#استادعشق
#قسمت_صدوهفتاد_ودوم
#کتابخوانی
🔹وقتی به ديدنش رفتم، اول خوش و بشی كرد، ولی چند دقيقه بعد كه فهميد، نويسنده ی آن طرح من هستم، بدون كم ترين رو دربايستی فرياد كشيد، و گفت:
چه كسی به شما گفته است، پايتان را در كفش خارجی ها بكنيد؟ تربيت دكتر و مهندس كار خارجی هاست نه كار ما! تاسيس دانشگاه هفتاد سال، برای اين مملكت زود است !
🔸«يعنی ما هنوز هم نمی توانستيم، در ايران دانشگاه داشته باشیم «وقتی حالت او را ديدم، متوجه شدم، بيش از اين صحبت كردن با او، اشتباه است
دوباره به سراغ حكمت آمدم، و برايش گفتم صديق اعلم چه گفته است، و به او گفتم: چه لزومی داشت شما اين طرح را، نزد صديق اعلم بفرستيد؟ مگر شما وزير فرهنگ نيستيد؟
🔹«حكمت گفت: چاره ای نيست، طبق دستور شاه، او رئيس تعليمات عاليه است. صديق اعلم را، شاه برای اين كارها تعيين كرده است بدون نظر او، من اجازه چنين كارهايی را، ندارم
🔸«حكمت كه از ناراحتی و ناباوری من، تحت تاثير قرار گرفته بود، درد دل كرد و گفت: هميشه با او دچار اشكال می شوم همه جا كارش جلوگيری، و اشكال تراشی است
او نشسته است، كه ايراد بگيرد فقط وقتی كاری انجام می شود، جلو می آيد تا همه چيز را، به اسم خودش تمام كند كسی هم جرات ندارد، حرفی بزند، چون او منتخب شاه است.
ادامه دارد...