#داستانک
بسم الله الحی القیوم
یکی، در پیش بزرگی از فقر خود شکایت می کرد و سخت می نالید
گفت: خواهی که ده هزار درهم داشته باشی و چشم نداشته باشی؟
گفت: البته که نه، دو چشم خود را با همه دنیا عوض نمی کنم.
گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه می کنی؟
گفت: نه
گفت: گوش ودست و پای خود را چطور؟
گفت: هرگز
گفت: پس هم اکنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است
باز شکایت داری و گله می کنی؟!
بلکه تو حاضر نخواهی بود که حال خویش را با حال بسیاری از مردمان عوض کنی و خود را خوش تر و خوش بخت تر از بسیاری از انسان های اطراف خود می بینی
پس آنچه تو را داده اند، بسی بیش تر از آن است که دیگران را داده اند و تو هنوز #شکر این همه را به جای نیاورده، خواهان نعمت بیش تری هستی؟!
📚 برگرفته از: غزالی، کیمیای سعادت، ج 2، ص 38
🌹@Gilan_tanhamasir