امام رضا جانم سلام
امروز روز عجیبیه
پیش خودم گفتم ی پست راجع به شما که تاج سرید و سلطان دل هایید بذارم تو اینترنت دنبال مطلب گشتم، بعد یهو گفتم چرا اینترنت برم سراغ بچه های نویسنده ببینم متنی چیزی دارن که بذارم تو کانال.(به قول یکی از بچه ها عجب خنگ باهوشی هستم😅 (چرا از اول به ذهنم نرسید) )
خلاصه اینکه رفتم تو گروه نویسنده ها گفتم متن راجع به امام رضا ندارید؟ اولین نفر خانم حسنی متن فرستاد و طولی نکشید که یکی یکی بچه ها ( جاسبی، باقری، مهرپویا) شروع کردن به ارسال متن انگار که منتظر بودن، مگه میشه برای آقا جانشون ننویسن و حرف نداشته باشن، قشنگ معلوم بود دلاشون پر زده سمت حرمت آقا جان
حالا من موندم کلی متن از نویسنده ها ، پیش خودم گفتم تا آخر امروز وقت دارم و چقدر وقتم کمه، چند لحظه بعد متاسف شدم برای خودم آخه یکی نیست بگه خنگ باهوش مگه گذاشتن متن برای آقا جانمون احتیاج به زمان خاصی داره مگه آقا جانمون فقط روز تولدش حرفای ما رو می شنوه
آقا جانم این پست رو فقط برای خودت نوشتم، اصلا من تو کانال خودمونی صحبت نکردم تا به حال، ولی این بار فرق میکنه، برا خودت نوشتم
#امام_رضا(ع)
#میلاد_امام_رضا
#دلنوشته
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
هُوالرحیم و الودود
آن زَمان که چِشمهایمان را به این دُنیا گُشودیم، قصه های کودکی مان ( نوباوگی مان) عَجین بود با قَدم زدَنِ مردی از رَدایِ تاریخ به سان آن نقطه اَز قَلبِ قرآن " وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ" مَردی دوان دوان به سویِ اَهالی شَهر آمد و آنها را به پیروی از فرستادگان خداوند دعوت گردانید.
با قَدم زدن مردی از رَدای تاریخ که درِ خانه ها را کوبید، و قَلب ها را بیدار و واقِف کرد.
با قَدم زدن مردی از ردایِ تاریخ که نور را از پس ظلمات آورد، نوری از نَهایتِ سیاهیِ وَقتِ بَهمن پَنجاه و هفت..
و ما چشم گشودیم
خُود را وارِثِ آنچه روح اللهِ عَزیز برایمان به ارمغان آورده بود دیدیم...
ما نَسلِ شنیده ها هستیم.......
نسلِ شنیده ها، از دفاع مقدسی که انسان ساز بود..
نَسلِ شنیده ها اَز تمامِ قَهرمان آفرینی هایِ فرزندانِ روح الله....
وَ حال در میانِ تمامیِ هیاهوهایِ موجود، روزی از سال ۹۷، حَبیبِ ما گفت "بنویسید اَز این کارزارِ عَزیز، از تمام آنچه که بایست نوشت، بنویسید تا جای شما ننویسند، آنچه که حق است بیان کنید تا باطل جای حق ننشیند..."
از آن جمله تا به این روز، به یاری خداوند مهربان، جمعی از دختران این اقلیم، شبیه آنچه در روضه ها یاد گرفتند و زیستند؛ از خدیجه کبری، از فاطمه زهرا، از زینب عقلیه بنی هاشم، عزم هایشان را استوار، نیت هایشان را خالص کردند و
در راستای همین جمله برای بیان آنچه که حَق است از دفاع مقدس، از نوشتن زندگی نامه شهدا و رزمندگان، تا ترجمه متون، تا احیای منابع تاریخ جنگ، تا تلاش برای بحث خانواده منتهایِ تلاش و کوششان را به میدان آوردند....
و جمع مان نامِ" خطِّ مقدَّم" به خود گرفت،
که در خاطره مان باشد در تمامی شرایط زندگی، خود را در خطِّ مقدمی ببینیم که احیا و حقانیتش به دست قلم های ماست...
و امّآ اینک روح و جان مان تمنای دیدار با کسی را دارد که جمیعِ همه شنیده های ما در او جمع شُده است.
ما تقاضای دیدار شما را داریم
شبیهِ دیدار های خمینی عزیز با رزمندگانش در جماران...
برای عطش بیشتر، برای دیوانه وار در تلاش بودن، برای شنیدن دعای عاقبت بخیری از زبان شما، برای گلایه گذاری از کسانی که سر قول هایشان با دخترانتان نمی مانند.برای تمام نامهربانی ها از وعده های خالی بزرگان در سمت نشسته،
برای دیدار فرمانده با نیروهایش، برای دیدار پدر با دخترانش....
به قلم زهرا شفیعی نژاد
کارگروه نویسندگان
#امام_خمینی (ره)
#لبیک_یا_خامنه_ای
#دلنوشته
در خط مقدم نیز ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/frontlineIR
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
💔
بذر نهضتی را که خمینی روح الله در فروردین و خرداد ۴۲ کاشته بود، با همان سربازانی که در قنداقه ها بودند، در بهمن ۵۷ به ثمر نشست. تُرک و کُرد و فارس و بلوچ نداشت. پیر و جوان و نوجوان هم نمی شناخت. پنج انگشتی بودند که زیر سایه حضرت روح الله سربازی می کردند. جشن غلبه نور بر ظلمت هنوز برپا بود و ذائقه مردمان شیرین که جمعی به نام خلق کومله از کردستان، گروهی با اسم حزب خلق مسلمان از آذربایجان، آن دیگری ها از خوزستان و ... قصد تکه تکه کردن ایران یکپارچه را داشتند. حالا اما سربازان روح الله یک پا در غرب و یک پا در جنوب داشتند. یک سر اژدها را می زدند، سری دیگر رخ نمایی می کرد. هنوز مدعیان داخل را سر جای خود ننشانده بودند که یک کشور نه، جهانی به وسعت ۸۵ کشور با ساز و برگ هایی مدرن، دیوانه ای را که چندین سال بود از قفس پریده بود، پیشتاز جنگی کردند که یک ماه و دو ماه و یک سال و دو سال نشد، هشت سال مقاومت و ایستادن را رقم زد و دست آخر با رویی به رنگ شب، بار و بُنه شان را جمع کردند و در سوراخ هایشان خزیدند تا نقشه ای دیگر تدارک ببینند.
به قلم منصوره جاسبی
کارگروه نویسندگان
#امام_خمینی (ره)
#لبیک_یا_خامنه_ای
#دلنوشته
ادامه را در اینجا بخوانید 👇
https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-1596530
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
#دلنوشته
.
خواستم یک متنی برای حال و هوای امروز تشییع این شهید ۱۶ ساله تیپ فاطمیون که پیکرش بعد از ۶ سال برگشت، بنویسم اما دیدم
نمی تونم...
خواستم کلیپ بسازم باز دیدم نمی تونم
خواستم ....
اصلا نمی تونم....
حال عجیبی بود
اولین بار بود که من به مراسم تشییع یک شهید می رفتم
یک چیزی میگم واسه خودم حس عجیبیه
دیشب هزار تا برنامه واسه امروزم ریختم و هی برنامم را عوض کردم
آخر شب کلافه شدم. به خدا گفتم اصلا همه را ولش کن. خدایا تو واسه فردای من تدبیر کن.
یکی دو روزی بود دلتنگ رفتن به بهشت زهرا(س) بودم..صبح زد به سرم که برم...البته تو اینستاگرام دیده بودم مراسم یک شهید مدافع حرمه..
رفتم سر مزار آقا رسول. حرفامو که بهش زدم راه افتادم سمت قطعه ۵۰ .من و آمبولانس پیکر شهید با هم رسیدیم....
بقیه اش گفتنی نیست
چشیدنیه...کاش می شد تمام اون لحظات کش می اومد و هزار سال طول می کشید....کاش در اون لحظه زمان متوقف می شد....کاش....خیلی حال عجیبی بود....
فقط اومدم بگم امام صادق( ع) یه حرفی در حدیث عنوان بصری میزنن و میفرمایند بگید خدا براتون تدبیر کنه....
خدا را شاکرم که برام امروز اینچنین تدبیر کرد
التماس دعا💚
#شهید_محمد_جعفری_گنجی
#شب_جمعه
#تیپ_فاطمیون
#شهید_مدافع_حرم
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
به قلم لیلا رستم خانی
کارگروه نویسندگان
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از گـــــــادوانـــــ
16.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*برای لحظه لحظه، کنارت بودن، دلتنگم...
برای بدون کفش قدم زدن بین صحن ها، نماز خواندن گوشه رواق ها، نفس کشیدن عطر خوش مسجد گوهرشاد...
دلتنگم و دلتنگتر می شوم برای راز و نیاز کردن کنار ضریح، گره زدن بند بند دل به پنجره فولاد، اشک ریختن پشت دیوار دارالحجة، آب نوشیدن از سقاخانه اِسمال طلا، گوش جان سپردن به نوای نقاره خانه صحن انقلاب و سلام دادن از ورودی باب الجواد...
دلتنگی که زمان و مکان سرش نمی شود، سرزده می آید...*
🌹🌹🌹
به قلم ریحانه مهرپویا
(کارگروه نویسندگان)
با گویندگی کوثر انصاری
(کارگروه نوجوانان)
#امام_رضا(ع)
#امام_رئوف
#دلنوشته
#ماه_ذی_القعده
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯