#استادعشق
#قسمت_صد_پانزدهم
#کتابخوانی
🌹حتی بعد از سفری طولانی وخسته كننده، هميشه بيش ترين وقت را می گذاشتند، تا اطرافيانش را خوشحال كنند. حتی برای بچه های راننده دانشكده علوم، سوغاتی می آوردند.
🌷پدر، به محض اين كه از سفر به خانه می رسيدند، شروع می كردند به تعريف از سفر خود نكاتی به ياد ماندنی، زيبا، آموزنده و شادی بخشی، از سفرشان برايمان تعريف می كردند و دائم از مادر و من و خواهرم می پرسيدند، خوب شما تعريف كنيد.
🌹حتی از حال مرغ و خروس ها، گربه ها و تك تك حيوانات خانه، می پرسيدند. پدر هميشه در سفرهايشان، ساكی مخصوص با خود داشتند.
🌷در كف ساك نايلنی انداخته بودند، گونه های گياهی را، كه ويژگی يا زيبايی خاصی داشت، و در ايران يافت نمی شد، با خاكش در آن ساك می گذاشتند، و می آوردند، تا در باغچه خانه بكارند.
🌹اين گياه های ناياب را، معمولا دوست پدرم « مسيو كورنو»، كه از اساتيد دانشكده كشاورزی دانشگاه ژنو در سوئيس، و رئيس باغ های شهر ژنو بود، با دستورالعمل مخصوص برای نگهداری
آن ها، به پدر می دادند.
🌷اين بار سوغات، نهال كوچك سروی بود. زيپ ساك را باز كردند. طبق معمول، در ته ساك مقداری خاك بود، و نهالی كه از سوزنی ها و خانواده سرو بود، و ميوه های كوچك قرمز رنگ، و بسيار زيبايی داشت.
🌹جا دارد، به يك سوغات داخل كشور، اشاره كنم. روزی كه من و مادر و خواهرم و پدر، به بندر انزلی رفته بوديم. ميهمان آقای عابدی و آقای دكتر فرشاد بوديم، كه از همكاران پدرم در دانشكده علوم بودند. برادر آقای عابدی، كه در بندر انزلی زندگی می کرد.
ادامه دارد...