دلتنگ شبهای نوکری ام.mp3
9.56M
🍃🌸
#روضه
🎤مداح حاج قاسم #پناهی
✅داستان یک #شهید اهل سنت در زمان جنگ دفاع مقدس
🍃🍃🍃💞💞💞🍃🍃🍃
«عضویت درسمت خدا»
👇👇👇👇👇👇
💕join ➣ @God_Online 💕
🍃🌺eitaa.com/joinchat/102301700C9f0c0e4097🌺🍃
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#ماجرای_اقامه نماز #حاج #قاسم_سلیمانی درکاخ کرملین
_ابراهیم شهریاری ماجرای نماز #سپهبد #شهید سلیمانی را که در کاخ کرملین اقامه کرد، نقل میکند.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در بخشی از کتاب «سلیمانی عزیز» که روایتگر خاطراتی متفاوت و خواندهنشده از سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است، ابراهیم شهریاری ماجرای نماز شهید سلیمانی را که در کاخ کرملین اقامه کرد، تعریف کرده است.
در این خاطره آمده است:
وقت نماز بود، زدیم بغل، گفتم: «حاجی قبول باشه.»
گفت: «خدا قبول کنه، انشاءاللّه.»
نگاهم کرد و گفت: «ابراهیم!»
ــ نمازی خواندم که در طول عمرم در جبهه نخواندم.
به حاج قاسم گفتم: حاج آقا، شما همهی نمازهایتان قبول است.
قصهی نماز خواندهشده حاج قاسم فرق میکرد، به کاخ کرملین رفته بود و با پوتین قرار داشت. تا رئیسجمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامهاش را گفت. صدایش در سالن پیچید، بعد هم به نماز ایستاد. همه نگاهش میکردند. میگفت در طول عمرش چنین لذتی از نماز نبرده بوده است.
پایان نماز پیشانیاش را روی مهر گذاشت، به خدای خودش گفت: «خدایا، این بود کرامت تو، یک روزی در کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی آمدم اینجا نماز خواندم.»
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️
◼️ امام سجاد عليه السلام:
هركس در زمان #غيبت قائم ما بر موالات و دوستى ما بميرد، خداوند پاداش هزار #شهيد مانند شهيدان بدر و اُحد به او عطا می كند.
(میزان الحکمه ج۶ ص۷۲)
🏴 شهادت امام سجاد علیه السلام بر تمام مومنین جهان تسلیت باد
◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
سالها گفتیم ما از #کربلا
از #شهید عشق و میدان بلا
از #غمش بر سینه و بر سر زدیم
بوسه بر گهواره #اصغر زدیم
باز هم گفتیم: مظلوما #حسین
بی کس و بی بال و پر، تنها #حسین
🥀فرا رسیدن #ماه_محرم تسلیت باد 🥀
#منتظران_ظهور 🖤
#شبتون_حسینی 🏴
#التماس_دعای_فرج 🤲
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
4_5931693420274778574.mp3
7.27M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#روز_پنجم_محرم_الحرام
🖤منم مث قاسم مثل علی اکبرش
🖤آرزو دارم #شهید بشم آخرش
👤حاج سید مجید #بنی_فاطمه
#عبد_الله_ابن_الحسن_ع_
◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️
4_5931693420274778574.mp3
7.27M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#روز_پنجم_محرم_الحرام
🖤منم مث قاسم مثل علی اکبرش
🖤آرزو دارم #شهید بشم آخرش
👤حاج سید مجید #بنی_فاطمه
#عبد_الله_ابن_الحسن_ع_
◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️
💕به #سمت_خــﷲـــدا💕
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜 قسمت #شصت_وهشت من- سمیرا خیلی دیوونه ای به صورت خیلی جدی
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#درحوالـےعطــرِیــاس 🌸💜
قسمت #شصت_ونه
و من هنوز نمیدونستم اون چیه ..
تو افکار خودمم غرق بودم که گفت:
_#عبدشدن خیلی سخته ها .. نه؟؟
کمی مکث کرد و گفت:
_باید از #خودت بگذری!!
از جمله اش کمی تعجب کردم،
یه بار بصورت جدی به حرفام توجه کرده بود .. نمیدونستم چی جوابشو بدم
داشتیم نزدیک کوچه فاطمه سادات اینا میرسیدیم بعدش کوچه ی ما بود،
🌸یه لحظه حس کردم بوی یاس میاد،🌸
دلم یه جوری شده بود،😢
یه جورِ خاص،
نسیم ملایمی انگار داشت عطر یاس رو تو هوا پخش میکرد،
نگاهی به آسمون کردم،
احساس میکردم غم آسمونو گرفته،😒
از جلوی کوچه فاطمه سادات اینا که رد میشدیم نگاهی به داخل کوچه انداختم،
جلوی خونشون چند نفر ایستاده بودن، یه نفر هم با لباس نظامی،👥🇮🇷
چند تا از خانومای همسایشونم جلوی در خونه شون ایستاده بودن و باهم حرف میزدن،
از حرکت ایستادم،
سمیرا هم به تبعیت از من ایستاد،
به سمیرا نگاه کردم، اونم با حالتی غریب که تا حالا ازش ندیده بودم نگاهم میکرد،
داشت چه اتفاقی میفتاد ..
انگار هیچ کدوممون قدرت حدس زدن نداشتیم ..
به سمت خانومایی که ایستاده بودن حرکت کردیم ..یکیشونو صدا زدم:
_ ببخشین خانم
خانومه باحالتی نگران نگاهم کرد،
می خواستم بپرسم سوالمو اما انگار نمیشد، انگار میترسیدم از جوابش ..
سمیرا زودتر از من گفت:
_چیشده خانم، چرا همه اینجا جمع شدن؟؟
خانمه نگاهش رنگ غم گرفت😒
- پسر آقای حسینی #شهیــد شده
صدای کوبیدن قلبمو به وضوح میشنیدم،
آقا هادی قرار بود بیاد،😨😣
قرار بود دو سه روز دیگه برگرده،
اما نه اینجوری،😥😢
نه،
امکان نداشت،
فقط چهره معصوم نرگس بود که جلوی چشمام میومد …
آخ عاطفه …عاطفه ……😫😭
😭🌷👣
#دلم_یه_جوریه_ولی_پر_از_صبوریه
#ببین_چقدر_شهید_دارن_میارن_ازسوریه
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
💕به #سمت_خــﷲـــدا💕
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸 قسمت #هفتاد_وهشت لبخندی به روم زد،😊 توی چشماش اشک میدید
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
قسمت #هفتاد_ونه
نمیتونستم جمله ام رو ادامه بدم،
دنیا بشدت دور سرم می چرخید، دلم می خواست این لحظه زنده نباشم، چقدر سخت بود، چقدر سخت …
خود عباس حتی بهم گفته بود که اگه شهید شد من چیکار میکنم …
کاش اون روز جوابشو میدادم ..
کاش بهش میگفتم منم دیگه زنده نمی مونم ..
کاش میگفتم …😣😢
محمد با ناراحتی 😞و چشمای خیس😢 سرشو انداخت پایین و گفت:
_آره، 👣 #شهید 👣شد!!
دیگه هیچی نفهمیدم....
فقط چشمام سیاهی رفت و تو بغل محمد از حال رفتم …😖
.
.
.
تا به خودم اومدم پشت تابوت عباس حرکت میکردم
سیل عظیمی از جمعیت اومده بودن تشییع عباس …
مگه عباس رو چند نفر میشناختن ..
#مردم_دنبال_نام_نیومده_بودن_دنبال_شهیداومده_بودن..
پشت سر تابوت راه میرفتم و باهاش حرف میزدم..😭
عباس!
عباس چقدر زود ..
عباس چرا انقدر زود رفتی ..
ما هنوز باهم زندگی نکرده بودیم ..
ما هنوز یکبار هم بی دغدغه راجب خودمون حرف نزده بودیم ..
عباس مگه نمیدونستی که من چقدر دلتنگت بودم ..😭
عباس چرا انقدر زود انتخاب شدی برای شهادت ..😭
عباس من از تنهایی بعد از تو میترسم ..
عباس چرا زود رفتی ..
چرا انقدر زود ..
چرا …
.
.
.
قبر آماده بود، 🌷پیکر عباسم🌷 رو داخل قبر گذاشتن،
به خودم اومدم من اینجا چیکار میکنم پس؟؟!
منم باید با عباس دفن کنن ..😖
چرا عباس تنهایی میره ..
پس من تنها تو این دنیا چیکار کنم ..
من بدون 🌸عطر یاس🌸 میمیرم ..
اکسیژن دلیل زنده موندن من نیست،
اکسیژن من عطر یاسِ عباس بود ..
خواستن سنگ لحد رو بزارن، خودمو بالای قبر رسوندم، افتادم کنار قبر ..
صداش زدم:
_عبااااااس .. نباید بری عباس ..نباید بری
عباسِ من باید زنده بشه ..😫😭😵
باید ..مگه من چند وقت بود که داشتمش ..
قطره ای 😢از اشکم داخل قبر افتاد ..
فقط صدای “یازینب” بود که میشنیدم ..
.
.
“لحظھ ے وداع با چشم پر اشڪ ڪنار قبر میشینم
آه اے مهربــون بارِ آخــره دارم تو رو میبینم”
#گفته_بودم_که_بیایی_غم_دل_با_تو_بگویم💔💔
ادامه دارد....
💚💛💚
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
💠منَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
🔸برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند،از آنان برخی پیمانشان را به انجام رساندند[ و به شهادت رسیدند] و برخی از آنان [شهادت را] انتظار می برند
📗آیه 23 سوره احزاب
#قرآن #شهید #شهادت
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌷سخن شهید
اگر مسئولی در انجام وظایفش به هر نحو کوتاهی کرد آن مسئول مدیون خون تمام شهداست
(شهید غلامعباس عباس آبادی)
#شهید#غلامعباس_عباس_آبادی🕊🌹
━━━━⪻✿⪼━━━
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مراحل صحیح امربهمعروف
🎙 #شهید بهشتی🕊🌹
...
✨سال قبل از شهادتشون توی پیاده روی اربعین ازش خواستن یه جمله بگه،
گفت : خدا ان شاءالله مارو بااونایی که سالهای قبل توی این مسیرقدم گذاشتن وشهیدشدند محشورکنه.💔
طلبه ی #شهید #سعید_بیاضی_زاده🌷💫🕊
اربعین 94
...
وصیتم را برای تمامی امت حزب ا . . . و خانواده ی عزیزم که جزء ناچیزی از حزب ا . . . هستند دارم :
اول این که : خودسازی را فراموش نکنید . دوم : این که به نحو احسن انجام وظیفه کنید و هر مسئولیتی که به عهده دارید به خوبی انجام دهید که انقلاب و اسلام در حال کنونی نیاز شدید به خدمت بیشتر دارد .
#شهید#رجبعلی_محمدزاده🕊🌹
...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که امام زمان کفنش کرد..!واقعا امام زمان خودشان اين شهید رو کفنش کردن حتما تا آخر متن رو بخونید
"اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَباصالِح المَهدی"
#امام_زمان🌙
#امام_حسین🫀
#شهید🕊
#اللهمعجللولیڪالفرج🤲🏼
...
#عــند_ربـهم_یــرزقون
عبدالله خیلی خوش صحبت بود. بیلبخند دیده نمیشد. میگفت: از صبح که از خواب بیدار میشوید، اگر به همه لبخند بزنید و آنها را شاد کنید، برایتان حسنه نوشته میشود.
آشنا که میدید صورتش پر از خنده میشد و پیشانیاش را میبوسید. تا وقتی ایستاده بود و حال و احوال میکرد، دستش را رها نمیکرد.
#شهید عبدالله میثمی
..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀شهیدانه
✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦
🔶️روز به روز حجاب خود را تقویت کنید..
🌹شهید محسن حججی
..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
#رفیق_شهیدم
#شهید
#شادی_روح_شهدا_صلوات
....
عاشق محرم و سینهزنی بود، مخصوصاً که لشکر او به نام مقدس امام حسین (ع) بود، ایام محرم شور و حال دیگری در آن پیدا میشد و گردانها به روش سنتی عزاداری میکردند.
بعضی وقتها که دوستان نزدیک در سنگر جمع میشدند، حسین با بازوی قطع شده دستش سینهزنی میکرد.
حاجحسین تا نامی از سیدالشهدا (ع) میآمد، به پهنای صورت اشک میریخت و از شدت گریه شانههایش میلرزید.
📚جز لبخند چیزی نگفت
#شهید | #حسین_خرازی
..