eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
768 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
63 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ سلام صبح زیباتون بخیر و شادی🤚 حال و احوال دلتون عالی💐 اول هفتمون رو آغاز می کنیم با صلواتی هدیه به مولا و آقامون صاحب الزمان 💫 عید ولایت بر شما مبارک 😊 دعا میکنیم که ان شاءالله بزودی عید ظهور مولامون رو همه با هم جشن بگیریم 🤲🌷 🌼☘️🌼☘️🌼☘️🌼 🔸 اگر میخواهید مشکلات عمیق و بزرگ شما حل شود, یکی از راهکارها اینست که عمیقا حال دیگران را خوب کنید گاهی یک محبت حتی کوچک، بزرگترین گره‌ها را باز می‌کنه✅✅✅ 🌷@Gilan_tanhamasir
🛑📸 به امامت رسیدن امام‌زمان ارواحنافداه را چگونه جشن بگیریم؟ 🌹❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴حجت‌الاسلام رئیسی، رئیس ستاد کرونا : به شبهات کرونایی پاسخ علمی و منطقی داده شود 🔹واکسیناسیون عمومی باید با قوت ادامه یابد. بازگشایی‌ها با برنامه‌ریزی و نظارت دقیق باشد تا سلامت مردم به خطر نیفتد. 🔹در مقابله با کرونا سیاست ما باید اقناعی باشد نه اجباری! به شبهات درباره کرونا پاسخ علمی و منطقی داده شود/فارس @Gilan_tanhamasir ═════●⃟ ᪥ ⃟●᪥᪥᪥════
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔴حجت‌الاسلام رئیسی، رئیس ستاد کرونا : به شبهات کرونایی پاسخ علمی و منطقی داده شود 🔹واکسیناسیون عموم
🔺صحبتی که امروز حاج آقا رئیسی داشتند، خیلی چیزها را مشخص کرد! به دوستان تذکر داده بودیم که از تفسیر به رأی ها بپرهیزند. تفسیر بیانات رهبری باید در چهارچوب و با در نظر گرفتن تمام صحبتها و مبانی ایشون و طبق عقل و منطق باشد. 🔸مثلا امروز مشخص شد که از کلمه "بایستی" که رهبری در ماجرای واکسیناسیون فرمودند، برداشت اجبار نمیشود!!! اینکه از تمام فرمایشات حضرت آقا در باب کرونا ما فقط یک کلمه بفهمیم آن هم واکسیناسیون اجباری، این واقعاً خطای بزرگی هست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نظر صریح درباره توهین به مقدسات اهل سنت به بهانه شادکردن دل حضرت زهرا(س) در نهم ربیع‌الاول: 🔸صریحاً گفته‌ایم که با اهانت به مقدسات اهل سنت مخالفیم❌ 🔸با رفتارهایی که برخی از گروه‌‌های شیعه انجام می‌دهند مخالفیم...❌ ☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#پارت105 🍃🌸 –استاد؟ –آره دیگه، دوستم میگه تو کار خودش استاده. –خب چی به دوستت یاد داده که استادش شد
🌺 همین که اجازه دادند برگه ها را برداریم و شروع کنیم. با خواندن اولین سوال ذوق کردم. مثل همیشه صلواتی فرستادم وتند، تند شروع به نوشتن کردم. تقریبا همه ی سوالها را بلد بودم. بعداز نوشتن و مرور کردن، جزء نفرات اول، برگه را تحویل دادم و بیرون رفتم. دانشگاه کاری نداشتم، یک لحظه فکر کردم بروم پیش سوگند ولی با خودم گفتم چند ساعت دیگر امتحان دارد، مزاحمش نشوم تا درسش را بخواند. راه خانه را در پیش گرفتم. مسیری که می رفتم خلوت بود. فقط صدای پایی می‌آمد که حالا دیگر قدمهایش را تند کرده بود، صدا خیلی نزدیک شد و از بوی عطرش فهمیدم آرش است، ولی اهمیتی ندادم و به راهم ادامه دادم. وقتی شانه به شانه ی هم شدیم، آرام گفت: –سر خیابون تو ماشین منتظرتم، بیا کارت دارم. 🌸 بعد هم از کنارم رد شد، متعجب رفتنش را نگاه کردم. کارش مرا یاد فیلم های جاسوسی زمان انقلاب انداخت. از این که ملاحظه ام را می کرد و حواسش به موقعیت من بود، لبخند بر لبم آمد. دور شد ولی بوی عطرش را جا گذاشت. عمیق هوایی را که با بوی عطرش عجین شده بود را به ریه هایم فرستادم. نزدیک ماشین که شدم، دیدم پشت فرمان نشسته و خیلی فکور اخم هایش در هم است. یک لحظه فکر کردم به حرفش گوش ندهم تا تنبیه شود. ولی یاد غرور مردانه‌اش افتادم که نباید جریحه دارش می کردم. در ماشین را باز کردم و نشستم. سعی کردم نگاهش نکنم. ولی نگاه سنگینش را احساس می کردم. نچی کرد و ماشین را روشن کرد و راه افتاد. 🌺 باشنیدن صدایش که گفت: –چی شده راحیل؟ چرا ناراحتی؟ نیم نگاهی به فرمان که آرش در حال خفه کردنش بود انداختم و گفتم: –لطفا منو جلو ایستگاه مترو پیاده کنید. ــ خودم می رسونمت. ــ مگه شما امتحان ندارید؟ ــ اولا که نه؟ من فقط برای دیدن تو امروز آمده بودم. دوما: حتی اگه امتحانم داشتم، نمی رفتم تا نمی فهمیدم تو چرا ناراحتی؟ فکر این که فقط برای دیدن من آنقدر خودش را به زحمت انداخته بود، باعث شد از کارم پشیمان شوم. بعد از چند دقیقه رانندگی با سرعت بالا، کنار خیابان نگه داشت. 🌸 آرنج دست چپش را تکیه داد روی فرمان و دستش را مشت کرد زیر گوشش و زل زد به من و گفت: –من سراپا گوشم، خانم، بفرمایید. از کارش معذب شدم و سرم را پایین انداختم. سینه اش را صاف کرد و گفت: –مگه خودت نگفتی، همیشه اگه مشکلی بود با هم حرف بزنیم؟ باز من سکوت کردم و او با مهربونی بیشتری ادامه داد: –راحیل من طاقت یه لحظه ناراحتیت رو ندارم، لطفا بگو چی شده؟ از دست من ناراحتی؟ سرم را به علامت تایید تکان دادم و او هیجان زده گفت: –وای... چیکار کردم؟ به روبرو نگاه کردم و آرام گفتم: – میشه لطفا به روبرو نگاه کنید. خنده ایی کردو چَشم کشیده ایی گفت و صاف نشست و زیر لب گفت: –خدایا ما کی بهم محرم میشیم. سعی کردم لبخندم را کنترل کنم و خودم را به نشنیدن بزنم. 🌺 بعد از چند ثانیه سکوت گفتم: – چند وقته با برادرتون آشتی کردید؟ فکری کرد و گفت: – دوهفته ایی میشه. چطور؟ ــ یادتونه قضیه ی قهر با برادرتون رو گفتید من چقدر ناراحت شدم؟ ــ الان که آشتی کردیم که... ــ خدا رو شکر. ولی دوهفتس که به من نگفتید. دیشب که پرسیدم گفتید، یعنی اگه نمی پرسیدم کلا نمی گفتید. می خوام دلیلش رو بدونم. نگفتید چون خوشحالی من براتون اهمیتی نداشت یا دلیل دیگه ایی داشت؟ برگشت به طرفم و گفت: – به خاطر این ناراحتید؟ ــ بله، یه مسئله ایی هم می خواستم بگم. ــ چی؟ ــ این که اون قول منتظر موندنم دیگه منتفیه، من اون قول رو دادم که شما مشکلتون با برادرتون حل بشه، خدارو شکر که حل شد. پس دیگه قول من معنی نداره. به نظرم همون حرف خانوادتون رو گوش کنید بهتر باشه، با این شدت مخالفتی که خانوادتون دارند، اگر هم محرم بشیم بعدها مشکلات زیادی پیش میاد، پس بهتره همین اول... نگذاشت حرفم را تمام کنم، با حالت عصبی گفت: –چی میگی راحیل؟ نگو این حرف رو... اگه من بهت نگفتم، چون دارم با مادرم و مژگان صحبت می کنم که یه جوری برادرم رو راضی کنند، بهشون گفتم یا راحیل، یا من با هیچ کس دیگه ایی ازدواج نمی کنم. البته این حرف رو فقط به مژگان گفتم که به برادرم بگه، نمی خواستم با این حرفها یه وقت مادرم استرس بگیره. 🌸 به روبرو نگاه کرد و آروم تر ادامه داد: تو حق داری، من بی فکری کردم، معذرت می خوام باید بهت می گفتم تا از نگرانی دربیایی. شاید دلیلش اینه که باهم حرف نمی زنیم. بعد خودش فکری کرد و ادامه داد: —می دونم الان با خودت می گی، خب پیام می دادم. درسته من قبول دارم، و بازم ازت عذر می خوام. از این که خیلی راحت غرورش را می گذاشت زیر پایش و توجیه نمی آورد تا عذر خواهی نکند، برایم عجیب بود. شنیده بودم عشق و غرور یک جا جمع نمی شوند. ✍ ... ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿
✨ چله دعای هفتم صحیفه سجادیه 💕روز پنجم ☔️@Gilan_tanhamasir
1_830527106.mp3
15.58M
قرائت دُعای‌ِهَفتُم‌ِصَحیفِه‌سَجّادیّه به‌فرمایش‌مقام‌معظم‌رهبری ❋ 🌹@Gilan_tanhamasir