eitaa logo
فاروق ؛
86 دنبال‌کننده
113 عکس
66 ویدیو
0 فایل
- ای یادگارِ یاد ها -‌‌ این گذر زمانه که مشخص میکنه چیزی ارزشه یا فضاحت ؛ و گذر زمان همیشه در حال وقوعه . حتی الان! - زایو - *لطفاً سنجاق‌های کانال رو بخونید. برای درد دلاتون : - https://daigo.ir/secret/8135751992 - @Haed_ar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خام‌سوزیم الغرض بدرود ! تو فرود آی ، برفِ تازه سلام :))
وقتی میخوای درس بخونی ولی نمیزارن ..
هر کس که رفت زِ خود ردِ پا گذاشت . اما چرا زِ رفتنِ تو ردِ دست ماند؟!
ایتایم را خدا آزاد کرد ..
من همیشه و همه‌جا و در هرساعتی : خدایا توروخدا.
نیاز دارم زنگ بزنم به حضرت سلیمان بزارم رو اسپیکر بعد ببینم ایشون زبونِ اینا رو میفهمن یا نه ..
-
انتظار برای خالی کردنِ خود میونِ جمعیت ..
پیکرِ فردوسیِ‌کبیرو تو گور لرزوندن عزیزان ..
هدایت شده از ـ ماهورا ـ
باورم نمیشد . . . برای صدمین بار به دستام نگاه کردم یعنی ، واقعا؟ واقعا من این دستو به تابوتت رسوندم ؟ قطره قطره اشک میریزم و لبخندِ روی صورتم خشک نمیشه . دلم برای پارچه ی دور تابوتت میره . وقتی نگام به تابوتت میوفته انگار که جون از بدنم خارج میشه . با خودم زمزمه میکنم . . شهیدگمنام ِمن . خوش اومدی به شهرمون رفیق ، نمیدونی چقدر آرزوی دیدنت رو داشتم :) و از اونجا دور میشم و قلبم و پیشت جا میذارم . . اشکالی که نداره بعدا شخصا بیام ازت بگیرم ، مگه نه؟
- اعوذ باللّٰه مِن الزلف آشفته‌اش.
بادِ شدیدی میاد ؛ که امیدوارم دلخوشی هامو با خودش نبره ..
هدایت شده از - رادیو سَرمست -
به شادیِ آرژانتینی ها نیازمندیم .
اینم کار جمهوری اسلامیه فردا مسی رو در تمام حوزه های علمیه‌ی قم شاهد هستیم دوستان حجت السلام و المسلمین حاج مسی :'
فاروق ؛
^^'♥️
باورم نمیشود ؛ که برایم جبران کردی روزی که روی دست بقیه خوش رقصی کردی و انگشتانم تو را لمس نکردند . برایم جبران کردی سرم را روی تابوتت گذاشتم . آن قدر گریه کردم که ترسیدم ؛ ترسیدم نکند دوام نیاورم . خودم را از میان جمعیتی که دور تابوت جمع بودند بیرون کشیدم . من به تو رسیدم . و تازه سنت را پایینِ تابوت دیدم و با خودم خواندم : _ جوانم جوانِ رشیدم شهیدم ، شهیدم ..
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
ابتدا بسمِ ربِ آغوشش! . گونھ ها ؛ چشم ها ؛ لبش ؛ گوشش ؛ نقطه‌یِ عطفِ جذبه‌‌یِ رویش ؛ انعکاسِ شکستِ ابرویش! . سبزهِ اندامِ باغِ زیتون ها ؛ مو پریشانِ بیدِ مجنون ها ؛ تن ، بلندایِ نخلِ اهوازی ؛ راه رفتن ، خدایِ طنازی! . شعرِ اعجازِ ناز می‌خوانم ؛ در نگاهش نماز می‌خوانم . . . ربنا آتنا هواۍِ تَنَش! اهدنا فی صراطِ آمدَنَش کھ بیوفتند به کوچه‌‌یِ ما گذَرَش! یا بچرخد به سمتِ ما نَظَرَش! با همان چشم هایِ بۍبَدَلَش ؛ کھ چه جان ها گرفته در قِبَ‌لَش . چشم ها قطره هایِ بادامَند ؛ چشم هایی کھ مستِ مادامَند ؛ خانمان سوزِ ناکَسند اینان! کھ برایِ جهان بَسند اینان! دیده ها را خمار می‌خواهند همه را بی‌قرار می‌خواهند! مردمانم کھ مست می‌خندند تا زمانی کھ هست می‌خندند دل اگرچه نیست می‌بندم . . (:
تا حالا خیلی چیزا رو فهمیدم ولی همین که بهم ثابت بشه هر برنامه ریزی با یه اتفاق تلخ و غیر منظره میتونه منفجر بشه برای کل عمرم کافیه .
_ شهیدِ گمنام آورده بودن .. ولی انگار من اونو میشناختم ؛ سالیانِ سال ،توی دلهره ها و آرزو هام . اون تمام وجودم بود .
--
درسته که وقتی یکی از پسرای خانواده وارد میشه از ترس اتفاقاتی که ممکنه بیوفته دست رفیقمو میگیرمو از محل خارج میشم ؛ ولی این پسره واقعا خنده دار بود .. موهای رونالدو‌طوری ، از اون جوراب ساق کوتا های زنونه ، شلوار شیش جیب ، از اون هودیا که آدم توش گم میشه و کلاً مشکی . قیافش به طنز ماجرا می‌افزود ..
یارانِ ناشناخته ام ؛ چون اخترانِ سوخته ، چندان به خاکِ تیره فرو ریختند سرد ؛ که گفتی : _ دیگر زمین همیشه شبی بی‌ستاره ماند ...
هدایت شده از ❤️💔
امشب قسمت شدو اومدیم هیئت.. مبداُ هیئت و مقصد کربلا...
تجدیدِ خاطره ..
بی هوا یادش افتادم : - چشماتو ببند ؛ خیال کن . یه زائری زیرِ بارون ، که تو نجف شدی مهمون ..