eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
804 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 ابن‌سینای پزشکی که کتاب «قانون»اش تا اندکی پیش ـ یعنی بعد از هزار سال ـ در اروپا به عنوان یک منبع در دانشگاه‌ها مورد مراجعه بوده، یک عالم دینی است؛ آدمی است که در عرفان می‌نویسد، در فلسفه هم می‌نویسد. فارابی و دیگران هم همین‌طور بودند. 🌱🌱🌱🌱🌱 اول شهریور، روز تمامی پزشکان و طبیبان گرامی باد🌷 🌹@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#دکتر_علی_صادقی #روز_پزشک #ارسالی_کاربر ☔️@Gilan_tanhamasir
باید نام دکتر علی صادقی به‌عنوان یک خیر برجسته زنده نگه داشته شود 🔸دکتر علی صادقی در سال ۱۳۰۱ شمسی در شهرستان لنگرود به‌دنیا آمد. پدرش معروف به حاج ابوطالب و شغل ایشان عطاری بود و به درمان بیماران با داروهای گیاهی در شهر لنگرود می‌پرداخته است. 🔹علی در هفت سالگی مادر خود را از دست می‌دهد.دکتر صادقی تحصیلات ابتدایی خود را در لنگرود و متوسطه خود را در شهر انزلی و رشت گذراند و در رشته طب دانشگاه تهران قبول شد و در 1329 فارغ التحصیل شد و طی اتفاق‌هایی برای خدمت‌رسانی به سیرجان آمد. خداوند در قرآن کریم فرموده است که کسانی که کار خیر می‌کنند، خداوند مهر آنان را در دل مردم می‌اندازد 🔸در سیرجان کسی نیست که دکتر صادقی را دوست نداشته باشد. دکتر در سال 1331 به سیرجان آمد و استخدام بهیاری سیرجان شد. ایشان مدتی در هلال احمر مشغول فعالیت بود. 🔹او به صورت 24 ساعته مشغول خدمت‌رسانی بود و هزینه‌ای از مردم دریافت نمی‌کرد. ایشان علاوه بر خدمت‌رسانی در طب در مسائل اجتماعی و روان نیز دست به خیر داشته است. 🔸دکتر در سیرجان هر آنچه به دست ‌آورد را وقف کرد. او محله فقیرنشین آنجا را انتخاب و بیمارستان امام رضا(ع) سیرجان را افتتاح کرد. دکتر فردی فوق‌العاده معتقد و دین‌دار بود 🔹وقتی که دکتر در سال 1369 به رحمت خدا می‌رود، تشییع جنازه‌ای برای او برپا می‌شود که شهرهای سیرجان و کرمان تعطیل می‌شوند. این مرد شریف در بیمارستان امام رضا(ع) سیرجان به خاک سپرده شد. دست دکتر علی صادقی تنها به کار خیر بود 🔸دکتر صادقی سپرده‌ای را نزد بانک ملی می‌گذارد و سود آن را به 10 قسمت تقسیم می‌کند. یک قسمت آن را به دانشجوی اول رشته پزشکی دانشگاه تهران، قسمتی هلال احمر، قسمتی شهرداری، قسمتی برادرش، قسمتی خواهرش و دیگر قسمت‌های آن را برای آستان قدس رضوی می‌گذارد.
recording-20210821-203557.mp3
1.49M
🔶 کمی در مورد سوابق دکتر حسین باغگلی ✅ @IslamlifeStyles@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت51 وقتی خانه رسیدم، بازهم مادر و اسرا نبودند و برا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 موقع خوردن غذا مادر هنوزهم فکرش مشغول بود. اسرا لقمه ایی از گوشت کوبیده اش رادر دهان گذاشت و گفت:– دست پختت خیلی شبیهه مامان داره میشه ها. لبخندی زدم و گفتم: –نوش جان.–مامان نظر شما چیه؟مادر نگاهم کرد و سرش را به نشانه‌ی تایید تکان داد و گفت: –دست پختت همیشه خوشمزه بوده. دوباره پرسیدم: –حالا چیا خریدید؟مادر نگاهی به اسرا انداخت که معنی‌اش را نفهمیدم و گفت:– لباس و یه سری خرت و پرت دیگه. به اسرا نگاه کردم و گفتم:– رو نمی کنی چی خریدیا.اسرا سرش را با ناز تکانی داد و گفت: –شما که اصلا وقت نداری بیای ببینی. اخم ساختگی کردم و گفتم: – وا من بیام؟ تو باید خریداتو بزاری تو طبق و بیاری بگی خواهرم لطفا افتخار بدید بیایید ببینید من چه خریدم. خنده‌ی صدا داری کردو در همان حال گفت: –دیگه داری از چند سال بزرگتر بودنت سو استفاده می کنیا، حالا نمیشه تو طبق نزارم و ساده بریزم به پات؟ بالاخره مادر هم از افکارش بیرون امد ولبخندزد. بعد از شام دوباره خودم همه چیز را جمع کردم و شروع به شستن ظرفهاکردم.اسرا چیزهایی را که خریده بودند آورد گذاشت توی سالن و از همانجا گفت:– سرورم شما چرا؟ اجازه می دادید من می شستم. آخه دیروز هم شما زحمت کشیدید. گردنی برایش دراز کردم و گفتم: –همون که متوجه شدی برایم کافیست، از فردا از این خبرها نیست.بعد ازشستن ظرف ها رفتم تا خرید ها را ببینم. اسرا یک مانتو فیروزه‌ایی خوشگل با روسری ستش خریده بود. کیف و کفش مشگی ستش هم قشنگ بود. یک بلوز و شلوار خانگی قرمز و سفید با دمپایی رو فرشی کرم رنگ.با لبخند گفتم: –خیلی قشنگن اسرا، مبارکت باشه. واقعا خوش سلیقه‌ایی. از تعریفم خوشش امدو گفت: – ما اینیم دیگه.مادر نگاهش را از لباس ها برداشت و به اسرا دوخت و گفت: –فردا هم نوبت توئه شام بزاری، تا من و راحیل بریم خرید. ــ من که گفتم مامان جان چیزی لازم ندارم. در ضمن این خرید عیدم یه کم برام بی معنیه. ما که طی سال خرید می کنیم، حالا چه کاریه، حتما شب عید تو این شلوغی بایدبریم خودمون رو اذیت کنیم؟ اسرا با اعتراض گفت:– تو به خرید کردن میگی اذیت؟ کلی خوش می گذره.ــ شب عید اذیته دیگه، حداقل برای من. تو این ترافیک و شلوغی، آخه چه کاریه.خریدعیدمال قدیم بودکه بنده خداها کل سال فقط یک دست لباس می خریدند ومجبوربودند شب عیداین کار رو انجام بدن تا موقع سال تحویل لباس نو داشته باشند. به نظرم شب عید فقط باید وسایل سفره هفت سین خریدکه اونم همین سرخیابونمون می فروشن.مادر به علامت تایید سرش را تکان داد. – واقعا خیلی شلوغ میشه، بخصوص وسایل نقلیه عمومی. اسرا فوری خریدهابش را جمع کردو گفت: –من برم این بحث الان اصلا به نفعم نیست. ولی راحیل با این کارت من رو از پختن شام فردا رهایی بخشیدی دمت گرم سرورم. پقی زدم زیره خنده و گفتم: –هنوز تو اون فازی بیا بیرون بابا، تموم شد. الانم لباس هات رو بپوش ببینم تو تنت چطوریه. حرفی نزد. بعد از چند دقیقه دیدم بلوز وشلوارش را با صندل هایش پوشیده و موهایش را هم که مثل موهای من تا کمرش می رسید روی شانه هایش رهاکرده. با دیدنش ذوق کردم.– وای اسرا چقدر بهت میاد، مثل فرشته ها شدی.با این حرفم یاد حرف امروز آقای معصومی افتادم که گفت: دخترها فرشته های روی زمین هستند.مادر هم با لبخند نگاهش کردو گفت:– مبارکت باشه عزیزم، خیلی قشنگه. اسرا که از تعریف ما صورتش گل انداخته بود گفت:– ممنونم، ولی الان این تعریفا از لباس بود یا از خودم.من و مادر با هم گفتیم: –هردو.واین حرف زدن هم زمان، هرسه مان را به خنده انداخت. ✍ ... ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔰 شهید سید اسدالله لاجوردی؛ مرد پولادین 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «من آقای لاجوردی را در دوره‌ى مبارزات، به عنوان مرد پولادین مى‌شناختم. در بین دوستان، آن کسى که از کتک خوردن و اقدام کردن و زندان رفتن و آمدن بیرون و دوباره رفتن، خسته نمى‌شد، آقاى لاجوردى بود؛ در دوره‌ى کار و تلاش براى حکومت اسلامى هم الحمدلله ایشان همین‌طور عمل کردند.» ۱۳۷۷/۲/۱۴ 🔺 به مناسبت یکم شهریورماه سالروز شهادت در سال ۱۳۷۷ ☔️@Gilan_tanhamasir
🍃🍃🍃🍃🍃 بگیر بال مرا باز در هوای خودت مرا ببر به کنارت، به کربلای خودت 🌱🌱🌱🌱🌱 سلام و عرض ادب🤚 به امروز خوش آمدید 🌷 بهترینها رو براتون طلب میکنیم 👌🤲 روزتون عالی✨✨
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
🖤زیارت عاشورا 🎙 علی فانی 💖 هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه 🔸روز پانزدهم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
🏴 جایگاه مجالس روضه و عزاداری در زندگی حضرت آیت‌الله بهجت 💥 به مناسبت گرامی‌داشت فقیه عارف، عبد صالح خدا، حضرت آیت‌اللّه حاج شیخ محمدتقی اعلی‌الله‌مقامه (۱۲۹۵ش) ▫️شرکت در مجالس عزای سیدالشهدا علیه‌السلام را تعظیم شعائر می‌دانست و معتقد بود که باید به شعائر عظمت بخشید و عمر خود را در اعتلای هرچه بیشتر آن‌ها صرف کرد. همیشه تأکید می‌کرد: ▫️شرکت در مجالس سیدالشهدا علیه‌السلام محبت به ذوی‌القربای پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله است؛ همان ذوی‌القربایی که قرآن به مودت آن‌ها سفارش کرده و مودت آنان را مزد رسالت قرار داده است. شرکت در این مراسم، اجر رسالت پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله است. شما به این نیت برو و به خدا بگو: تو گفتی و من هم آمدم. من همان محبتی را که تو می‌خواهی انجام می‌دهم. به کسانی که تو دوستشان داری محبت می‌کنم. 📚 رحمت واسعه، ص٢٢ 💻 مشاهده متن کامل این مطالب در سایت رسمی مؤسسه نشر آثار حضرت آیت‌الله بهجت(ره):🔻 https://bahjat.ir/fa/content/10699 ▫️▫️▫️ 🎥 کلیپ تصویری: «داستان عجیب تولد حضرت آیت‌الله بهجت» 🔹گزیده‌ای از مستند حدیث سرو https://bahjat.ir/fa/content/10712 ▫️▫️▫️ 💻 از تولد تا وفات، در ده روایت 🔹گذری کوتاه در اتفاقات زندگی حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: https://bahjat.ir/fa/content/10461 ☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔰لیست تغذیه و تدابیر بیماران کرونایی در هفته اول بیماری: 🔸در یک هفته باید حداقل ۱۵ و حداکثر ۲۰ وعده
🔰لیست تغذیه و تدابیر 10 روز دوم بیماری 🔹وقتی ده روز از بیماری میگذرد یعنی شما اوج بیماری را گذرانده اید، اما باید بازهم مراقب باشید. 🍱غذاها: سوپ بلدرچين سوپ بوقلمون تخم مرغ آب پز هلیم رقیق با گوشت جوجه کباب با برنج کم یک میان وعده عسل و سیاهدانه بعد از هر وعده غذا 7عدد خرما سوپ جو و گندم، کم گوشت(قرمز) 🍎 میوه و آب میوه: انار و آب انار شیرین آب پرتقال شیرین آب سیب زرد انجیر سیاه انگور سیاه آناناس مویز 🥤مایعات درمانی و تقویتی: آب عسل پیاز و تره با غذا دمنوش بادرنجبویه فالوده سیب و عسل دمکرده بارهنگ و پونه روزانه 2ق غ سه شیره شیر تازه گرم و عسل (جرعه) 👈معالجات عملی: تنفس طبیعی روزانه بخور آویشن یا سرکه حمام گرم یک روز درمیان پیاده روی عصرانه 15 دقیقه نرمش صبحگاهی 15 دقیقه نشستن پشت به آفتاب (15دقیقه) روغن بنفشه پایه زیتون در بینی حجامت عام (سبک) در صورت ضعف نداشتن ⛔️ممنوعات: ترشیجات گردو و بادام ماهی و میگو میوه های سرد غذاهای پرچرب غذاهای فست فود گوجه و رب گوجه بادام زمینی و هندی غذاهای سرد و خشک @Gilan_tanhamasir ࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐
🔴هشدار جدی‼️ در صورت داشتن هرگونه علائم کرونا از زدن واکسن به صورت جدی خودداری نمائید. اخباری رسیده از کسانی که علائم خفیف داشته اند و پس از زدن واکسن فوت کرده اند. اطلاع رسانی کنید. 🌹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 صحبت‌های جالب وحید رهبانی بازیگر نقش محمد درمورد نیروهای امنیتی 🔹فقط باید برین یه جای ناامن تا بفهمید که این دوستان چقدر ارزشمند هستند 🇮🇷@Gilan_tanhamasir
بيانات_رهبرانقلاب_درباره_شهید_اندرزگو_5834450954056892923.mp3
3.3M
🎙بشنويد| رهبرانقلاب: می‌گفت چند سال است در مشهدم اما حسرت زیارت علی بن موسی الرضا(ع) بر دلم مانده! ▪️انتشار به مناسبت شهيد اندرزگو ☑️ @Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت52 موقع خوردن غذا مادر هنوزهم فکرش مشغول بود. اسرا
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 تقریبا دانشگاه تق و لق شده بود. خیلی کم بچه ها سر کلاس هاحاضر می شدند، مگرسر کلاسِ استاد هایی که خیلی سخت گیر بودند و همان اول ترم خط و نشان هایشان راکشیده بودند. برای بعضی استادهای سخت گیری که روی یادگیری دانشجوها تعصب داشتند، اهمیت ویژه ایی قائل بودم. وقتی سرکلاس این جوراستادها می نشستم که تعصب وسختگیری بی مورد نداشتند، ولی چیزی راسرسری نمی گرفتند و کارشان باحساب وکتاب بودتاحقی ازدانشجویی ضایع نشودحس خوبی پیدامی کردم وباخودم می گفتم کاش این استاد یک نماینده‌ی مجلس بود، تابرای مشکلات مردم هم اینقدر وجدان و تعصب خرج می‌کرد. من هم می‌توانستم بعضی روزها دانشگاه نروم، ولی انگار یک نیرویی اجازه نمی داد خانه بمانم.نیرویی که به امید دیدن کسی مرا به دانشگاه می‌کشاند.روز تولدم مادر، خانواده‌ی خاله و دایی را هم دعوت کرده بود و کلی به همه خوش گذشت. آن روز نمی دانم این فکر چرا رهایم نمی کرد ، که ممکن است آرش پیام بدهد و تولدم را تبریک بگوید.به خاطر همین فکر بچه‌گانه، چند بار گوشی‌ام را چک کردم. دفعه ی آخر، پیامی از آقای معصومی امد. بازش کردم.نوشته بود:«باور کن ماه هاست زیباترین جملات را برای امروز کنار می گذارم ، امشب اما همه ی جملات فرار کرده‌اند همین طور بی وزن وبی هوا بگویم ... تولدت مبارک.» با خواندنش زل زدم به نوشته ها و بغض گلویم را گرفت. انگار این پیام را از کس دیگری توقع داشتم و حالا یک جورایی جا خورده بودم.سعیده که بی هواوارداتاق شد، وقتی حال مرا دید، نگاهی به گوشی‌ام انداخت که هنوز روشن بود. متن را خواند و تعجب زده گفت:– الان از خوشحالی اینطوری شدی یا ناراحتی؟وقتی سکوتم را دید ادامه داد: –اونوقت این از کجا تاریخ تولد تو رو می دونه؟ در پاهایم احساس ضعف می کردم، گوشی را خاموش کردم وزیرتخت انداختمش تادیگرنبینمش. خودم هم نشستم روی تخت و سرم راتوی دستهایم گرفتم. سعیده که از کارهای من هاج و واج مانده بود گفت: –توچته راحیل؟ منتظر پیام کسی بودی؟ سرم را بلند کردم و بغضم راقورت دادم و گفتم: –یادته از رنج برات می گفتم؟ ــ خب.ــ الان برای من از رنج گذشته، شده شکنجه. کاش یه قرصی چیزی بود که آدم می خورد و همه چیز رو فراموش می کرد. کنارم نشست و سرم را روی سینه‌اش فشار داد و گفت: –راحیل باورم نمیشه تو این حرف هارو میزنی، فکر می کردم بی خیالترو قویتر از این حرف ها باشی.اینجوری که داغون میشی. آخه آرش از کجا باید روزتولد تو رو بدونه. خودم را کنار کشیدم و گفتم:– من قویم، یعنی باید باشم.فقط امروز این شیطونه بد جور واسه خودش ویراژ داد نتیجشم این شد.باید همون اول صبحی شاخش رو می شکوندم.لبهای سعیده کش امد و گفت: – آهان، این شد.حالا بگو ببینم قضیه ی این پیام چی بود؟ اون از کجا می دونست... حرفش را بریدم و گفتم: –اون قبلا کادوش رو هم داده.بعد رفتم و از کمد جعبه ی گل رز رو آوردم که دیگر تقریباخشک شده بود. و پلاک زنجیر را هم نشانش دادم. وبرگرداندمش تا پشتش راهم ببیند.همانطور که با دهان باز نگاهشان می کردگفت: –چه با احساس! همین کارهارو کرده توقع تو رو برده بالا دیگه. بعد چشمکی زد و گفت: –ببینم تا حالا چیزی در مورد علاقش نگفته؟ــ نه ــ چه محتاط؟ــ یعنی تو فکر می کنی بهم علاقه داره؟ــ اووووو چه جورم. ولی به خاطر شرایطی که داره شاید خودش رو در حد تو نمی دونه که بگه. ــ کاش شرایط بهتری داشت، چون معیارهای من رو داره.سعیده خنده ایی کردو گفت: –عزیزم مگه خودت همیشه نمیگی همه چی یه جا جمع نمیشه طبق خواسته‌ی ما، همیشه یه جاش می لنگه؟ خب اینم همونه دیگه. با صدای مادر که صدایمان می کرد، فوری وسایل را داخل کمد گذاشتم و ازاتاق بیرون رفتیم. وقتی وارد کلاس شدم با دیدن آرش گل از گلم شکفت، ولی زود خودم را جمع و جور کردم و رفتم همان ردیف جلو نشستم.خدارو شکر کردم که حالش خوب شده.با سارا و بهار و سعیدگرم حرف بود و متوجه‌ی من نشد. سوگند از ردیف عقب امد کنارم نشست وغر زد: –چقدر جا عوض می کنی بعد اشاره کرد به آرش وپرسید: – شنیدی چی می گفت؟ــ نه ، من که الان رسیدم.ــ می گفت دلیل تصادفش این بوده که یکی از بچه های کلاس اعصابش رو خرد کرده، اونم دیگه سر کلاس نرفته و زده بیرون. با سرعت رانندگی کرده و باعث تصادف شده. بعد با حالت مسخره ایی گفت: –عزیزم جواب سلام بچه مردم رو بده نره بزنه خودش رو شل و پل کنه.هر دو از این حرف خندیدیم. با امدن استاد خندهایمان جمع شد و به پچ پچ تبدیل شد. ✍ ... ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✍حاج اسماعیل دولابی (ره) : ✨هنگامی که به یاد امام حسین علیہ الســـــلام افتادید تردیدی نداشته باشید که حضرت هم به یــاد شماست.✔️ ❣السلام علی الحُسیْن ❣و علی علی بن الحُسیْن ❣و علی اولاد الحُسیْن ❣و علی اصحاب الحُسیْن 🚩 @Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥خوشبختى سراغ کسانى می‌رود که بلدند بخندند.🌹 این زندگى نیست که زیباست. 🌷 این ما هستیم که زندگى را زیبا یا زشت مى‌بینیم. دنبال رسیدن به یک خوشبختى بى نقص نباشید. از چیزهاى کوچک زندگى لذت ببرید. 👌 اگـر آن‌ها را کنار هم بگذارید، مى‌توانید کل مسیر زندگی را بـا خوشحالى طى کنید.👏👏 سلام و عرض ارادت خدمت همه عزیزان ✋ صبح چهار شنبه تون بخیر ونیکی🌹🍃 خدا رو شاکریم بابت فرصت دوباره ی زندگی و تنفس در یک روز جدید دیگه ☺️ 🍃🌸زندگی یک فرصت خیلی محدوده، با بهترین عملکردمون، خالق عالیترین اثر ماندگار در این عالم هستی باشیم🍃🌸 الحمدالله توفیقی شد امروز هم در خدمت تون باشیم😊
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
🖤زیارت عاشورا 🎙 علی فانی 💖 هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه 🔸روز شانزدهم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
👈غفلت از خود حضرت سیدالشهدا ع در سخنی هشدار‌دهنده، یکی از مرض‌های بشری را یادآور شدند؛ مرض که ضمن غفلت از خویشتن، چشم بیداری نسبت به دیگران دارد: 🔸«مبادا از كسانى باشى كه به سبب گناهانِ بندگانِ خدا، بر سرنوشت آنان بيمناك است؛ ولى خود را از سزاى گناه خويش ايمن مى‌داند». 🔹«إيّاكَ أن تَكونَ مِمَّن يَخافُ عَلَى العِبادِ مِن ذُنوبِهِم ويَأمَنُ العُقُوبَةَ مِن ذَنبِهِ». 📚تحف العقول، ص۲۴۰. ✍️و چه زیبا سرود حکیم سعدی شیرازی: همه عیب خلق دیدن، نه مروتست و مردی نگهی به خویشتن کن، که تو هم گناه داری 🌹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا