همراهان عزیز سلااااام🤚❣
صبـحِ قشنگ زمستونیتون بخیـر و پگاهتون نیک🌺☺️
خدا رو شاکریم بابت فرصت دوباره ی زندگی و تنفس در یک روز جدید دیگه ☺️
به سرعت برق و باد عمرمون سپری میشه ، بیایید روزهای باقیمانده زمستان را قدر بدانیم و محبت و مهربانیهامون رو پررنگ کنیم
🌸زندگی یک فرصت خیلی محدوده، با بهترین عملکردمون، خالق عالیترین اثر ماندگار در این عالم هستی باشیم👌
الحمدالله توفیقی شد امروز هم در خدمت تون باشیم😊
✅ آفتاب زمستانی در ییلاق اسبوونی تالش ، گیلان
#گیلان_زیبا
#گردشگری_مجازی
#تنهامسیراستانگیلان
☔️@Gilan_tanhamasir
💠#سنت_نذر_فرزند
👈به روش حضرت زکریا (ع)
فرزند دار شوید!
🌺 امام رضا علیه السلام در حدیثی، به ریان بن شبیب فرمودند: وقتی زکریا (ع) مصیبت سیدالشهدا علیه السلام را دید، به خدا عرضه داشت:
🤲خدایا به من فرزندی بده که از اولیای تو باشد و شبیه شهادت سیدالشهدا علیه السلام به شهادت برسد تا من هم در مصیبت نبی اکرم صلواتالله علیه وآله شریک شوم
که خدای متعال یحیی علیه السلام را به او عطا نمود...✨
📗الامالی شیخ صدوق، روايت جامع امام رضا -علیهالسلام- معروف به #حدیث ریان بن شبیب"
#تربیت_فرزند
#فرزندآوری
🌹@Gilan_tanhamasir
AUD-20220205-WA0007.mp3
12.6M
⚠️هشدار : خودتان را برای برابری #جمعیت با اهل سنت آماده کنید!!!
🎙حاج مهدی رسولی
📍پ.ن : میشناسم بچه هیئتی رو که کارش از این هیئت به اون هیئت رفتنه [دمش گرم] اما تا حرف از فرزند آوری میشه با توجیههای صد من یه غاز از زیر بار این مسئولیت مهم فرار میکنه. اگر این پست رو میخوانی بهت میگم ان شاالله قبول باشه عزاداریها و توسلهات.✋
✅#فرزندآوری
🌺#ارسالی_تنهامسیریها
🌹@Gilan_tanhamasir
✅ انتشار کتاب فوق العاده "مهندسی بارداری"
🔶 تالیف خانم فاطمه عبادی از بهترین مشاوران طبی موسسه تنهامسیرآرامش
🔹 این کتاب شامل تمام مطالب مورد نیاز بانوان برای داشتن یک دوره بارداری آسان و موفق هست.
🎁 قیمت روی جلد کتاب: ۱۳۵ هزارتومان
💥قیمت فروش برای تنهامسیریها: ۱۱۰ هزار تومان 💥
http://eitaa.com/joinchat/3097231380C5f573e8025
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✅ انتشار کتاب فوق العاده "مهندسی بارداری" 🔶 تالیف خانم فاطمه عبادی از بهترین مشاوران طبی موسسه تنها
🌹فصل های کتاب رو میتونید ببینید😊
4_6001296324538926940.mp3
8.13M
#استغفار_پاکسازی_روح ۱۷📿
وقتی استغفار میکنی ؛
راست میگی یا نه؟
واقعا از کاری که داری براش عذرخواهی میکنی، بدت میاد؟
#مهندسی_معشوق
🌹@Gilan_tanhamasir
خیلی جالب گفته👌😃
آزاد سازی ها در دولت #دکتررئیسی...
🔸بقول #امامخامنهای: خرمشهر ها درپیش داریم...
🇮🇷@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت310 🌷شب بعد از کار در شرکت به طرف خانه راه افتادم. به محض رسیدن به خا
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت311
💐با صدای گریه وجیغ و داد از خواب بیدارشدم و نگاهی به ساعت انداختم، ساعت از ده گذشته بود. بلند شدم وروی تخت نشستم، صدابرایم آشنا نبود. از اتاق بیرون آمدم. مژگان در سالن بچه به بغل این ور و اون ور می رفت و باخودش غرمیزد.
–مردم دوتا دوتا زن میگیرن، بعد از این که طلاقشم میدن بهش کار دارن. آخه به تو چه زنه سابقت کدوم گوریه و با کیه، باید حتما یکی این وسط کشته بشه تا فضولی نکنی؟
بادیدنش پرسیدم:
–چی شده؟
–عه بیدار شدی آرش؟
–آخه تو این سروصدا کی می تونه بخوابه؟ سارنا را از آغوشش گرفتم و گفتم:
–تو با کی هستی؟
آرام گفت:
–دوباره زن همون قاتله امده جلو در به مامان التماس میکنه. میگه تقصیر حووش بوده که بعد از طلاق، برای انتقام گرفتن از شوهرش با عکس و حرفهایی که زده تحریکش کرده، اونم آمده جلو در با کیارش حرف بزنه، اصلا نمیخواسته بلایی سرش بیاره. تقریبا همون حرفهایی که گفتی تو دادگاه گفته دیگه...
به طرف صدا که ازجلوی در ورودی میآمد رفتم، دو خانم جلوی در ایستاده بودند و یکی از آنها به مادر التماس می کرد و اشک می ریخت.
مادر هم با اخم نگاهش می کرد. نزدیک رفتم. خانم را شناختم همسرهمان شخصی بود که کیارش را کشته بود. بارها دیده بودمش.
آن یکی خانم صورتش در دیدم نبود نیم رخ ایستاده بود و با خانم طرف مقابلش حرف میزد تا آرامش کند.
بچه را در آغوشم جابجا کردم و رو به مادر گفتم:
–مامان بیا داخل.
💐خانم با دیدن من ساکت شد و نگاهم کرد. خانم کناریاش هم با شنیدن صدای من به طرفم چرخید.
یک دختر جوان بود. من با دیدن صورتش نتوانستم نگاهم را از او بردارم.
چادر و روسریاش مثل راحیل بود، حتی فرم بستن روسریاش، از همان آویزها هم کنار روسریاش وصل کرده بود. با همان تیپ و همان وقار و متانت. حتی چهره اش هم کمی شبیهه راحیل بود. دختر از نگاه خیرهام معذب شد و به مادرش گفت:
–مامان جان بیایید بریم.
ولی مادرش دست بردار نبود. باناله گفت:
–آقا شما که خودتون توی دادگاه حرفهای شوهرم روشنیدید، برادرتون تعادلش روازدست داده و افتاده زمین، اصلا تقصیر شوهر من نبوده. شوهر من برای ضد وخورد نیومده بوده که، برادرشما اینجوری فکرکرده ودعوا رو شروع کرده. این فقط حولش داده که باهاش گلاویز نشه.
آقا تو رو خدا گذشت کنید...نزارید بچه هام یتیم بشن...
مدام التماس می کرد. نمی توانستم چشم از آن دختر بردارم، مثل راحیل آرام بود. ضربان قلبم بالا رفته بود.
با ضربهایی که به پهلویم خورد مجبورشدم نگاهم را از او بگیرم و به مادر بدهم.
–آرش تو چته؟ زشته...
صداها را می شنیدم ولی همهی حواسم به این بود که با چه بهانهایی دوباره نگاهش کنم.
مادر با عصبانیت رو به خانم گفت:
–خانم شما اینجوری دارید برای ما مزاحمت ایجاد می کنید. اگه یکی پسر شما رو میکشت رضایت میدادید؟ اصلا همون حووی سابقتونم باید مجازات بشه، به نظرم شما باید از اون شکایت کنید. چون عامل همهی اینا اونه.
💐زن بیجاره نگاه درمانده ایی به مادر کرد و گفت:
–نمیدونم اون الان کجاست. معلوم نیست کجا خودش رو قایم کرده، اثری ازش نیست. اون فقط چند سالی وارد زندگی ما شد بهمش زد و بعد هم رفت. باور کنید این قتل عمدی نبوده، اصلا قتلی نبوده. اینجوری شوهر منم بیگناه میره بالای دار.
مادر درحالی که سخت تر نفس میکشید گفت:
–پس صبرکنید قاضی حکم رو بده بعد.
دختر دست مادرش را کشید و گفت:
–مامان درست می گن فعلا بایدصبرکنیم.
نمی دانم چه شد که بالاخره قفل زبانم باز شد و گفتم:
–همسایهها صداتون رو می شنون درست نیست، بیایید توی خونه تا باهم صحبت کنیم.
مادر نگاه چپ چپی خرجم کرد و با یک ضرب مرا به عقب کشید و به خانم گفت:
–توی دادگاه میبینمتون.
بعد هم در را بست.
من هم هاج و واج نگاهش کردم.
–مامان چیکار می کنی؟
–تو چیکارمی کنی؟ هیچ معلوم هست چته؟ تا دیروز که چشم نداشتی اینارو ببینی، یهو چی شد؟
به در بسته نگاه کردم و مثل کسایی که در عالم دیگری هستند، گفتم:
–دخترش رو تا حالا ندیده بودم، چقدر شبیهه راحیل بود.
مادر با تعجب نگاهم کرد و بعد نگاهش را روی مژگان که او هم بی حرکت ایستاده بود و نگاهمان می کرد، سُر داد
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...