تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💥 سخنان امام خامنهای روحی فداه هم اکنون از شبکه یک سیما📺 🦋🌺🌼🦋🌺🌼🦋 @gilan_tanhamasir
#رهبر_انقلاب : هدف بعثت انبیا تزکیه است
🔸حضرت آیت الله خامنه ای در سخنرانی به مناسبت #عید_مبعث پیامبر اعظم (ص) :
🔹اسلام همه آحاد بشر را به عقلانیت، گسترش آن و تزکیه دعوت می کند.
🔹بعثت رسول اکرم اسلام چیزی را محقق کرد که محال به نظر می رسید.
🔹بعثت پیامبر از مردم به شدت نادان، لجوج و بی هدف دوران جاهلیت، امت با فضیلت و متحدی را ساخت.
🔹در کمتر از ۲۰ سال از بعثت پیامبر، همین امت آوازه جهانی پیدا کردند.
🔹روز مبعث بزرگترین هدیه عالم به برترین بنده خدا اعطا شد.
🔹اگر ما میان ارزشهای فراوان اسلام فقط دو ارزش گسترش عقلانیت و پرورش اخلاق را در نظر بگیریم تصدیق میکنیم که اسلام عالیترین هدیه را به بشریت عطا کرده است.
🔹خداوند در چندین جای قرآن هدف اول بعثت را تزکیه معین کرده است.
🌹@Gilan_tanhamasir
💢 رهبر انقلاب: امروز اوکراین قربانی سیاست بحران سازی آمریکاست
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی:
🔹امروز اوکراین قربانی سیاست بحران سازی آمریکاست.
🔹آمریکا با ورود به مسائل داخلی اوکراین و ایجاد حرکت مخملی و کودتای رنگی در کشورها، همین بحران ها را ایجاد می کند.
🔹با جنگ و تخریب در همه جای دنیا، کشته شدن مردم و تخریب زیربناهای ملت ها مخالفیم و این حرف ثابت ماست.
🔹آمریکا چرا نفت سوریه و پول افغانستان را می دزدد؟ چرا در غرب آسیا از جنایات صهیونیست ها دفاع می کند؟ اینها بحران سازی به نام دفاع از حقوق بشر است.
🌹@Gilan_tanhamasir
🌺حرف زدن با امام زمان (ع)
✍مرحوم آیت الله میلانی میفرمودند: هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان درد و دل کنید. خوب نیست شیعه روزش شب شود و شباش روز شود و اصلاً به یاد او نباشد. بنشینید چند دقیقه ولو آدم حال هم نداشته باشد، مثلاً از مفاتیح دعایی بخواند، با همین زبان خودمان سلام و علیکی با آقا کند. با حضرت درد و دلی کند.
آیت الله بهجت می فرمود:
بین دهان تا گوش شما کمتر از یک وجب است.
قبل از اینکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت رسیده است. او نزدیک است، درد و دلها را میشنود. با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید. در زمان حضرت امام هادی علیه السلام شخصی نامهای نوشت از یکی از شهرهای دور نامهای نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم،
به هر حال چه کنم؟
حضرت در جواب ایشان نوشتند:
«إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّکْ شَفَتَیْک»
لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو. ما از شما دور نیستیم.
📚بحارالانوار/ ج۵۳/ ص۳۰۶
#سهشنبههایمهدوی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷
@Gilan_tanhamasir
*🌺 ذکر جایگزین #روزه برای کسانی که قادر به روزه گرفتن در ماه #رجب نیستند:*
در مفاتیح الجنان چنین آمده است:
بدان كه براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده كه اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد:
🌺 سبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ.
✍مخصوصا روزه امروز (عیدمبعث) که ثواب هفتاد سال روزه رو داره، مورد تاکید زیاد هست و کسانی که نمیتونن روزه بگیرن، امروز این ذکر رو ۱۰۰بار بخونن... التماس دعا 🌸
📚 مفاتیح الجنان
#اینالرجبیون
#عید_مبعث ❤️
@Gilan_tanhamasir
┈┈•❣💐❣•┈┈
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت323 🌹🍃نزدیک شرکت، بودیم که کمیل پرسید: –موافقی امروز یه جعبه شیرینی
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت324
🌷تلفن خیلی زنگ خورد، تا این که شقایق جواب داد.
–به به سلام راحیل خانم. عه ببخشید خانم رحمانی. کلمهی "رحمانی" را با تاکید و کمی با صدای بلند گفت. پس کجایی تو؟ لنگ ظهر شدا، درسته رئیس هوات رو داره ولی دیگه سواستفاده نکن.
–سلام خوبی؟ توی پارکینگم، الان میام.
–وا! توی پارکینگ چیکارداری؟ مگه ماشین خریدی؟
–نه بابا، من اصلارانندگی بلدنیستم. مکثی کرد و گفت:
–البته جدیدا یه چیزهایی شنیدم ولی باورم نشد. گفتم امروز که آمدی از خودت بپرسم.
–چی شنیدی؟
–این که با از ما بهترون میری و میای. هنوز یه ماه نشده که امدی اینجا دل بعضیها رو بردی.
خندیدم و گفتم:
–به من از این وصلهها نمیچسبه. امروز با شوهرم امدم.
هینی کشید و گفت:
–تو کی شوهر کردی که من خبر ندارم؟ سرکاریه؟
–چند دقیقه دیگه که دیدیش میفهمی سرکاری نیست.
–عه؟ راحیل واقعا میگی؟ عجب آب زیر کاهی هستی؟ بیام پایین ببینمش؟
باخنده گفتم:
–خودش امد بالا.
کمی سکوت کرد و گفت:
–اوه، اوه، رئیستم تشریف آورد. الان از جلوی اتاق من و سحر رد شد. امروز خوش اخلاق تر به نظر میاد تازه یه جعبه شیرینی هم دستش بود. دیدی خبری که اون دفعه بهت گفتم درست بود. امروزم می خواد شیرینیش روبهمون بده. بعد باافسوس ادامه داد:
–اینم پرید رفت،اینم یکی رو، زیر سرداشته که کسی رو محل نمی داده.
ببینم تو کی بهمون شیرینی میدی؟ باید ناهار بدیا.
🌷همینطورحرف میزد، بعد دوباره مکثی کردو پرسید:
–راستی توچی گفتی؟ گفتی اقاتون میخواد بیاد بالا؟ شوهرت می خوادبیاد اینجا چیکار؟ راحیل چی...
حرفش را بریدم.
–شقایق جان! صبحونه چی خوردی؟ به منم مهلت بده. حالا دیگه آقا کمیل فقط شده رئیس من؟
باصدای مضحکی گفت:
–جان...کمیل؟ چشمم روشن، شوهر کردی چه ریلکس شدیا. حالا کو این آقاتون؟ من از اینجا در آسانسور رو می بینم کسی نیومد.
توی دلم از این که اینجوری سرکار بود بهش می خندیدم.
–وا!شقایق الان ازجلوت رد شد.
–نه جون تو، کسی نیومده، اصلا آسانسور درش بستس. بعد خندید.
–نکنه گیرکرده توی آسانسور، همین اول کاری بی شوهر شدی رفت.
–زبونت رو گاز بگیر، خدانکنه.
دیگر نمی توانستم جلوی خندهام را بگیرم.
–واقعا که چقدرتوباهوشی، فقط ادعا داری...
سکوت کرد. احساس کردم با خودش فکرمی کند و تکه های جورچین یافتههای ذهنش را کنار هم قرارمیدهد.
–چقدر خنگی دختر. الان میخوام یه خبری بهت بدم که تا آخر عمرت تعجب کنی.
ناگهان فریاد زد.
–راحیل چی میگی؟ یعنی، یعنی آقای معصومی وتو...یعنی شمادوتا باهم...
🌷خندیدم.
–باورم نمیشه راحیل، جون من راست می گی؟ راحیل می کشمت، این همه وقت من رو سر کارگذاشتی؟ خیلی بدجنسی، چرا ازاول بهم نگفتی؟ راستش یه چیزایی در موردتون شنیده بودم، ولی باور نکردم. آخه تو همچین دختری نیستی.
وای چه خبر داغی، الان اینجا رو میترکونم.
همان لحظه یک خانم چادری کنارم ایستاد و پرسید:
–شما راحیل خانم هستید؟
باتعجب گفتم:
–بله.
–ببخشید یه نفر بیرون باشما کار داره.
با تعجب نگاهی به در پارکینگ انداختم.
–اونجا که کسی نیست.
–چرا بیرون کنارخیابون هستن. بعدخودش جلو راه افتاد و من هم بدون فکر دنبالش.
شقایق هم از آنور خط، مدام خط ونشان برایم می کشید.
–راحیل بیا بالا دیگه، توپارکینگی همش صدات قطع و وصل میشه. تو بیا، من می دونم و تو.
–باشه قطع کن.
بعد اینکه تلفن را قطع کردم. موقعیتم را بهترسنجیدم کمی استرس گرفتم.
باخودم گفتم بهتره "به کمیل اطلاع بدم."
همانطورکه شمارهی کمیل را میگرفتم وسرم در گوشیام بود، بدنبال آن خانم ازپارکینگ کوچک شرکت خارج شدیم و به کنار خیابان رسیدیم.
🌷گوشی را روی گوشم گذاشتم ومنتظر شدم. خانم رفت. همینطورکه باتعجب به رفتنش نگاه می کردم، یادم آمد که کمیل گفته بود فریدون برگشته. قصد برگشت کردم که بادیدن فریدون با آن لبخند دندان نمای چندشش
خشکم زد. یک مردتنومند هم پشت سرش ایستاده بود، که قیافهی خشن وترسناکی داشت، باسیبیلهایی که در اولین نگاه خیلی به چشم میآمد.
صدای کمیل را از پشت خط شنیدم.
–حورالعین من تشریف بیار دیگه...
زبانم قفل شده بود، نمی توانستم حرف بزنم. فریدون جلوتر آمد.
–چیه خشکت زده، من که کاریت ندارم.
صدای فریادکمیل را شنیدم.
–یاامام زمان، توکجایی راحیل؟
او جلو میآمد و من عقب عقب میرفتم.
تک و توک رهگذر ها هم با تعجب از کنارمان رد می شدند.
باخودم گفتم "تابهم نزدیکترنشده باید فرار کنم. نکنه اون گردن کلفت رو هم باخودش آورده که من رو بدزدند. از این هر کاری برمیاد. " پابه فرارگذاشتم، همه ی قدرتم را در پاهایم جمع کردم و تا می توانستم دویدم. او هم دنبالم میآمد،
–من که کاریت ندارم، چرا فرار میکنی؟
آنقدر نزدیکم شده بود که حرفهایش را واضح میشنیدم. فریاد زد:
–تو که اینقدر میترسی چرا شکایتت رو پس نگرفتی؟ صبر کن. کاریت ندادم لعنتی. فقط بگو، اون راست میگه زنش شدی؟
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت324 🌷تلفن خیلی زنگ خورد، تا این که شقایق جواب داد. –به به سلام راحیل خ
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت325
🌷آنقدر ترسیده بودم که فقط می دویدم. مدام به عابرین تنه میزدم. یک لحظه فکر ظلم فریدون در حق آن دختر چادری ازذهنم دور نمیشد و همین ترسم را بیشتر میکرد. چشمم به خیابان افتاد و باخودم فکرکردم از عرض خیابان رد بشوم و خودم را بین جمعیت گم وگور کنم. چون آن طرف خیابان کمی شلوغتر بود. همین که پایم را داخل خیابون گذاشتم. یک سواری جلوی پایم ترمز کرد، البته کمی دیر ترمز کرد. چون سپر ماشینش به پایم گرفت و نقش زمین شدم.
صدای ترمز ماشینها، هیاهوی جمعیت و فریادهای راننده سواری باعث شد یک لحظه موقعیتم را گم کنم.
–خانم چیکار میکنی؟ حواست کجاست؟
چادرم ازسرم افتاده بود، تنها فکرم نبودن چادرم بود. به زحمت بلندشدم وچادرم را که سرتاپا خاکی بود را برداشتم و سرم کردم. همان لحظه فریدون خودش را به من رساند و ژست مهربانی به خودش گرفت.
–خواهر من مگه نگفتم مواظب باش. ببین چه بلایی سر خودت آوردی. بعد رو به مرد همراهش کرد و گفت: بدو برو ماشین رو بیار باید ببریمش درمانگاه. راننده سواری پرسید:
–آقا خواهرتونه؟ چرا یهو خودش رو انداخت جلوی ماشین؟ به خدا من داشتم راهم رو میرفتم.
فریدون خیلی خونسرد گفت:
–شما میتونید برید. این خواهر من عقل و هوش درست و حسابی نداره. میدونم اصلا تقصیر شما نیست.
🌷بعد رو به جمعیتی که دورمان جمع شده بودند گفت: آقایون، خانمها، بفرمایید چیزی نیست. من فقط نگاهش میکردم و از کارهایش ماتم برده بود. احساس سوزش شدیدی در پاهایم و دستهایم می کردم. سرم گیج می رفت.
چشم چرخاندم تا گوشیام را پیدا کنم و به کمیل خبر بدهم. حتما الان از نگرانی نصف عمرشده. نمیتوانستم روی پاهایم بایستم.
خانمی جلو آمد و گفت:
–دخترم بیایه دقیقه اینجابشین، بعدمن رو روی جدول خیابون نشاند و از توی کیفش بطری آب معدنی را درآورد و جلویم گرفت.
از جایم بلند شدم و بازوی خانم را گرفتم وبا بغض گفتم:
–خانم گوشیم، من آب نمی خوام گوشیم الان دستم بود. حتما افتاده همین اطراف.
خانم دوباره من را نشاند و گفت:
–الان برات می گردم پیدا می کنم. رنگت عین گچه، بشین نیوفتی. بعد رو به پسر موتور سواری که آنجا بود گفت:
–گوشیش ازدستش افتاده. میشه بگردید پیدا کنید. همان لحظه فریدون جلو آمد و گفت:
–خانم این خواهر من اصلا گوشی نداره. بعد آرام تر گفت:
–یه کم قاطی داره، قرصاش رو بخوره خوب میشه. خانم مشکوک نگاهم کرد. گفتم:
–حرفش رو باور نکنید. اون با من خصومت داره، دروغ میگه. همان لحظه پسر موتور سوار جلو آمد و گوشیام را مقابلم گرفت. همانطور که مرموز به فریدون نگاه میکرد گفت:
–ضربه خورده، فکرنکنم مثل اولش بشه.
🌷سریع صفحه اش را روشن کردم.
پسر موتور سوار به فریدون گفت:
–تو که گفتی گوشی نداره؟
ماشین شاسی بلندی کنارمان توقف کرد و مرد همراه فریدون از آن پیاده شد. دستهایم می لرزیدند. همانطور که سعی میکردم شمارهی کمیل را بگیرم با بغض گفتم:
–اون برادر من نیست. من اصلا برادر ندارم. اون یه داعشیه.
موبایل کمیل بوق خورد و صدایش در گوشم پیچید. اما نه از گوشیام، بلکه از روبرویم بود.
دوباره با همان لحن گفت:
–"یاامام زمان" چه بلایی سرت آمده. بغضم ترکید و با گریه فریاد زدم.
–کمیل. به زور از روی جدول بلند شدم، او هم خودش را به من رساند. خودم را در آغوشش انداختم و بلندتر گریه کردم. مرا از خودش جدا کرد و گفتم:
–آروم باش عزیزم. دیگه نترس من اینجام. صاف ایستادم و نگاهم به طرف فریدون کشیده شد که کمکم عقب، عقب میرفت. کمیل نگاهم را دنبال کرد و با دیدن فریدون به طرفش یورش برد. مرد همراه فریدون به طرف فریدون دوید تا کمکش کند. همان لحظه صدای آژیر ماشین پلیس آمد.
مرد همراه فریدون فوری برگشت و پشت فرمان جای گرفت و از همانجا داد زد:
–فریدون بپر بالا پلیس خبر کردن.
🌷کمیل یقهی فریدون را گرفته بود و اجازهی حرکت نمیداد. ماشین پلیس رسید و ماشین شاسی بلند فوری ناپدید شد. پلیس بعد از بررسی و سوالاتی که از من و شاهدهای ماجرا کرد فریدون را با خودشان بردند و قرار شد که من هم بعدا که حالم بهتر شد به کلانتری بروم. بعد از رفتن پلیس دردهای بدنم تازه خودشان را رو کردند. روی جدول نشستم. مردم هم پراکنده شدند. کمیل جلوی پایم زانو زد و به سرو وضعم نگاهی انداخت، رنگش پریده بود. در همین مدت کوتاه قیافهاش آنقدر آشفته شده بودکه برایش نگران شدم. از نگاهش وحالت صورتش میشد فهمید که استرس زیادی را پست سر گذاشته. زیر لب مدام می گفت:
–خدایاشکرت، خدایاشکرت.
–کمیل.
کمیل در حالی که سعی داشت خاک چادرم را بتکاند با شنیدن اسمش از دهان من، سرش را بلند کرد و لبخند زد و گفت:
–چه تصادف شیرینی. جانم حورالعینم. سرم را پایین انداختم.
–بیابریم، فقط ازاینجا بریم.
کمیل دستم را گرفت تا بلند شوم. واقعا راه رفتن برایم سخت بود، کمی جلو تر یک تاکسی گرفت وسوار شدیم.راهی نبود تا جلوی شرکت ولی پای چلاق من قدرتی نداشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام صادق علیهالسلام:
💞مَا فَتَحَ اَللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بَاباً مِنْ أَمْرِ اَلدُّنْيَا إِلاَّ فَتَحَ اَللَّهُ عَلَيْهِ مِنَ اَلْحِرْصِ مِثْلَهُ.
💞خداوند درى از دنيا بر بنده نگشايد جز اينكه بمانند آن درى از حرص بر او بگشايد.
#استاد_پناهیان
#ازدواج_جوانان
#شبتون_بخیر
@gilan_tanhamasir
࿐❁☘❒◌🌙◌❒☘❁࿐
ســــــــــلام و ارادت خدمت شما سروران گرامی☺️
صبح قشنگتون مملو از شکوفههای مهربونی🌱
الهی که هوای دلتـــوݩ عشق و حال دلتـــوݩ ناااب باشه و روزتــــوݩ پــر از شادے و لبخند😍
🌸عزیزان همراه از اشک شوق مون، بدنبال دریافت پیام های شما، هیچ ثروتی بالاتر نیست...😇😌
✨چقدر خوشبختیم که سهم کوچکی در آرامش خانههای بعضی از شما عزیزانمون داشتیم.
تا همیشه، ما رو به این رفاقت، مفتخر بدارید!
#تنهامسیراستانگیلان🌺
☔️@Gilan_tanhamasir
🌺 امیرالمؤمنین عليه السلام:
✅ خردمند به عمل خود تكيه مى كند و نادان به آرزوهايش...
🔷 غررالحكم حدیث 1240
🌹@Gilan_tanhamasir
هدایت شده از تنهامسیریهای استان گیلان🌳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ صورت مساله رو پاک نکن!
دینداری فعالانه میگه: تو باید سراغ برخی مساله هایی که فکر میکنی ممکنه #فساد بیاره هم بری!
✅ مردی؟ برو دنبال #ثروت ولی خراب نشو...👌
#انتشار_عمومی
🌹@Gilan_tanhamasir
💢بازدید از پیش اعلام نشده رییس جمهور از ایران خودرو و صدور دستورهای مهم در حوزه خودرو
🔹در این بازدید #رییس_جمهور ابتدا از خودروهای موجود در انبارهای #ایران_خودرو بازدید میدانی به عمل آورد و با تأکید بر غیرقابل قبول بودن وجود این حجم از خودرو در انبار، دستورهایی برای ترخیص خودروها صادر کرد
🌹@Gilan_tanhamasir
⭕️ دو خبر به فاصله یک هفته به دنیا مخابره شد؛
👈🏻 ابتدا عربستان میزبان لیگ قهرمانان آسیا شد!
👈🏻 و کمی بعد روسیه از جام جهانی قطر خط خورد!
تو دنیای ما خون سرخ بچههای یمن، از چشمِ آبی مردم اوکراین، ارزش کمتری داره. همینقدر لجن و متعفن...😔
💣 عراق ۳۸۶ بار بر سر مناطق مسکونی ایران بمب شیمیایی ریخت.
فقط در اسفند ۶۶ بیش از ۵ هزار نفر کشته شدند!!!
اون زمان فیفا و کمیته بینالمللی المپیک کجا بودند!؟
وقتی به بمباران مدارس رسید فیفا و کمیته بینالمللی المپیک کجا بودند!؟ 😔
بله ورزش اصلا سیاسی نیست‼️‼️
✾͜͡🕊࿐✰•.
@Gilan_tanhamasir
سلام وقت بخیر.
قبل از شروع درس جدید از اونجایی که ما خیلی به شما بزرگواران علاقه داریم میخوایم یه هدیه بهتون بدیم🎁😊
✅ چند روز پیش در مورد این صحبت کردیم که مومن باید حسن ظن داشته باشه و مراقب ذهنش باشه که هر چیزی نادرستی در مورد بقیه توی ذهنش نیاد.
💥برای روشن تر شدن این مطلب کلیپ زیر رو تقدیم میکنیم.👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ ما باید خیلی باکلاس تر از غربی ها عمل کنیم...
💞 ان شالله این روش زندگی به زودی جهان رو تسخیر خواهد کرد...
🌹@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#کنترل_ذهن برای تقرب 46 " #نقدی_بر_قانون_جذب " بخش اول 🔶 یکی از سوالاتی که ممکنه با یادگیری درس ها
#کنترل_ذهن برای تقرب 47
" #نقدی_بر_قانون_جذب "
بخش دوم
🔶 گفتیم که بین مباحث کنترل ذهن برای تقرب با مباحثی مثل قانون جذب برخی تفاوت های اساسی وجود داره.
🔴 یکی از مهم ترین ایرادات قانون جذب اینه که اصلی ترین نیروی عالم هستی رو سعی میکنه بذاره کنار.
نیرویی به نام خداوند بلند مرتبه...
و بجاش گفته میشه کائنات!
😒
یعنی حاضرن هر کاری بکنن ولی اسم خدا رو نیارن!
🔷🌎 تمام کائنات و موجودات عالم هستی همگی مخلوق پروردگار هستن.
یه عده ای از افرادی که #قانون_جذب رو منتشر میکنن نمیگن خدا نیست، بلکه به جای کائنات میگن باید #خدا رو شکر کنیم.
ولی یه سوال؟ کدوم خدا؟🙄
✅ خدایی که #مولای ماست و ما باید طبق دستور اون خدا عمل کنیم
🔴 یا خدایی که نعوذ بالله نوکر ماست و منتظر اینه که هواهای نفسانی ما رو اطاعت کنه؟
😒
✔️ بله درسته که انسان وقتی به مقام #عبودیت برسه هر چی بخواد خدا بهش میده
👈 ولی مقام عبودیت با تزکیه فراوان و یه عمر "اطاعت از امر مولا" به دست میاد نه اینکه طرف توی عمرش همش هواپرستی کرده
بعدش بشینه و تخیل کنه بعدش خدا بهش بده همه چیز رو!
اینا رو نباید باهمدیگه اشتباه کرد.
🔴 در واقع خدایی که اون ها ترسیم میکنن اصلا خدایی نیست که #قرآن معرفی میکنه.
👈 رابطه درست انسان با خدا
رابطه "عبد و مولا" هست. یعنی پروردگار عالم، #دستور میده و انسان به عنوان عبد #اطاعت میکنه.
✅ این اطاعت هست که انسان رو از فرشته ها بالاتر میبره.
💢 چنین انسانی دیگه نیاز نیست بشینه یه جا به خونه و ماشین فکر کنه تا جذبشون کنه!😒
کافیه که اراده کنه، میتونه طی الارض داشته باشه، میتونه مرده رو زنده کنه، میتونه در انسان ها تصرف کنه و بالاترین قدرت ها رو به دست بیاره🌎✔️🌱💥
قانون جذب حداقلیات توانایی های ذهن رو در بر میگیره
💢 ولی حداقلیاتی که نمیذاره دیگه انسان به حداکثرها برسه...
بله قانون جذب برای اینکه انسان های مرده رو به یه حرکتی وادار کنه خوبه.
🔷 حداقل طرف یه تکونی به خودش بده این بد نیست.
ولی این جور مباحث در ادامه ضررهایی که داره خیلی بیشتر از این سودش هست.
🚨 چون آدم رو دچار جهل مرکب میکنه.
و بدترین حالت برای یه انسان اینه که دچار جهل مرکب بشه.
🔴 طرف هیچی در مورد خدا و زندگی نمیدونه ولی خودش رو از همه داناتر میدونه!
دیگه حتی مراجع تقلید رو هم قبول نداره و به خدای ساختگی خودش دلخوش هست...
خدایی که دستوری نمیده... خدایی که.....
دیگه بقیش رو نگم!
💢 در کل یه بت بزرگ درست کرده و به عنوان خدا ازش تشکر میکنه و حاجاتش رو میخواد!
🔴 مروجین مباحث قانون جذب عموما افرادی هستن که پایبندی خاصی با دستورات دینی ندارن و از دین فقط برخی حرفای گل و بلبلی رو میگیرن و به عنوان مستندشون برای افراد مذهبی قرار میدن
⭕️ عموما براشون نماز اول وقت مهم نیست. براشون رعایت تقوا مهم نیست. چیزی به نام محرم و نامحرم براشون مفهومی نداره و ...
🔵 البته بین اونها ممکنه افراد ظاهرا مذهبی و حتی روحانی هم باشن ولی عموما تاکید خاصی بر اجرای دستورات الهی و تقوا ندارن.
✅ ولی بحث کنترل ذهن برای تقرب یه بحث کاملا دینی هست که توسط یکی از اولیای الهی و خوبان عالم یعنی استاد پناهیان مطرح شده.
💞کسی که خودش در تقوا سرامد هست و نفس گرمش باعث هدایت هزاران انسان دیگه شده...
🔴 طبق قانون جذب اگه کسی به چیزایی که روش تمرکز میکنه نرسه، بهش میگن که تو خوب نتونستی روش تمرکز کنی!
😒
💢 بعد هم چنین فردی دچار #افسردگی و ناراحتی های فراوان میشه.... تقریبا اکثر افرادی که این مباحث رو پیگیری میکنن بعد از یه مدت دچار #پوچی میشن.
🔶بله اولش جذابه ولی چون طبق اصول نیست در نهایت نمیتونه فطرت بی پایان انسان رو سیراب کنه و فقط مثل یه سراب انسان ها رو نسبت به هواهای نفسانی شون حریص تر میکنه و بعد هم رهاشون خواهد کرد...
⭕️🚨⭕️🚨⭕️