❇️ دکتر سعید محمد؛ مشاور رییس جمهور و دبیر شورایعالی مناطق آزاد در گفتگو با خبرگزاری خانه ملت مطرح کرد:
🔹از نمایندگان مردم در خانه ملت درخواست میکنیم ما را برای بازگرداندن مناطق آزاد به ریل اصلی خود و جذب سرمایه گذار جهت رونق تولید و صادرات یاری کنند.
🔹مناطق آزاد کشور مشکلات بسیاری به لحاظ قوانین و مقررات در حوزه ساختار دبیر خانه، اشراف دبیرخانه بر مناطق و تعامل این مجموعه با دستگاههای اجرایی دارد.
🔹همانطور که از نام مناطق آزاد مشخص است این مناطق باید دارای قوانین و چهارچوبی خارج از سرزمین اصلی باشد. اما برخی احساس میکنند مناطق آزاد هم مانند سرزمین اصلی بوده و میتوانند هر زمانی تغییرات و تصمیمات خلق الساعه داشته باشند. این امر موجب میشود هیچ سرمایه گذاری انگیزهای برای ورود به این مناطق نداشته باشد.
🔹دکتر محمد با بیان اینکه مشکلات مناطق آزاد قابل حل بوده و راه برونرفت از آنها با زمان بندی مشخص کاملا احصاء شده و در فراکسیون مناطق آزاد مجلس نیز مورد بررسی قرار گرفته است.
🔹از نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی درخواست داریم در این مسیر به ما کمک کنند تا بتوانیم هر چه سریعتر مناطق آزاد را به ریل اصلی خودش بازگردانده و ضمن جلوگیری از زمین فروشی در این مناطق اقدام به جذب سرمایهگذاری برای رونق تولید و صادرات کنیم.
🔹همچنین لازم است در بودجه 1401 برای توسعه زیرساخت های مناطق آزاد نیز اعتباراتی پیش بینی شود و در 7 منطقه جدید آزاد و تجاری نیز طرح جامع تدوین و منابع مورد نیاز بر اساس آن تخصیص پیدا کند تا پس از توسعه، آماده ورود سرمایه گذاران شود.
🔹سالهای قبل ضابطه ای در مناطق آزاد گذاشته شده بود که بر اساس آن 10 درصد از بودجه مناطق آزاد باید به محرومیت زدایی مناطق اختصاص پیدا میکرد که در حال حاضر این مبالغ در حوزه توسعه زیرساختها هزینه میشود. البته اجرای طرحهای محرومیت زدایی نیازمند بررسی و مطالعه عمیق است تا از هزینه ها بیشترین استفاده را برای توامندسازی مردم بومی داشته باشیم.
🔹در حال حاضر اختلاف طبقاتی زیادی میان مردم بومی در مناطق آزاد و فعالان در منطقه وجود دارد که حتما باید این شکاف کاهش یابد. این موضوعات شناسایی شده و با استفاده از بودجه های تخصیص یافته باید نسبت به توامندسازی مردم اقدام شود. آنچه برای من مهم است معیشت مردم این مناطق میباشد.
🌹@Gilan_tanhamasir
⚫️جان برادر
🔹تقدیم به شهدای حادثه بمب گذاری در مسجد ولایت #قندوز_افغانستان
🔹حادثهی تلخ و مصیبتبار انفجار در مسجد منطقه خانآباد استان قندوز که به جانباختن جمع زیادی از مؤمنان نمازگزار انجامید، ما را داغدار کرد
🎨اثر حسن روح الامین
🥀@Gilan_tanhamasir
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
آجرک الله یا بقیة الله
@Gilan_tanhamasir🖤
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت100 🌼 همین که حرف هاش تموم شد، کیارش پوزخندی زد و از مادر پرسید: – شم
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت101
🌷 خیلی خونسرد گفتم:
– بگذرید.
با صدای بلندی گفت:
–چی؟ بگذرم؟
با همان خونسردی گفتم:
– یعنی می خواهید تا آخر عمرتون باهاش قهر باشید؟
ــ اگه بیاد عذر خواهی کنه، آشتی می کنم. آخه شما نمی دونید چه حرف هایی زد.
لبخندی زدم و گفتم:
– حالا شما خیال مادرتون رو راحت کنید. انشاالله بقیه اش درست میشه.
سرش را پایین انداخت و آرام گفت:
–اگه من به حرف مادرم گوش کنم، شما منتظرم می مونید؟ فردا نرید ازدواج کنید بگید قسمت هم نبودیما...
🌷 از این راحت حرف زدنش جا خوردم و با تعجب نگاهش کردم، این بار با استرس گفت:
– اینجوری نگاه می کنی، می ترسم.
سرم را پایین انداختم و گفتم:
–هیچ کس از آینده خبر نداره.
نفسش را عمیق بیرون داد و گفت:
– تا قول ندید منتظرم می مونید من حرفهایی که گفتید رو به مادرم نمیگم.
ــ یعنی مادرتون براتون مهم نیست؟
ــ خیلی مهمه...سعی می کنم راضیش کنم. یه کم صبر می کنم بعد باهاش حرف میزنم. عموم رو واسطه قرار میدم.
کلافه و عصبی ادامه داد:
– اصلا نمی دونم باید چیکار کنم. کاش
می دونستی توی این یک هفته چی بهم گذشت. منی که یه روز نمی دیدمت چطور تونستم یک هفته بهت بی اعتنا باشم. فقط به خاطر این که ناراحتت نکنم و یه جوری قضیه رو حل کنم. اونوقت الان بهم می گی خیلی راحت، برم بگم نمی خوامت؟ نگاهش رنگ التماس گرفت.
–حداقل یه چیزی بگو آروم شم.
🌷 نگاهم را به دستهایم دادم و آرام گفتم:
–من منتظرتون می مونم، تا وقتی که خانوادتون راضی بشن.
آنقدر با شوق و لبخند نگاهم کرد که تپش قلب گرفتم و سعی کردم نگاهش نکنم.
ــ راحیل من درستش می کنم. زیاد طول
نمی کشه.
کمی جدی گفتم:
–به نظرم اگه با این مریضی مادرتون واسطه بیارید، ممکنه ناراحت بشن.
با تعجب گفت:
–چرا؟
ــ چون با خودشون میگن من تو رختخوابم و پسرم به فکر ازدواجه و می خواد فقط کار خودش رو پیش ببره.
شما خودتون باشید ناراحت نمیشید؟
فکری کرد و دوباره عاشقانه نگاهم کردو آرام گفت:
– اگه پسر ی داشتم که عاشق همچین فرشته ایی بود. خوشحالم میشدم.
🌷 سرخ شدن گونه هایم را احساس کردم و حرفی نزدم و آرش ادامه داد:
– صبر می کنم تا مامان حالش کاملا خوب بشه، بعد کمکم باهاش صحبت می کنم و راضیش
می کنم.
لبخند رضایت بخشی زدم و گفتم:
–انشاالله... دیگه بهتره بریم سرکلاس.
🌷 ازجایم بلند شدم و چادرم را مرتب کردم و خواستم کیفم را از روی نیمکت بردارم که آرش پیش دستی کرد و گفت:
–براتون میارم.
از کارش خجالت کشیدم، آنقدر که حتی نتوانستم مانعاش شوم.
شانه به شانه ی هم با کمی فاصله راه افتادیم.
دوباره با شنیدن اسمم از دهنش هول شدم.
ــ راحیل.
ــ بله.
ــ اگه می دونستم اینجوری برخورد می کنی از روز اول میومدم و همه چیز رو بهت می گفتم. این همه هم خودم رو عذاب نمی دادم و تو رو هم نگران نمی کردم.
با تعجب گفتم:
– مگه انتظار داشتید چیکار کنم؟
ــ همش فکر می کردم عکس العمل بدی نشون بدید و بزنید زیر همه چی. یا خواسته ایی داشته باشید که اوضاع بدتر بشه.
ــ چه خواسته ایی؟
ــ مثلا این که خانواده ام رو ولشون کنم و اگه این کارو نکنم دیگه ... به اینجا که رسید مکثی کرد.
–چه می دونم مثلا قهر کنید.
🌷 ــ وقتی خودم این کار رو نکردم و خانواده ام برام مهم بوده، چرا باید از شما چنین انتظاری داشته باشم.
اگه یادتون باشه مامان منم راضی نبود، که اگه راضی نمیشد جوابم بهتون منفی بود. وقتی راه بهتری مثل حرف زدن هست چرا قهررو دلخوری؟
لطفا از این به بعدم اگرمسئله ایی پیش امد که مربوط به من بود، بهم بگید. حتما در مورد مشکلات حرف بزنید، مطمئن باشید نتیجه ی بهتری می گیرید.
لبخندی زد و گفت:
– لطفا تو هم از همون روز اول بیاو مجبورم کن که بریم بوستان، نزار به یک هفته بکشه.
–نخیر، دفعه ی دیگه ایی در کار نیست.
یا خودتون می گید یا کلا نمیام ازتون بپرسم.
اینم مجازات یک هفته نگران کردن من.
🌷 با تعجب نگاهم کرد و گفت:
– پس اهل مجازاتم هستید؟
بی تفاوت به حرفش گفتم:
–کیفم رو بدید از این به بعد رو تنها برم بهتره.
دو دستی کیفم را مقابلم گرفت و گفت:
–بفرمایید.
کیفم را روی دوشم انداختم و گفتم:
–ممنون.
ــ من ازت ممنونم راحیل، به خاطر مهربونیات.
از این که اسم کوچیکم را صدا می کرد معذب بودم، شاید به خاطر فرهنگ خانوادهاش بود که کلا راحت برخورد میکرد. سرم را پایین انداختم و گفتم:
– کاری نکردم.
بعد زود خداحافظی کردم و راه افتادم.
وقتی رسیدم خانه همه چیز را برای مادر تعریف کردم.
چین کوچکی بین ابروهایش نشست و غرق فکر شد.
ــ چیه مامان؟ حرفهام ناراحتتون کرد؟
– کاش نمی گفتی منتظرش میمونی...
ــ چرا؟
ــ چون اینجوری خیالش رو راحت کردی...
#ادامه_دارد...
✿○○••••••══
💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿
بگو: خدا مرا کافی ست.
(زمر/٢٩)
#امام_زمانم
▪️نامت سکینه باشد و محنت زدای ما
گریان بود برای غمت دیدههای ما
▪️ما غرق غفلت ایم و اسیران «غیبت» ایم
ای غرق در خدا ، تو دعا کن برای ما
🔘 سالروز شهادت #حضرت_سکینه(س) تسلیت باد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🥀@Gilan_tanhamasir
⚫️ حضرت سکینه (س)
🔘بخش اول
▪️ برخى از مورخان، وى را در واقعه کربلا، بین ده تا سیزده ساله خوانده اند. بنابراین تولدش باید میان سال هاى ۴۷ تا۵۰ قمرى باشد. او در مدینه و در اواخر عصر امامت حضرت امام حسن مجتبى (علیه السلام )دیده به جهان گشود.
▪️امام حسین (علیه السلام )به تمامى فرزندانش، از جمله سکینه، عشق و علاقه داشت و آنان را به خاطر برخوردارى از فضایل و کمالات نفسانى، بسیار دوست مى داشت.
▪️روایت شد، که آن حضرت درباره سکینه و مادرش رباب و خانه اى که آن دو در آن زندگى مى کردند شعرى عاطفى سرود که ترجمه اش چنین است:
✨ به جانت سوگند ! من به راستى خانه اى که سکینه و مادرش رباب در آن باشند، دوست دارم. من آن دو را دوست دارم و براى آنان دارایى ام را نثار مى کنم و هیچ ملامت گرى نمى تواند مرا در این کار سرزنش کند.
▪️آن حضرت، پس از واقعه کربلا، به مدت ۵۷ سال زندگى کرد. در آغاز، تحت کفالت برادر بزرگوارش امام زین العابدین (علیهالسلام )قرار داشت تا این که ازدواج نمود و به خانه همسرش نقل مکان کرد.
این بانوى مکرمه، بین ۶۷ تا ۷۰ سال زندگى کرد و سرانجام در کمال شرافت و عفت دار فانى را وداع گفت.
▪️الله اکبر ، روز یازدهمم آخرین نفری که از گودال جدا کردن همین دختر بود ...چی جوری جداش کردن؟؟
من از شما می پرسم ، مگه یه بچه ی 13 ساله چقدر نیرو لازم داره که او رو از کنار بدن بابا جدا کنن؟؟؟
اما نوشتن : فَجتَمَعَ عِدَّةٌ مِنَ الأعراب،فجروها عن جسد ابیها ....
🔳@Gilan_tanhamasir
🔘بخش دوم (پایانی)
▪️ به خدا نمی شه بعضی عبارات رو ترجمه کرد،اما خیلی ساده بگم،یعنی این نازدانه رو کشون کشون از کنار گودال بردن ...
اربعینم که وقتی آخرین نفر،خواست با تربت بابا خداحافظی کنه،دید دیگه کسی نمونده باهاش حرف بزنه رو کرد به خاک گرم کربلا،فرمود:
اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا .
▪️قافله رسید به مدینه،روز جمعه بود وارد مدینه نشدن بشیر آمد وارد مدینه شدهی صدا زد. یا اَهْلَ یَثْربَ لامُقامَ لَکْمْ بِها.
توخونه هاتون دیگه نمونید چرا ؟؟؟
آخه قُتِلَ الْحُسَیْن فَاَدْمُعی مِدْرارٌ . ..... . فقط به جلو روش اشاره کرد" چه جوری کشتنش؟؟ اَلجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءمُضَرَّجٌ ، وَالرَّأسُ عَلَی الْقَناهِ یُدارُ ....
▪️قافله به استقبال آمدن به دنبال بشیر آمدن بیرون مدینه به استقبال قافله ی ابی عبدالله .... چی جوری وارد مدینه شدن بماند، هر کی رفت سراغ یه بانویی
زن ها اومدن نزد سکینه . همه کنار قبر پیغمبر جمع شدن دیدن دختر علی زینب سلام الله علیها یه پیراهن پاره پاره،یه پیراهن غرق به خون،سوراخ سوراخ رو، رو قبر پیغمبر پهن کرد سفره ی روضه رو پهن کرد ... دیدن دیگه نمی شه با زینب حرف زد ... اومدن سراغ سکینه ... گفتن آی بانو از کربلا تا مدینه کجا به شما بیشتر سخت گذشت؟
فرمود هیچ جا برا ما مجلس یزدید نمی شد .... سر بریده ی بابای غریبم میان تشت ... همه مشغول لهو و لعب،خوشگذرانی و می گساری بودن،ما رو به طنابی بسته بودن......ای حسین ..
#التماس_دعا
🔳@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷عطر حرم ....😌
⚜شستشوی حرم مطهر امام حسین علیه السلام
بعد از ۲ ماه عزاداری ....
🌸🍃@Gilan_tanhamasir
💢 بیستم مهرماه روز بزرگداشت حافظ
🔰 امروز #بیستم_مهرماه روز بزرگداشت حافظ شیرازی، شاعر بزرگ ایرانی بود که از سخنوران نامی جهان به شمار میرفت.
🔹 اکثر اشعار او به صورت غزل است به همین خاطر غزلیات #حافظ برای همگان نامی آشنا است، او یکی از تاثیر گذارترین شاعران است.
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یُمن دعای شب و ورد سحری بود
🌹@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت101 🌷 خیلی خونسرد گفتم: – بگذرید. با صدای بلندی گفت: –چی؟ بگذرم؟ با
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت_102
🌺 هر کسی وقتی بدونه، چیزی رو همیشه داره، خیالش ازش راحت میشه و زیاد تلاش نمی کنه برای بدست آوردنش.
همون که تو رو هر روز توی دانشگاه ببینه و گاهی باهات حرف بزنه راضیه...پس زندگی تو چی؟
اگه چند وقت دیگه یه خواستگار باب میلت آمد چی؟ چرا باید به خاطر آرش، جواب رد به خواستگارت بدی؟
وقتی هیچ تعهدی در قبالش نداری، چرا باید منتظرش بمونی؟
حرف مادر را قبول داشتم ولی قولم را هم
نمی توانستم نادیده بگیرم. باید قبل از این که حرفی میزدم نظر مادر را می پرسیدم. دوباره اشتباه کرده بودم. لبهایم را روی هم فشار دادم و گفتم:
– می خواهید بهش بگم ... صدای تلفن باعث شد حرفم را ادامه ندهم.
🌸 مادر همانطور که سمت تلفن میرفت. گفت:
–فعلا نمی خواد حرفی بهش بزنی حالا یه مدت صبرکن، ببینیم چی میشه.
باشه ایی گفتم و به حرف های مادر با شخص آن طرف سیم تلفن گوش سپردم.
از رسمی حرف زدن مادر و به زبان آوردن اسم ریحانه فهمیدم کیست. چقدر دلم برای عروسک بامزه ام تنگ شده بود.
مادر گفت:
–آخی، مگه چی خورده؟ با اشاره از مادر پرسیدم:
– چی شده؟
مادر همانطور که برای پدر ریحانه توضیح میداد که به دخترش چه بدهد رو به من گفت:
–بچه گرمیش کرده.
نفس راحتی کشیدم و با اشاره به مادر گفتم:
–منم می خوام صحبت کنم. دلم برای لپ گلی خودم تنگ شده.
سرش را به علامت این که متوجه حرفم شده تکان داد.
🌺 ایستادم تا حرف های مادر تمام شود. از آخرین باری که با آقای معصومی حرف زده بودیم دیگر خبری از او نداشتم. او هم نه پیامی داده بود و نه تلفنی زده بود، من هم آنقدر درگیر مسائل خودم بودم که اصلا سراغی از ریحانه نگرفتم. وقتی مادربالاخره نسخه دادنهایش تمام شد. گفت:
– لطفا تو سردی دادنم بهش زیاده روی نکنید.
گوشی دستتون راحیل می خواد حال ریحانه رو بپرسه.
🌸 وقتی گوشی را گرفتم و سلام و احوالپرسی کردم، آنقدر سرد جواب داد، که جا خوردم. با خودم گفتم:
شاید به خاطر این که ریحانه مریض شده دل و دماغ ندارد. پرسیدم:
–ریحانه چطوره؟ خیلی آرام گفت:
– چیز مهمی نیست روی پوستش یه دونه هایی زده، وقتی واسه مادرتون توضیح دادم چیا خورده، گفتن گرمیش کرده.
وقتی گفتم دلم واسه ریحانه تنگ شده، مثل همیشه نگفت، ما هم دل تنگیم و یه قرار بزاره بیرون یا توی خونه دعوت کنه که ببینمش، فقط گفت:
– لطف دارید شما.
دلم می خواست ریحانه را ببینم، پس گفتم:
–شاید بیام یه سری بهش بزنم.
گفت:
– نه، زحمت نکشید.
🌺 از حرف هایش تعجب کرده بودم، و این سردی کلامش باعث شد دیگر حرفی نزنم و اصرار به دیدن ریحانه نکنم.
یعنی از دست من ناراحت بود.
شاید برای همین این بار به مادر زنگ زده بود. حرف هایی که در آخرین دیدارمان زدیم را مرور کردم، حرف ها در مورد آرش و زندگی خودش بود. با صدای مادر به خودم آمدم.
ــ چیه راحیل؟
– چیزی نیست؟
ــ نکنه به خاطر ریحانه نگرانی؟ اصلا چیز مهمی نیست، خوب میشه. الانم پاشو برو اتاق من، اون بساط خیاطیت رو یا جمع و جورش کن، یا بقیه ی کارت رو انجام بده. منم برم یه سر به خالت بزنم. باهاش کار دارم.
زیرلب چشمی گفتم و راه افتادم.
🌸 همین که وارد اتاق شدم چشمم به پوسترهای یکی از نامزدهای انتخاباتی افتاد که سعیده توی ستاد انتخاباتیش بود. با صدای بلند از مادر پرسیدم.
–مامان اینارو کی آورده اینجا؟
مامان وارد اتاق شد و همانطور که به طرف کمد می رفت تا آماده شود گفت:
–مال سعیدس، گفت میاد میبره.
–وا؟ خب ببره خونه ی خودشون.
–مثل این که خالت بهش اجازه نداده، آورده اینجا.
–مگه چقدر پول می گیره که حرف خاله رو زمین انداخته؟ از این اخلاقا نداشت.
مادر سری تکان داد.
–سعیدس دیگه.
🌺 با تعجب پوسترها را که عکسهایش بسیار شیک و آتلیه ایی بود را وارسی کردم. کاغذهای بسیار ضخیم و مرغوبی به کار برده بودند.
بعد از این که عکسها را سرجایش گذاشتم، برای این که فکرم را زیاد درگیر نکنم، شروع به دوختن کردم.
چه کار لذت بخشی است. از پارچه ایی که دوست داری، لباسی را بسازی که باب میلت است.
بلافاصله بعد از رفتن مادر دوباره صدای گوشی خانه در آمد و من تا از پشت چرخ خیاطی بلند شوم و جواب دهم قطع شد.
بعد از آن موبایلم زنگ خورد. با دیدن اسم آقای معصومی با تعجب وصلش کردم.
بعد از سلام گفت:
– ببخشید خانم رحمانی که مزاحم شدم، از این که اسم فامیلیام را گفت، شاخ هایم چیزی نمانده بود به سقف برسد، چون خیلی وقت بود که دیگر اسم کوچکم را با پسوند خانم صدا میزد.
ــ حاج خانم گفتن به جای شکر از شکر سرخ برای شربت ریحانه استفاده کنم.
من نزدیک خونه، به چند تا مغازه سر زدم که بخرم هیچ کدوم نداشتند. الانم خونتون زنگ زدم ازشون بپرسم ولی...
#ادامهدارد...
💐@Gilan_tanhamasir
🔰 دعای هفتم صحیفه سجادیه به آسان شدن دشواریها به دست خدا و فراهم آمدن اسباب حیات به واسطه رحمت الهی اشاره دارد.
✔️ این دعا در ده فراز از امام سجاد (ع) نقل شده است.
از آموزههای این دعا این است که همه چیز فقط به خواست خداوند جریان دارد و اگر خداوند کسی را ذلیل کند، هیچ یاوری نمییابد.
برای رفع گرفتاریها، توصیه به ختم این دعا با آداب خاصی از جمله خواندن آن بعد از #نماز_صبح و در #بین_الطلوعین با طهارت شده است.👌
🔷 یکی از توصیه های مهم مقام معظم #رهبری که در اوایل شیوع #کرونا اشاره کردند؛ قرائت #دعای_هفتم صحیفه سجادیه بود؛ ظاهرا این مهم کمرنگ شده مخصوصا بین مذهبی ها.
🔷 تصمیم داریم به مدد امام سجاد علیه السلام یک دوره ی چهل روزه داشته باشیم تا با نفس گرم شما عزیزان این دعا رو به نیت شفای بیماران مرور کنیم.👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2938044452C4d0a161502
#تنهـــامسیریهـــای_استـــان_گیـــلان❤️
-------------🌷🌷-------------
@Gilan_tanhamasir
-------------🌷🌷-------------
1_830527106.mp3
15.58M
قرائت دُعایِهَفتُمِصَحیفِهسَجّادیّه
بهفرمایشمقاممعظمرهبری
❋#تنهامسیریهای_استان_گیلان
🌹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
🆔@Gilan_tanhamasir
سلام به سروران عزیز😊
صبحتون زیبا🌹
امیدواریم که حال و احوال دلتون خوب باشه
به امروز خوش اومدید🍃💐🍃
نکته 👈 هیچوقت فکر نکنید که مرحله ای از زندگیتون بگذره، همه چی درست میشه.
باید از همه ی چالش ها و اتفاقات
لذت ببری✅
هنر زندگی، دوست داشتن مسیر زندگی
هستش👌👌👌
🌹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهکاری جالب برای #تقویت_اراده
با این حرکت زندگیت عوض میشه!
هی نگو از شنبه، از همین حالا شروع کن 👊
🌷@Gilan_tanhamasir
✴️دانلود مجموعه پوستر از بیانات امام خمینی و امام خامنه ای و دیگر علماء درباره اهمیت طب سنتی ایرانی – اسلامی :👇
http://tt-ej.ir/post/682
🔹دیدگاه علما و مراجع درباره طب اسلامی و طب المعصومین (خبرگزاری رسمی حوزه علمیه ) :
https://hawzahnews.com/x5fq7
#طب_اسلامی
#طب_المعصومین
@Gilan_tanhamasir
࿐❁☘❒◌🌙◌❒☘❁࿐
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✅ نکات کلی طرح همگانی اصلاح تغذیه 1⃣ 🔺یکی از مضرترین مواد مصرفی در برنامه غذایی ما، سس است 🔴سس عام
✅ نکات کلی طرح همگانی اصلاح تغذیه 2⃣
🔺 غذای داغ یکی از عوامل خرابی دندانها و عامل تخریب کبد است
🔹مصرف غذا به صورت گرم، توصیه شده در روایات و همچنین طب قدیم می باشد.
#ممنوعات #استوری
#چله_اصلاح_تغذیه
࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐