیوست عدالت، یک کار تشریفاتی نیست، یک امر واقعی است ✏️‌ رهبر معظم انقلاب: [در قوانین و تصمیمات مهم دولت] پیوست عدالت لازم دارد. ✏️ پیوست عدالت یک ترتیب اداری یا یک فرم تشریفاتی نیست، یک امر واقعی است؛ یعنی مراکزی مثل سازمان برنامه ــ از باب مثال ــ که برنامه را تنظیم میکنند، تصمیم‌ها را میسازند، تصمیم‌سازی میکنند، قانونها را آماده میکنند، لوایح قانونی دولت را آنها مینویسند، آنها تنظیم میکنند، بایستی یک مراقبتی [کنند] نگاه کنند ببینند تأثیر این قانون، تأثیر این برنامه در شکاف اجتماعی چقدر است، کم میکند، زیاد میکند، تأثیر میگذارد، نمیگذارد، فاصله‌ی طبقاتی را کم میکند زیاد میکند. 🔹️بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در نخستین دیدار هیئت دولت چهاردهم ۱۴۰۳/۶/۶ ‌
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_پانزدهم رفتم دانشگاه خبری از لیلا نبود احتمالا درگیر ماش
... خانم حسینی قهوه سفارش داد من و لیلا نسکافه... هنوز سفارشمون رو نیاورده بودن که خانم حسینی گفت: خوب دخترا تحقیقتون به کجا رسید؟ لیلا مجال نداد گفت: رسید به اینجا که هر کاری دلمون خواست نکنیم و قوانین رو رعایت کنیم بعد هم شروع کرد با آب و تاب از ماجرای تصادفش گفتن و بی قانونی بعضی ادمها!!! وقتی نگاهی به سر و وضع لیلا کردم بی اراده برگشتم گفتم: لیلا جان الان شما هم با این وضع پوششت یه فرد بی قانون محسوب میشی! یه نگاهی بهم کرد و گفت: نه اینکه الان تیپ خودت خیلی قانون مداره! بعد هم رو به خانم حسینی ادامه داد و با اقتدار گفت: من الان یه کم از موهام پیداست واقعا به این یه کم مو مردم آسیب می بینن! من میشم بی قانون! ضمن اینکه به نظر من آدم دلش باید پاک باشه... خانم حسینی لبخندی زد و گفت: ببینید دخترا رعایت قوانین کم و زیاد نداره مثلا گاهی با یک ضربه کم یه ماشین میره ته پرتگاه، گاهی هم با یک ضربه با شدت زیاد یه ماشین فقط آسیب می بینه! که این بستگی به مقاومت ماشین ها داره و مهارت راننده دقیقا ضربه خوردن افراد توی یک جامعه بستگی به مقاومت ایمانشون و مهارت کنترلشون بر میگرده! گاهی یه فرد با یک نگاه به قهقرا میره اما شخص دیگه ای هم هست که زیر شکنجه نم پس نمیده مثل انواع ماشین که از لحاظ مقاومت با هم فرق دارند! اما نکته اینجاست که ما با وجود داشتن هر ماشینی نباید قوانین رو زیر پا بذاریم یه مثال واضحتر براتون بزنم فرض کنید همسر شما... هنوز حرف خانم حسینی تموم نشده بود که لیلا آهی کشید و گفت: داد از غم تنهایی... خانم حسینی لبخندی زد و گفت: عجب پس مجردین! من و لیلا لبخندی زدیم و سری تکون دادیم خانم حسینی گفت: نگران نباشین این شتریه که در هر خونه ای می خوابه لیلا طنز آلود گفت: شتر من و نازی فک کنم توی بیابون راه رو گم کرده! توی دلم گفتم: خوبه این لیلا می گفت امثال خانم حسینی غول اند حالا چه نمکی می ریزه! از دست این دختر احساساتی! من گفتم: خوب خانم حسینی جان حالا مثلا نامزد داریم رعایت کم و زیاد قوانین چی میشه؟! پاک بودن دل هم به نظرم مهم تر از ظاهره! گفت: خوب در نظر بگیرید نامزد شما همزمان که با شماست فقط یه کم قوانین زندگی رو رعایت نکنه چند تا پیامک به بعضی از دخترهای کلاساتون بده! برای شما چه اتفاقی می افته؟ مطمئنا تو زندگی شما تاثیر میذاره درسته! حالا این آقا پسر بگه من فقط چند تا پیامک دادم اتفاقی نمی افته که! یا من که دلم فقط با شماست به اینها فقط پیامک زدم چیزی نمیشه که! خوب به نظر شما چیزی نشده؟ این اتفاق کمی بوده! دل این آقا فقط با شماست و حسابش پاکه! نگاهی به لیلا انداختم با هم چشم تو چشم شدیم چیزی که خودم تجربه کرده بودم رو چطور می تونستم ردش کنم و نپذیرم وقتی که با تمام وجود لمسش کرده بودم!!! اشک توی چشمام حلقه زد با خودم گفتم یه کم هم می تونه زندگی آدم رو نابود کنه! درست مثل چند تا پیامک که با من همین کار رو کرد... در همین حین بخار نسکافه داغ که جلوم گذاشته شده بود من رو به فضای داخل کافی شاپ برگردوند لیلا هم کمی خودش رو جمع و جور کرد و توی اون لحظات خودش رو با نسکافه سرگرم کرده بود... صدای خانم حسینی ما رو دوباره برگردوند به بحث گفت: حالا نظرتون چیه؟ من با تاسف سرم رو تکون دادم و نفس عمیقی کشیدم و با بغض گفتم: درسته یه کم هم می تونه ضربه ی خودش را بزنه! لیلا ساکت بود و کمی با دستش موهاش را زیر شال کوتاهش جابه‌جا کرد... خانم حسینی ادامه داد: دخترا برای اتمام این بحث دلت کافیه پاک باشه یه سوال می پرسم که بحث جمع بشه بعد ادامه داد من قبلش معذرت میخوام ولی به نظرتون میشه من بگم که دخترا دلتون پاک باشه حالا این نسکافه رو در هر ظرفی خوردین اشکال نداره مهم اینه دلتون پاک باشه... ما که منظور خانم حسینی رو درست متوجه شدیم با سر تایید کردیم که نه نمیشه! خانم حسینی گفت: پس ظاهر نه تنها بی اهمیت نیست بلکه خیلی هم مهمه درسته! من ذهنم درگیر شده بود نمی دونستم سوالم را بپرسم یا نه! می ترسیدم لیلا از سوالم سو استفاده کنه ولی واقعا این سوال برام مهم شده بود دلم رو زدم به دریا و گفتم: ببخشید پس چرا توی قرآن که کتاب قانونه ماست میگه لا اکراه فی دین... قبل از اینکه خانم حسینی فنجون قهوه اش رو سر بکشه و من منتظر جواب بودم حدسم درست از آب در اومد و لیلا گل از گلش شکفت!!! نویسنده:
تو باغبان امتی و جای اجر تو یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد داغ پسر به سینه ی مادر گذاشتند در کوچه ها غرور علی را کسی شکست در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست ص🖤🍂 ع🖤🍂 🍂💔 ‌
•┄✮بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ✮┄• ســــــلام و درود گرامے یاران همیشه همرااه🌸 صبحتون قــرین مــ؏ــطر بیاد خدا✨ 🖤با عرض تسلیت رحلت جانسوز و شهادت‌گونه خاتم نبوت حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله و کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه‌السلام محضر مبارک امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و محبین ایشان ، ان شاءالله که دلامون همیشه مملو از مهر ائمه باشه ، و حوائج دنیا و آخرتمون به عنایتشون برآورده به خیر شود ....🤲 🤲یا ذی الاحسان بحق الحسین! قلب ما و نسل مارو لبریز از محبت فاطمه سلام الله علیها و ائمه اطهار علیهم السلام قرار بده ! ‌
▪️ وقتی پیغمبر از دنیا رفتن، امیرالمومنین علیه السلام خیلی شدید گریه می کردن و عرضه می داشتن؛ صبر خوبه؛ حقه؛ اما نه در فراق مثل تو! اصبنا بک.... فما اعظم المصیبه ...یا رسول الله خیلی بزرگه مصیبت دوری تو ....😭 👌خوش به حال کسی که پیغمبر رو دوست داره! کسی کمی با پیغمبر دوست باشه متوجه میشه هیچ جهنمی برای انسان دردناکتر و عذاب آورتر از دوری پیغمبر نیست ⚡️الان ما اینو نمی فهمیم وقتی رفتیم اونور و پیغمبر رو دیدیمش بعد متوجه میشیم ....😞 ✨اَللَّهُمَّ إِنّى أَسْئَلُكَ وَاَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يا اَبَاالْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّهِ، يَا اِمامَ الرَّحْمَةِ، يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ، إِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَهِ..... ✨ ‌