ســــــــــلام و ارادت خدمت شما سروران گرامی☺️
صبح قشنگتون مملو از شکوفههای مهربونی🌱
الهی که هوای دلتـــوݩ عشق و حال دلتـــوݩ ناااب باشه و روزتــــوݩ پــر از شادے و لبخند😍
🌸عزیزان همراه از اشک شوق مون، بدنبال دریافت پیام های شما، هیچ ثروتی بالاتر نیست...😇😌
✨چقدر خوشبختیم که سهم کوچکی در آرامش خانههای بعضی از شما عزیزانمون داشتیم.
تا همیشه، ما رو به این رفاقت، مفتخر بدارید!
#تنهامسیراستانگیلان🌺
☔️@Gilan_tanhamasir
🌺 امیرالمؤمنین عليه السلام:
✅ خردمند به عمل خود تكيه مى كند و نادان به آرزوهايش...
🔷 غررالحكم حدیث 1240
🌹@Gilan_tanhamasir
هدایت شده از تنهامسیریهای استان گیلان🌳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ صورت مساله رو پاک نکن!
دینداری فعالانه میگه: تو باید سراغ برخی مساله هایی که فکر میکنی ممکنه #فساد بیاره هم بری!
✅ مردی؟ برو دنبال #ثروت ولی خراب نشو...👌
#انتشار_عمومی
🌹@Gilan_tanhamasir
💢بازدید از پیش اعلام نشده رییس جمهور از ایران خودرو و صدور دستورهای مهم در حوزه خودرو
🔹در این بازدید #رییس_جمهور ابتدا از خودروهای موجود در انبارهای #ایران_خودرو بازدید میدانی به عمل آورد و با تأکید بر غیرقابل قبول بودن وجود این حجم از خودرو در انبار، دستورهایی برای ترخیص خودروها صادر کرد
🌹@Gilan_tanhamasir
⭕️ دو خبر به فاصله یک هفته به دنیا مخابره شد؛
👈🏻 ابتدا عربستان میزبان لیگ قهرمانان آسیا شد!
👈🏻 و کمی بعد روسیه از جام جهانی قطر خط خورد!
تو دنیای ما خون سرخ بچههای یمن، از چشمِ آبی مردم اوکراین، ارزش کمتری داره. همینقدر لجن و متعفن...😔
💣 عراق ۳۸۶ بار بر سر مناطق مسکونی ایران بمب شیمیایی ریخت.
فقط در اسفند ۶۶ بیش از ۵ هزار نفر کشته شدند!!!
اون زمان فیفا و کمیته بینالمللی المپیک کجا بودند!؟
وقتی به بمباران مدارس رسید فیفا و کمیته بینالمللی المپیک کجا بودند!؟ 😔
بله ورزش اصلا سیاسی نیست‼️‼️
✾͜͡🕊࿐✰•.
@Gilan_tanhamasir
سلام وقت بخیر.
قبل از شروع درس جدید از اونجایی که ما خیلی به شما بزرگواران علاقه داریم میخوایم یه هدیه بهتون بدیم🎁😊
✅ چند روز پیش در مورد این صحبت کردیم که مومن باید حسن ظن داشته باشه و مراقب ذهنش باشه که هر چیزی نادرستی در مورد بقیه توی ذهنش نیاد.
💥برای روشن تر شدن این مطلب کلیپ زیر رو تقدیم میکنیم.👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ ما باید خیلی باکلاس تر از غربی ها عمل کنیم...
💞 ان شالله این روش زندگی به زودی جهان رو تسخیر خواهد کرد...
🌹@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#کنترل_ذهن برای تقرب 46 " #نقدی_بر_قانون_جذب " بخش اول 🔶 یکی از سوالاتی که ممکنه با یادگیری درس ها
#کنترل_ذهن برای تقرب 47
" #نقدی_بر_قانون_جذب "
بخش دوم
🔶 گفتیم که بین مباحث کنترل ذهن برای تقرب با مباحثی مثل قانون جذب برخی تفاوت های اساسی وجود داره.
🔴 یکی از مهم ترین ایرادات قانون جذب اینه که اصلی ترین نیروی عالم هستی رو سعی میکنه بذاره کنار.
نیرویی به نام خداوند بلند مرتبه...
و بجاش گفته میشه کائنات!
😒
یعنی حاضرن هر کاری بکنن ولی اسم خدا رو نیارن!
🔷🌎 تمام کائنات و موجودات عالم هستی همگی مخلوق پروردگار هستن.
یه عده ای از افرادی که #قانون_جذب رو منتشر میکنن نمیگن خدا نیست، بلکه به جای کائنات میگن باید #خدا رو شکر کنیم.
ولی یه سوال؟ کدوم خدا؟🙄
✅ خدایی که #مولای ماست و ما باید طبق دستور اون خدا عمل کنیم
🔴 یا خدایی که نعوذ بالله نوکر ماست و منتظر اینه که هواهای نفسانی ما رو اطاعت کنه؟
😒
✔️ بله درسته که انسان وقتی به مقام #عبودیت برسه هر چی بخواد خدا بهش میده
👈 ولی مقام عبودیت با تزکیه فراوان و یه عمر "اطاعت از امر مولا" به دست میاد نه اینکه طرف توی عمرش همش هواپرستی کرده
بعدش بشینه و تخیل کنه بعدش خدا بهش بده همه چیز رو!
اینا رو نباید باهمدیگه اشتباه کرد.
🔴 در واقع خدایی که اون ها ترسیم میکنن اصلا خدایی نیست که #قرآن معرفی میکنه.
👈 رابطه درست انسان با خدا
رابطه "عبد و مولا" هست. یعنی پروردگار عالم، #دستور میده و انسان به عنوان عبد #اطاعت میکنه.
✅ این اطاعت هست که انسان رو از فرشته ها بالاتر میبره.
💢 چنین انسانی دیگه نیاز نیست بشینه یه جا به خونه و ماشین فکر کنه تا جذبشون کنه!😒
کافیه که اراده کنه، میتونه طی الارض داشته باشه، میتونه مرده رو زنده کنه، میتونه در انسان ها تصرف کنه و بالاترین قدرت ها رو به دست بیاره🌎✔️🌱💥
قانون جذب حداقلیات توانایی های ذهن رو در بر میگیره
💢 ولی حداقلیاتی که نمیذاره دیگه انسان به حداکثرها برسه...
بله قانون جذب برای اینکه انسان های مرده رو به یه حرکتی وادار کنه خوبه.
🔷 حداقل طرف یه تکونی به خودش بده این بد نیست.
ولی این جور مباحث در ادامه ضررهایی که داره خیلی بیشتر از این سودش هست.
🚨 چون آدم رو دچار جهل مرکب میکنه.
و بدترین حالت برای یه انسان اینه که دچار جهل مرکب بشه.
🔴 طرف هیچی در مورد خدا و زندگی نمیدونه ولی خودش رو از همه داناتر میدونه!
دیگه حتی مراجع تقلید رو هم قبول نداره و به خدای ساختگی خودش دلخوش هست...
خدایی که دستوری نمیده... خدایی که.....
دیگه بقیش رو نگم!
💢 در کل یه بت بزرگ درست کرده و به عنوان خدا ازش تشکر میکنه و حاجاتش رو میخواد!
🔴 مروجین مباحث قانون جذب عموما افرادی هستن که پایبندی خاصی با دستورات دینی ندارن و از دین فقط برخی حرفای گل و بلبلی رو میگیرن و به عنوان مستندشون برای افراد مذهبی قرار میدن
⭕️ عموما براشون نماز اول وقت مهم نیست. براشون رعایت تقوا مهم نیست. چیزی به نام محرم و نامحرم براشون مفهومی نداره و ...
🔵 البته بین اونها ممکنه افراد ظاهرا مذهبی و حتی روحانی هم باشن ولی عموما تاکید خاصی بر اجرای دستورات الهی و تقوا ندارن.
✅ ولی بحث کنترل ذهن برای تقرب یه بحث کاملا دینی هست که توسط یکی از اولیای الهی و خوبان عالم یعنی استاد پناهیان مطرح شده.
💞کسی که خودش در تقوا سرامد هست و نفس گرمش باعث هدایت هزاران انسان دیگه شده...
🔴 طبق قانون جذب اگه کسی به چیزایی که روش تمرکز میکنه نرسه، بهش میگن که تو خوب نتونستی روش تمرکز کنی!
😒
💢 بعد هم چنین فردی دچار #افسردگی و ناراحتی های فراوان میشه.... تقریبا اکثر افرادی که این مباحث رو پیگیری میکنن بعد از یه مدت دچار #پوچی میشن.
🔶بله اولش جذابه ولی چون طبق اصول نیست در نهایت نمیتونه فطرت بی پایان انسان رو سیراب کنه و فقط مثل یه سراب انسان ها رو نسبت به هواهای نفسانی شون حریص تر میکنه و بعد هم رهاشون خواهد کرد...
⭕️🚨⭕️🚨⭕️
✅ ولی دین به انسان ها میگه عزیز دلم تو همیشه طبق امر مولا عمل کن
🌺 اگه به نتیجه رسیدی خوبه و خدا رو شکر کن و در اطاعت بیشتر مولا تلاش کن
🌹و اگه به نتیجه هم نرسیدی مولا برات جبران میکنه و در دنیا و آخرت بهت هزاران برابرش رو میده...☺️
برای انسان مومن هیچ وقت شکستی وجود نداره و همیشه برنده اصلی زندگیش خواهد بود...
مومن، مولای خوبی داره.... مولایی به نام پروردگار عالم هستی...
نعم المولا و نعم النصیر....💞
http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت325 🌷آنقدر ترسیده بودم که فقط می دویدم. مدام به عابرین تنه میزدم. یک ل
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت326
❣❣ازدرد، لبهایم را به دندان گرفته بودم. کمیل نگران نگاهم کرد. پرسید:
–خیلی درد داری؟
بعدنگاهی به پاهایم انداخت،
–کدوم پات دردمی کنه؟
پای چپم را نشان دادم.
–سوزشش خیلی زیاده.
خم شد و گوشهی چادرم را جلوی پایم نگه داشت تا وقتی پاچهی شلوارم را بالا میزند از جایی دید نداشته باشد. پاچهی شلوارم روی خراشیدگی کشیده شد و صدای آخم بالا رفت.
راننده از آینه نگاهی به ما انداخت وپرسید:
–شماالان تصادف کرده بودید؟
کمیل کلافه سرش را بالا آورد و گفت:
–خراشش عمیقه، خونریزی داری. بایدمستقیم بریم بیمارستان. حالا بعدا میام ماشین رو از شرکت برمیدارم.
بعدروبه راننده کرد.
–بله خانمم تصادف کرده. میشه ما رو فوری به بیمارستان برسونید.
–بله حتما، اتفاقا همین نزدیکی یدونه هست. چند دقیقه ی دیگه اونجاییم.
کمیل رو به من گفت:
–تحمل کن، الان می رسیم. بعدسرم را به خودش نزدیک کرد و چسباند روی سینه اش و پرسید:
–اون یه دیوانهی زنجیریه، دیگه زندان افتادنش حتمیه.
❣❣–چشمهایم را بستم و ناخوداگاه گفتم:
–کمیل من میترسم.
–اونم همین رو میخواد. فقط میخواد بترسونتت که طبق خواستهی اون عمل کنی و ازش شکایت نکنی. با انگشت شصتش شروع به نوازش کردن پشت دستم کرد.
باشرم سرم را پایین انداختم.
دیگر به دردهایم فکر نمیکردم.
–ما باید حق اونو کف دستش بزاریم خانمم، برای این کار باید شجاع بود.
–میترسم یه وقت...
آنقدر عمیق نگاهم کرد که بقیهی حرفم را نزدم.
دستم را کمی فشار داد و با لبخند سوالی نگاهم کرد،
–یه وقت چی؟
من هم با همان شرم گفتم:
–یه وقت اذیتتون کنه و بلایی سرتون بیاره.
–نه دیگه نشد، با دو دستش دستهایم را گرفت و لب زد:
–یه وقت چی؟
نگاهش را نتوانستم تحمل کنم، دیگر دردی نداشتم وفقط صدای قلبم را می شنیدم. بوی عطرتلخش برای مشامم شیرین ترین لحظه را ساخت. من به کمیل نیاز داشتم، به این مرد قوی که مرا در آغوشش بگیرد و هیچ وقت ازخودش دور نکند. محبتی که در نگاهش بود را مثل یک نگین روی قلبم چسباندم. برای تمام لحظه های تنهایی قلبم.
آرام جواب دادم:
– یه وقت اذیتت میکنه.
❣❣بانگاه رضایتمندی دوباره سرم را روی سینه اش فشار داد:
–آفرین. بادیگارد سربه هوا رو باید اذیت کنن دیگه، حقشه. اون تو این مدت داشته تعقیبمون می کرده ومن نفهمیدم. بعد زیر گوشم باهمان شیطنت مردانهاش زمزمه کرد، تقصیرخودته که سربه هوام کردی.
–کسی که بخوادکاری انجام بده بالاخره فرصتش روپیدا میکنه. کسی مقصرنیست.
–دیگه نمیزارم کسی اذیتت کنه، حورالعین من. اگه بدونی باچه حالی ازشرکت زدم بیرون. همان موقع گوشیاش زنگ خورد.
یکی ازهمکارهایش بود که انگار او به خواست کمیل پلیس را خبر کرده بود. کمیل برایش توضیح داد که فعلا نمیتواند به شرکت برگردد.
گوشی من هم زنگ خورد. شقایق بود، تماس را، رد کردم و پیام دادم« بعدا بهت زنگ میزنم.»
راننده ترمز کرد و گفت:
–اینجا درب اورژانسه.
به سختی وارد اورژانس شدیم. کمیل زیربغلم را گرفته بود، شلوارم ازخون خیس شده بود و به پایم چسبیده بود.
پرستارها تا وضعیت مرا دیدند فوری روی نزدیک ترین تخت درازم کردند و همانطور که کارشان را انجام می دادند، شروع کردند به سوال پیچ کردن من وکمیل.
من که دیگر نایی نداشتم حتی برای حرف زدن. کمیل برایشان توضیح داد.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت326 ❣❣ازدرد، لبهایم را به دندان گرفته بودم. کمیل نگران نگاهم کرد. پرس
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت327
❣❣کمیل گفت خودم به مادر زنگ بزنم بهتر است. همین که صدایم را بشنود متوجه میشود که مشکلی نیست و خیالش راحت میشود.
مادر و سعیده بابغض کنار تختم ایستاده بودند. مادر بغلم کرد، باتمام وجود عطر رازقیاش رابه مشامم فرستادم. مادرچه نعمت بزرگیست، مهربانیش، عطرش، وَهمین دلواپسی هایش. مادر مرا از خودش جدا کرد ونگاهم کرد، عمیق، طولانی، مهربان. بعدآهی کشید و زیرلب خدا رو شکرکرد. سعیده هنوز هم از کمیل خجالت می کشید و سعی می کرد از او کناره بگیرد، دستهایم رابه طرفش دراز کردم و بغلش کردم و زیرگوشش گفتم:
–چیزی نشده که، جلوی آقامون قیافته ات رو اینجوری نکن، خیلی زشت میشی.
سعیده پقی زد زیر خنده و کمی عقب رفت و گفت:
–ازخودت خبرنداری.
من هم لبخندزدم.
–مثل این که تصادف کردما، می خواستی اتوکشیده وادکلن زده باشم.
سعیده دستم را گرفت.
–راحیل میشه این قرار داد رو فسخ کنی تا کل خانواده یه نفس راحتی بکشن؟
همه سوالی به همدیگر نگاه کردیم وسعیده دنباله ی حرفش را گرفت:
–بابا همین که هرسال تصادف می کنی دیگه.
همه زدند زیرخنده.
–خوبه خودت استارتش رو زدیا.
همان لحظه کمیل اشاره کرد که بیرون می رود. فهمیدم برای نماز رفت. از اذان گذشته بود، ولی برای این که من تنها نباشم نرفت نمازخانه و پیشم ماند.
❣❣سعیده گفت:
–حالا من یه غلطی کردم تو چقدر بی جنبه ایی، من گفتم چند وقت دیگه سال تموم میشه ودیگه راحیل سربه راه شده وقصد تصادف نداره و خدا روشکر که امسال به خیرگذشته.
یادته پارسالم همین موقع ها بود. اون موتوریه از روی پات رد شده بود. انگار کلا علاقه ی خاصی به تصادف پیدا کردیه، معتاد پوداد نشده باشی.
دوباره لبخند زدم، اماتلخ، آن روز چه روز سختی بود.
–آره، فکر کنم اعتیاد پیدا کردم، حالا برو دعا کن سالی یه بارباشه، اعتیادم نزنه بالا.
نوچ نوچ کنان گفت:
– اعتیادت رو، به نظرم توگینس ثبت کن، اعتیادبه تصادف. اصلا اعجایب هشت گانه میشه.
خندیدم و گفتم:
– حالاشوخیهات رو بزار واسه بعد، الان تخت روبده بالا، کمکم کن نمازم رو بخونم.
–بی خیال راحیل، بااین وضع، حالا چه کاریه. مطمئن باش خدابهت مرخصی میده.
–اتفاقا با این وضع می خوام نمازبخونم، تابه خدا ثابت کنم، من غلام قمرم.
همانطورکه کمکم می کرد سرش را نزدیک صورتم آورد و به حالت مضحکی پرسشی گفت:
–جانم! شما غلام کی هستید؟
ازکارش بلند خندیدم و موهایش را که از شالش بیرون بود را کشیدم.
–بسه سعیده، من رو این قدر نخندون پام درد می گیره.
–از کی تا حالا دهنت به پات وصله؟ بعد روبه مادر گفت:
–خاله جان شما یه چیزی بگید، الان حالا با این اوضاع فلاکت بار نماز واجبه؟
❣❣مادر درحال پهن کردن جانماز روی میز جلوی تختم بود، جانماز کوچکی که همیشه همراهش بود. نگاهی به من وسعیده انداخت و بیحرف فقط لبخند زد. و من این لبخندش را صد جور در ذهنم تعبیر کردم.
همین که کمیل برگشت بالا، با تُنگی که در دستش بود لبخند روی لبهای همهی ما کاشت. یه تنگ بزرگ که تا نیمه پر بود از شنهای رنگی وداخلش گلهای رز سرخ چیده شده بود و اطرافش باخز پوشیده شده بود. خیلی قشنگ بود. تنگ راگذاشت روی میزکنارتختم وخیلی آرام با نگاه دلبرانه لب زد:
–برای حورالعینم.
بالبخند نگاهش کردم.
مادر تشکرکرد و پرسید:
–آقا کمیل امشب باید راحیل اینجا بمونه؟
–فکر نمیکنم حاج خانم. دکتر قراره بیاد معاینه کنه و جواب آزمایشش رو ببینه. اگر مشکلی نبود میریم خونه. مادر و سعیده هم برای نماز خواندن رفتند.
کمیل کنارم روی تخت نشست و عمیق نگاهم کرد و گفت:
–ان شاالله که جواب آزمایشها مشکلی نداشته باشه و مرخص بشی.
نگاه ازمن برنمی داشت، سرخی گونه هایم را احساس کردم.
نگاهم را به پتویی که رویم کشیده شده بود دادم وگفتم:
–میشه اونور رو نگاه کنی؟
دستم را در دستش گرفت.
–نوچ، محرمتر از تو کسی رو ندارم که نگاهش کنم، خانم خانما. بعدشم من که کاریت نداشتم تو خودت شروع کردی، وسط خیابون بغلم میکنی، حالا میخوای نگاهتم نکنم. دیگه نمی تونم ازچشمهات دل بکنم. بعد از تخت پایین آمد و همانطور که دستم رانوازش می کرد گفت:
–فکر کنم دکتر داره میاد.
با آمدن خانم دکتر چنان متین و سر به زیر ایستاد که من یک لحظه شک کردم این همان کمیل چند دقیقه پیش است.
گاهی فکرمی کنم این اوج از مهربانیاش را در کدام گاو صندوق پنهان کرده بود، چطوراینقدر بِکرحفظش کرده...
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
☀️صبح زیبایی دیگر برکتی دیگر
و فرصت دیگری برای زندگی☺️🌹🍃
خدای مہربانم❤️
تو را سپاس به خاطر روزی دیگر و آغازی نو🌹
صبح زیبای پنجشنبه تون زیباا و دل انگیز همراه با شادی و مسرت بی انتها😊🌺
امیدوارم آخر هفته خوبی رو سرشار از آرامش و شادی و نشاط در کنار خانواده سپری کنید😊🌹
#تنهامسیراستانگیلان💞
☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬خدا رفیقمه
┏⊰✾✿✾⊱━─━━┓
@Gilan_tanhamasir
#اطلاعیه
🎁 طرح تشکیلات #تنهامسیرآرامش در #نیمه_شعبان:
✅ با توجه به سخت شدن شرایط معیشتی مردم به خصوص قشر مستضعف جامعه، تصمیم به یه حرکت به مناسبت نیمه شعبان گرفتیم.
✔️ شما بزرگواران و نیکوکاران اگر وسایلی هرچند کوچک دارید که لازم ندارید و تمیز هستند، می توانید در شهر و منطقه خود به ادمین های کانال استانی تحویل دهید تا بدست نیازمندان شهر خودتان برسانند.
🔹 البته اگز نیازمندی میشناسید می توانید خودتان تحویل دهید.
✅ و همچنین می توانید کمک های نقدی خودتون رو به همین مناسبت به این شماره کارت واریز بفرمایید:
6037998174624782
به نام فاطمه حسینی
و عکس فیش واریزی رو به آیدی 👇 بفرستید:
@gomnamm14
🌐http://eitaa.com/joinchat/3839098902Cb88bb981ba