افطار سُرخ...
🌷راوی← ماه مبارک رمضان بود🌙غذایی را که برای افطارش آورده بودند برداشت و حرکت کرد🍛 آن روز حقوق هم گرفته بود، وقتی به خانه یکی از مستمندان رسید🍂 تمام حقوقش را روی قابلمه غذا گذاشت💰در زد در باز شد، مردی ظاهر شد پول و غذا را به او داد. همرزم← محمد تیری به شکمش خورده بود🥀 گاهی به هوش میآمد و دوباره از حال میرفت🥀 قرار شد به ارومیه منتقل شویم چهار ساعت بعد هلیکوپتر رسید🚁 ما را انتقال دادند کیسه خون را به دستش وصل کردند🥀چیزی نمیگفت، حتی ناله هم نمیکرد🍂ولی از حالت چهرهاش میتوانستم بفهمم که درد میکشد🥀هلیکوپتر به پرواز در آمد🚁 لحظه به لحظه حال محمد بدتر شد🥀رنگ صورتش تغییر کرد🥀نگاهش را به من انداخت و گفت: ضعف شدیدی دارم🥀کمک کن شهادتین بگویم روزه بود، روز قبل هم روزه گرفته و افطار چیزی نخورده بود🥀سحر هـم غذای درست و حسابی نبود و به همین دلیل دچار ضعف شد.🥀 گفتم: طاقت بیاور، چیزی به ارومیه نمانده آهسته شهادتین را به زبان آورد و با آرامش با لب تشنه و گرسنه به سوی معبودش پَر کشید🕊️🕋
#شهید_محمد_طائی
#شادی_روح_پاکش_صلوات
..