🔴 چگونگی توسل به امام زمان برای ترک گناه
🔹 سوال:
بهترین روش برای توسل به امام زمان[عج] (به منظور ترک کامل گناهان) چیست؟
🔺 پاسخ آیتالله جاودان:
1⃣ هر روز بلکه هر روز و شب نماز استغاثه به امام زمان(عج) بخوانید.
2⃣ هر روز صبح زیارت آل یس را با توجه و تضرع بخوانید.
3⃣ اگر موفق به ترک شدید این توسلات را رها نکنید و خیالتان به ترک چند روزه مطمئن نشود باید دست از توسل و تضرع برندارید.
🔸وظیفهی امام در درجهی اول هدایت است و کارهایی که مربوط به هدایت است.
🔸پس اگر از امام زمان (علیهالسلام) واقعا بخواهیم و راست بگوییم که ما را از گناه نجات دهد، حتما جواب میدهند.
🔸در مورد توسل در موضوعات دیگر مثل بیماری و ... چنین قطعیتی وجود ندارد اما در این مسئله حتما جواب میدهند.
#امام_زمان
#سهشنبههایمهدوی
#نسل_ما_نسل_ظهور_است_اگر_برخیزیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بسم الله الرحمن الرحیم
💠 بسپر به دست #خدا🌱
تا دست خدا رو ببینی...
سلام و درود به همه عزیـــــزان دل
صبحــــــتون پُر فـــــــــــروغ ☀️
10.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مضرترین روش تربیتی!
#استاد_پناهیان
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🎞 مضرترین روش تربیتی! #استاد_پناهیان
❇️ مطلب بسیار مهمی رو استاد پناهیان در این کلیپ فرمودند. حتی در مورد "انگیزه رعایت ادب" هم فرمودند که انسان نباید ادب رو به خاطر ترس از ضایع شدن رعایت کنه.
ادب باید رعایت بشه به خاطر 👈🏼 زیبایی ادب مقابل پروردگار.
ادب یعنی در محضر پروردگار بودن.
💢 اما خب متاسفانه اکثر رفتارهای ما از سر ترس هست... اکثر زندگی مردم از سر ترسه.. ترس از همه چیز...
و خدا میدونه که هر کدوم از ما توی زندگیمون چقدر چوب ترس های خودمون رو میخوریم...
🔶 به نظرتون خود شما چند درصد از رفتارهاتون از سر ترسه؟
مطمئنم جوابای جالبی برای خودتون دارید.
💥 مهم ترین راه ثبات در دینداری اینه:
✅ در دینداری آهسته و پیوسته برید و در ابتدا به انجام واجبات و ترک محرمات اکتفا کنید
مستحبات کم کم میاد و مکروهات کم کم خودش میره...
❇️ منظور از ذکر در قرآن اول از همه "نماز با آداب" هست.
یکی از آداب اصلی نماز، گذاشتن پیشانی روی مهر کربلا هست.
یکی دیگه از آداب، نماز اول وقت هست.
🔸 اگر نماز قبول بشه بقیه عبادات هم قبول میشه و اگه رد شد بقیه هم رد میشن.
یکی دیگر از معانی ذکر در قران، خود قرآن هست.
و سومین معنی از ذکر، اهل بیت علیهم السلام هست.
💥 ۵ دسته هستند که انقدر ایمان بالایی دارن که شیطان باهاشون کاری نداره:
🔷 اول اونایی که با اخلاص هستند.
🔷 دوم کسانی که راضی به رضای پروردگارند. یعنی خدایا هرچی نصیبم کردی قبول دارم.
🔷 سوم کسانی که صبور هستند
🔷 چهارم افرادی که هرچه برای خود میپسندند برای دیگران هم بپسندند و هرچه برای خود دوست ندارند برای دیگران هم نپسندند.
🔷 پنجم افرادی که ارتباط با پروردگار دارند یا از طریق نماز یا تلاوت قرآن یا از طریق اهل بیت علیهم السلام
🌺 اخلاق خوب نصف دین هست....
⭕️ اولین چیزی که موجب فشار قبر میشه بدزبانی و بداخلاقی هست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استوری_موشن | امام حسن عسکری (ع): چه زشت است در مؤمن خواهشی باشد كه او را به خواری كشاند.
▪️سالروز شهادت امام حسن عسکری (ع) را به محضر امام زمان (عج) و تمامی شیعیان تسلیت می گوییم.
#امام_حسن_عسکری #شهادت_امام_حسن_عسکری
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_بیست_وپنجم شاید بعضی هاشون حجاب درستی نداشته باشند ولی ح
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_بیست_وششم
اصلا انتظار چنین جواب قانع کننده ایی رو نداشت با اشاره سرش حرف خانم حسینی رو تایید کرد و ترجیح داد حرفی نزنه! خانم حسینی ادامه داد: دخترم وقتی شما با این سبک پوشش تو جامعه حاضر نشی افراد جامعه هم دچار حرص نمی شن در واقع حتی بهش فکر هم نمی کنند و می تونن موثر باشن!
اما وقتی بوی خوشی ،صورت دلربایی ببینن اون وقته که کار سخت میشه برای اون که دیده! و کار سختتر میشه برای اون که دیده شده و احتمالا میدونی معمولاً چی در انتظارشون!
دختر رو کرد به خانم حسینی و بدون اینکه گارد بگیره گفت: شما دستمال کاغذی دارین!؟
خانم حسینی دستمال کاغذی رو داد طرف دختر و دختر هر آنچه که برصورتش رنگ ولعاب داده بود رو پاک کرد و نگاهی به خانم حسینی کرد و گفت: من آدم منطقی هستم حق با شماست...
خانم حسینی گفت: دخترم راستی نگفتی اسمت چیه؟ دختر که حسابی شرمنده شده بود گفت:ساناز ...
خانم حسینی گفت: به به چه اسم قشنگی ساناز جان بعد رو کرد به من و گفت چقدر خوب امروز یک دوست جدید پیدا کردیم نازنین جان! من هم لبخندی زدم و چیزی نگفتم...
ساناز خانم کمی با خانم حسینی صحبت کرد صحبتهاش از جنس روزهای اول آشنایی ما با خانم حسینی بود و بعد هم شماره خانم حسینی رو گرفت و با لبخند رفت...
من که هم ذوق کرده بودم هم برایم خاطره به یاد ماندی در ذهنم نقش بست با ولع خاصی به خانم حسینی گفتم: اگر اجازه بدید من هم چهار شنبه ها بیام اینجا...
خانم حسینی لبخندی زد و گفت: من که خیلی خوشحال میشم حتما عزیزم... بعد گفتم: راستی از اینایی که چشمک میزنن به ما نمیدین؟؟؟
با سینی زولبیا اومد جلوم و گفت: اینم پذیرایی ویژه امروز ما بفرما نازنین جان! در حال خوردن زولبیا گفتم: چرا چهارشنبه!؟ این همه روز هفته؟! روی صندلی روبروم نشست و گفت: ما این طرح رو از نه سال پیش شروع کردیم اون موقع من شیفت خادمی حرمم چهارشنبه ها بود و مصادف شد با این روز و جالبه بعدها که متاسفانه پروژه ی چهارشنبه های سفید یه مدت راه افتاد که دقیقا مقابل حجاب و حیا بود و بی حجابی و بی حیایی رو ترویج میکرد دوستانی که تازه به ما می پیوستن فکر می کردند چهارشنبه های زهرایی براساس این نامگذاری شده!
اما ما خیلی قبل تر از چنین پروژه های منحوسی کار میکردیم ولی کم کاری رسانه ایی باعث شده چنین چیزی به نظر بیاد! هر چند که برای ما کار کردن و موثر بودن مهمه و با بچه های تازه نفسی مثل شما انشاالله مسیر رو پر توان میریم...
از اینکه در یک چنین جمعی قرار گرفته بودم حس خوبی داشتم روزهام بی قرار چهارشنبه ها می گذشت و هر هفته با کلی خاطرات شیرین تو ذهنم به یادگار می موند! تعداد دوستهام خیلی بیشتر شده بود و این به خاطر جمع صمیمی بچه های تیم بود و نوع نگاهشون...
هر بار اتفاقات جالبی می افتاد..
یک بار که همراه خانم حسینی داشتیم هدیه می دادیم به یک مادر و دختر برخوردیم داشتن با هم دعوا میکردن چه دعوایی! سبک و پوشش دختر هیچ شباهتی به مادرش نداشت! من که ترسیدم جلو برم خانم حسینی رفت جلو...
تا گفت دخترم! یه سیلی محکم نشست روصورتش...
بعد دختر با داد و فریاد گفت: هر چی می کشیم از دست شما می کشیم! راحتمون بزارید! داشت همین جور داد می زد که مادرش اومد جلو و دست دخترش رو خیلی عصبی کشید عقب! وبعد رو کرد به خانم حسینی وکلی عذر خواهی کرد من خشکم زده بود!
خانم حسینی لبخندی زد و بدون اینکه چیزی بگه اومد پیش من و باهم رفتیم... گفتم: خوب چرا جوابش رو ندارین حق نداشت چنین کاری کنه دختری...
نگاهی بهم کرد و گفت: تو عصبانیت موثر نیستیم! حتی ممکنه یه حرکت در عصبانیت باعث بشه بر عکس هدفمون اتفاق بیفته و یک نفر رو تا آخر عمر از دین زده کنیم به همین سادگی فقط با یک حرکت...
در مقابل این دید وسیع جز سکوت در اون لحظات کاری نمی شد کرد.
یک ساعتی گذشته بود که دوباره همون دختر رو دیدیم ولی ایندفعه تنها و انگار منتظر مادرش بود! خانم حسینی به من گفت: تو اینجا بمون من الان میام... گفتم: خانم حسینی نرید جلو! این عصبیه! یه بلائی سرتون میاره! خندش گرفت گفت: نترس دخترم آدم همیشه توی یک حالت نیست! من خیلی جدی گفتم: باش ولی اگه مشکلی پیش اومد صدام کنید من دوره های تکواندو رو گذروندم در حد دفاع از خودمون می تونم چند تا حرکت بی خطر بزنم حساب بیاد دستش...
نگاهی بهم کرد و با خنده گفت: عجب نگفته بودی بهم!
بذار برم و بیام ببینم بعد می تونی منو خلع سلاح کنی... این روحیه شوخ طبعی در اوج حالتی که من واقعا نگران بودم خیلی برام جالب بود...
خانم حسینی رفت به سمتش...
قلبم داشت از دهنم میزد بیرون! گفتم: الانه که یکی دیگه نثار خانم حسینی کنه ایندفعه دیگه مادرش هم نیست لااقل جلوش رو بگیره!
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر