نکات کلیدی جزء بیست و سوم🌹
#ماه_رمضان
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
11.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز سهوا غذا خوردم،روزه ام باطل شده؟🤔
(مسئله۲۴)
#ماه_رمضان
#خوردن_سهوی_غذا_درحال_روزه
#احکام_رمضان🌙
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
از کوبا برای فلسطین
🇵🇸 در آستانهی #روز_جهانی_قدس دیوارنگارۀ همبستگی با مردم مظلوم #فلسطین در کشور #کوبا نقش بست.
🇵🇸 شش کاریکاتوریست با محوریت «آريستيد استبان ارناندس گررو» معروف به #آرس کارتونیست مشهور کوبایی، این دیوارنگاره را در شهر هاوانا نقش زدند. خلق این اثر هنری تحت اشراف مرکز هنرهای تجسمی #حوزه_هنری انقلاب اسلامی انجام شده است.
#غزه
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
27.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؛﷽
🔵🌙 رهبر انقلاب، امروز عصر در دیدار #رمضانی مسئولان نظام: به چالش تحمیلی #حجاب باید از ابعاد فقهی و قانونی و ملاحظات جانبی آن نگریسته شود.
✏️ مسئولان بخشهای مختلف در این زمینه مسئولیت دارند و باید به مسئولیت خود عمل کنند. ۱۴۰۳/۱/۱۵
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
💠همراهان بزرگوار؛ضمن عرض سلام و ارادت و قدردانی از حضور پرمهر شما؛
✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️✨️
امشب صفحات ۵۷ و ۵۸ از کتاب صندوقچه گل رز را تقدیم حضورتان میکنیم
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
📖صندوقچه گل رز
📜صفحه ۵۷-۵۸
همیشه گل رز قرمز طبیعی به من هدیه میداد به قدری زیبا و با طراوت بودند که انگار همین الآن از باغ چیده بود میپرسیدم آقا ابوالفضل راستش را بگو این گل ها را از کدام باغ چیده ای؟ میگفت خانم همین الآن از گل فروشی خریده ام.» یک روز، گل متفاوتی برایم آورد فصل پاییز بود و عید مبعث، از سر کار آمد. چند شاخه میخک پر از گلهای شاد و سرزنده ی بنفش و سفید داد به من زدم به دنده ی شوخی و گفتم : اینها را که حتماً از باغ چیده ای؟» گفت: «بله، خانم! اما من نچیدم» تعریف کرد که باغبان محل کارشان داشته می رفته منزل با ابو الفضل هم مسیر بودند و ابوالفضل تا قسمتی از مسیر او را رسانده بود، ایشان هم به پاس محبت ابوالفضل چند شاخه گل که از محل کارشان چیده بود، به ابوالفضل می دهد. این گلها با تمام گلها تفاوت داشت. گل های بنفش و سفید وسط گلهای قرمز تماشایی شده بود. اما من همیشه برای ابوالفضل گل مصنوعی میخریدم دوست داشتم به همان شکل برایم باقی بماند و بادیدن گلها به یاد خاطرات مان بیافتم. هر چه گل برایم می خرید، همه را با شاخه اش خشک میکردم و نگه می داشتم. برادر شوهرم آقا مهدی برای هدیه ی عروسی ام یک میز تلویزیون ساخت یک صندوقچه ی قرمز خریدم و گذاشتم روی همان میز ته صندوقچه اسفنج گذاشتم و درش را نیمه باز گذاشتم از اولین روز ازدواج مان گلهایی را که برایم خریده بود، چوبه اش را داخل اسفنج فرو کردم تا گلها از در صندوقچه بیرون بزند و جلوه ی قشنگی داشته باشد. تمام گلهایی را که ابوالفضل برایم خریده داخل صندوق نگه داشتم. با دیدن هر شاخه از گلها به یاد خاطرات شیرین زندگی ام می افتم. به یاد روزهای قشنگی و پاکی که فراموششان نمیکنم و به یاد مردی میافتم که به روزها و شب هایم معنای دیگری بخشید و چگونه زندگی کردن را به من یاد داد؛ به یاد مردی که لبخندهای دلنشین اش همچنان چاشنی روزها و شبهای تنهایی ام هستند. از شهریور سال ۹۱ تا شهریور سال ۹۳ توی همان واحد نقلی نشستیم. سال ۹۳ برایم با روزهای سختی همراه بود مأموریت های ابوالفضل بیش تر و طولانی تر شده بود؛ هم موقع رفتنش و هم برگشتن او مهمان داشتیم دیگر در آنجا نمی توانستیم از مهمانان به خوبی پذیرایی کنیم جای ما تنگ شده بود! می خواستیم از آن جا نقل مکان کنیم اما نمی توانستیم دل بکنیم. ابوالفضل گفت: این جا که هستم، تنبل شده ام باید از اینجا برویم تا بتوانم برای خودم مستقل شوم و زندگی جداگانه ای تهیه کنم به دنبال خانه اجاره ای رفتیم اما قیمت ها همه بالا بود یک زیرزمین دیدیم اما به دلمان ننشست. آقا مهدی یک خانه ۱۲۰ متری پیشنهاد داد که با صاحب آن دوست بود. پسرش هم با ابوالفضل همکلاس بود دلم گرم نبود گفتم: «لابد کرایه اش خیلی می شود. رفتیم و خانه را دیدیم و پسند کردیم ۲۸ میلیون تومان پول دادیم و ده هزار تومان کرایه مأموریت های پی در پی آقا ابوالفضل شروع شد. گاه می آمدم کنار خانواده ی همسرم ولی بیشتر اوقات به ابویسان میرفتم خلاصه شدم خانه بدوش مثل کارگرها می آمدم تمیز میکردم و میرفتم اسفند ۹۳ چهل و پنج روزی میشد که سوریه بود. همه مان دل تنگش شدیم و ابوالفضل خودش هم بیشتر از ما بی تابی میکرد تماس گرفت و گفت: «بیایید سوریه چند روزی با هم باشیم و بعد برگردیم» پدر بزرگوارشان آمدند ابویسان که با هم برگردیم پاکدشت و عازم سوریه شویم.
🔸️ادامه دارد...
✍️نویسنده:هاجر پورواجد
#صندوقچه_گل_رز
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
سوره زمر (آیه ۱۸)
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُٓ أُولَٰٓئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَٰٓئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
آنان كه سخن را میشنوند و از بهترینش پیروی میكنند، اینان كسانی هستند كه خدا هدایتشان كرده، و یقیناً خردمندند.
✏️با هنرمندی خانم غفاری
#قران
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
۱۶ فروردین ۱۴۰۳