🎥 وحشت خبرنگار بی‌بی‌سی بعد از دیدن بقایای موشک‌های ایرانی در اسرائیل 🔺«اونچه که ما دیدیم واقعا وحشتناک هست! بقایای موشک ایران ۱۱ متر هست!» #وعده_صادق ─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─ ❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁ ╭┅─────────┅╮ 🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱 ╰┅─────────┅╯

⭐️با عرض سلام و احترام خدمت همراهان بزرگوار؛ 🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿 ✨️امشب صفحات ۹۸ و ۹۹ و ۱۰۰ از کتاب صندوقچه گل رز را تقدیم شما میکنیم.

1️⃣ 📖صندوقچه گل رز 📜صفحه ۹۸-۹۹-۱۰۰ گفتم: «هنوز آقا ابوالفضل از مسجد نیامده بهش زنگ زدم گفت الآن می آیم» با تأخیر آمد.کلی عذر خواهی کرد تعریف کرد:«چند نفر درگیر شده بودند داشتیم آشتیشان میدادیم.»سر کوچه کیک و شمع را گرفتیم و رفتیم منزل پدرشان آن شب گفتیم وخندیدیم با بچه ها بازی کرد. خیلی عکس و فیلم گرفتیم حقیقتاً برای همه ی ما یک شب خاطره انگیز و به یادماندنی شد.فردای آن شب،یک جمله ای گفت که شک ندارم میدانست این دفعه شهادت روزی اش می شود. گفت: «خانم شهدا همیشه قبل از رفتن یک کار خاصی می کنند، یا یک اتفاق خاصی برایشان می افتد تو هم برای من تولد گرفتی...... »سرش را کمی تکان داد و سریع بقیه ی حرفش را خورد.قرار بود آقا ابوالفضل مرا ببرد شهرستان پیش پدر و مادرم و بعد برگردد و برود مأموریت.شبی که قرار بود برویم داشتم چمدانش را میبستم به من گفت خانم شما خودت مسافری برو ساک خودت را ببند.من از خانه ی پدرت که برگشتم خودم چمدانم را میبندم. اما من کار خودم را کردم دوست داشتم وسایل چمدان اش را با دستان خودم آماده کنم به این طریق میخواستم عملاً موافقتم را برای رفتن اش اعلام کنم از این که وسایلش را با میل خودم آماده می کردم خوشحال شد و تشکر کرد سه شنبه ششم اسفند برای دیدن پدرم و مادرم به سبزوار رفتیم. همان روز یک فیلم از کانال مدافعان حرم دیدیم فیلمی از یک شهید که برای جنگ به سوریه رفته بود گروهی دور هم جمع شده بودند.یک نفر داشت ده بیست سی چهل میکرد که ببیند کدام شان اول شهید می شود.یک نفر که سرش روی زانوانش بود انتخاب شد که بعد از چند روز شهید شده بود. فیلم را به آقا ابوالفضل نشان دادم و با خنده بهش گفتم:«اگه توی جمع شما هم چنین اتفاقی افتاد نایستی ها سریع مکان را ترک کن!» به حرفم خندید و گفت: «باشه!» قرار بود هفتم اسفند ۱۳۹۴ برگردد پاکدشت که هشتم اسفند عازم سوریه شود. اما تاریخ حرکت قطعی نشده بود. حالا که مأموریت به تأخیر افتاده بود، تصمیم گرفتیم به زیارت امام رضا علیه السلام برویم. نهم اسفند ۱۳۹۴ به مشهد رفتیم چون عید نوروز نزدیک بود گفت: تو که تنهایی نمی روی خرید کنی،بیا همین جا خرید عیدت را هم انجام بده.رفتیم بازار امام رضا علیه السلام، من چند تکه وسیله خریدم دیدم ابوالفضل هم دنبال چیزی می گردد، اما پیدا نمی کند. پرسیدم: «ابوالفضلم!دنبال چی هستی؟» گفت: «می خواهم سربند يازهرا - سلام الله عليها - بخرم اما نیست.» دوتایی هم گشتیم اما پیدا نکردیم.از سفر یک روزه ی مشهد که برگشتیم شب اش تماس گرفتند و زمان حرکت را قطعی کردند. یازدهم اسفند ۱۳۹۴ آرامش عجیبی در نگاهش دیدم چهره اش خیلی نورانی شده بود. حس غریبی به سراغم آمد. قلبم به تپش افتاد ضربان قلبم انگار به هزار رسیده بود. یقین حاصل کردم که این رفتن با دیگر رفتنها فرق میکند بهش گفتم: «حالا نمی شود شهید نشوی؟ جانباز بشوی؟ خودم ازت پرستاری میکنم کنیزی ات را می کنم باشد؟ تو فقط شهید نشو نگاه عمیقی به من کرد و گفت: «خانم! اینها که می گویی از تلخی خبر صد تا شهادت هم بدتره!» به خودم آمدم. انگار زده بودم زیر تمام قول و قرارهایم به خودم گفتم:« چته؟ این چرت و پرت ها چیست که می گویی؟» اما دست خودم نبود یک نفس عمیق کشیدم. انگار از خواب بیدار شدم برای اولین بار قبل از حرکت ازش فیلم و عکس گرفتم داشت ماشین می شست در همان حالت ازش عکس گرفتم به هر طرف می چرخید باهاش می چرخیدم نگاهش میکردم و از تمام حرکاتش فیلم می گرفتم. سوار ماشین شد که برود، گفتم:« حالا نمیشه هیئت امشب را بمانی فردا بروی؟» دوشنبه ده اسفند هیئت هفتگی داشتیم اصرار کردم: «بمان!» اما گفت: «باید به هیئت مسجد حضرت زینب سلام الله عليها برسم.» حق داشت؛ چون از کودکی خانه‌زاد آن مسجد بود. حرکت کرد. برایم بوق زد و مدام دست تکان داد. من هم در حال فیلم گرفتن بودم و به دنبالش میدویدم یک لحظه توقف کرد. سرش را از ماشین بیرون آورد به عقب چرخاند با لبخندی زیبا آخرین دست را برایم تکان داد و از جلوی دیدگانم دور شد.

2️⃣ چند دقیقه نگذشته بود که به اندازه ی یک سال دل تنگ اش شدم؛ دل تنگ مهربانی هایش، دل تنگ آخرین نگاه و آخرین لبخندش همه ی این زیبایی ها به همراه قدم هایش میرفتند تا برایم تنهایی را رقم بزنند. همین که رفت سریع عکس ها و فیلم را نگاه کردم موقع رفتن نمیخواستم گریه کنم راضی نبودم اشکم دلش را بلرزاند. به همین خاطر بغض سنگینی راه گلویم را بسته بود نتوانستم درست و حسابی باهاش خداحافظی کنم. اما امان از آخرین نگاه از جلوی چشمانم تکان نمی خورد. انگار یک دنیا حرف برای گفتن داشت گوشه ای از حیاط نشستم و زارزار گریه کردم همه ی اشکهایم انگاری راهشان را یک باره پیدا کرده بودند؛ پیاپی و بی مهابا روی گونه هایم جاری میشدند و بر دامنم می چکیدند و باز هم تسلی پیدا نمی کردم نمی توانم آن حال را درست وصف کنم چون به قول حافظ «فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت» دهم اسفند به سمت پاکدشت حرکت کرد و خودش را شب به هیئتشان رساند. انگار میخواست با در و دیوار مسجد، پرده ها و پرچم هایش و کوچه پس کوچه هایی که او را به مسجد می رساند خداحافظی کند. قرار بود سه شنبه یازدهم اسفند عازم شود. بعد از ظهر به سمت فرودگاه حرکت کرده بود. مدام زنگ می زدم و از احوالش باخبر میشدم آخر خودش زنگ زد و گفت: «خانم! الآن توی هواپیما هستم و آماده ی پرواز» گفتم برو به سلامت به محض اینکه رسیدی حتماً زنگ بزن معمولا هر روز زنگ می زد. بعضی وقت ها روزی دوبار در هر بار هم حدود ۲۰ دقیقه صحبت می کردیم. توی یکی از این روزها که زنگ زد گفتم: «ابوالفضلم تو شهید نمی شوی.» پرسید: «برای چی این حرف را می زنی؟» گفتم: «همسران شهدا را که توی برنامه ی ملازمان حرم میبینم چنان خوب و زیبا صحبت می کنند که لذت می برم از دانه دانه ی کلمات شان صبوری می بارد. من هنوز به این درجه نرسیده ام.» … مهناز ابویسانی و همسر شهید 🔸️ادامه دارد... ✍️نویسنده:هاجر پورواجد #صندوقچه_گل_رز ─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─ ❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁ ╭┅─────────┅╮ 🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱 ╰┅─────────┅╯

انعام آیه59 تفسیر نور: 1. بر خلاف كسانى كه مى‌گويند خداوند تنها به كليّات علم دارد، خداوند به همه چيز دانا و از همه‌ى جزئيّات هستى آگاه است. پس بايد مواظب اعمال خود باشيم. ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ ... ✏️با هنرمندی خانم فاطمه غفاری #قرآن ─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─ ❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁ ╭┅─────────┅╮ 🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱 ╰┅─────────┅╯

﷽ #سلام_صاحب_ما ، #مهدےجان ❣یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ 🔹دعای زمان غیبت ❣اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِف نَبِیَّکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی 🔹توسل به امام زمان(عج)؛ ❣يا وَصِيَّ الْحَسَن وَ الْخَلَفَ الْحُجَّهَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّه، يَا حُجَّهَ اللَّهِ عَلَي خَلْقِه يَا سَيِّدَنا وَمَولانا، إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ إلَي اللَّه و قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَیْ حَاجَاتِنا،یا وَجِيهاً عِنْدَاللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَاللَّه     #امام_زمان ─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─ ❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁ ╭┅─────────┅╮ 🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱 ╰┅─────────┅╯

📷 سرودۀ رهبر انقلاب که در آستانۀ وعدۀ صادق قرائت شد 🔹رهبر انقلاب یک بیت از غزل «تو را‌ است معجزه در کف زساحران مهراس/ عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز» را در آستانۀ عملیات وعدۀ صادق در یکی از جلسات مرتبط خوانده‌اند. 📚به‌نقل از توییتر مهدی فضائلی #وعده_صادق ─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─ ❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁ ╭┅─────────┅╮ 🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱 ╰┅─────────┅╯

ایرلند: اسرائیل باید فوراً در غزه آتش‌بس کند 🔹وزیر خارجۀ ایرلند با بیان اینکه رژیم صهیونیستی باید اجازۀ ورود کمک‌های انسانی به نوار غزه را بدهد، گفت که اتحادیۀ اروپا برای آرام کردن اوضاع تلاش می‌کند. #غزه ─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─ ❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁ ╭┅─────────┅╮ 🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱 ╰┅─────────┅╯

نیویورک‌تایمز: اسرائیل نمی‌تواند حماس را از بین ببرد 🔹رنج فلسطینیان سبب شده تا حمایت از اسرائیل حتی در میان همپیمانانش نیز از بین برود. 🔹مقام‌های آمریکایی کنونی و سابق معتقدند که اسرائیل نمی‌تواند جنبش حماس را از بین ببرد و توانایی این کار را ندارد. #غزه ─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─ ❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁ ╭┅─────────┅╮ 🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱 ╰┅─────────┅╯

سردار رادان: با حمايت‌های مجلس، دولت و قوه‌قضائيه و همراهی مردم اجرای طرح نور را با قوت، دقت و هوشمندی ادامه خواهيم داد. #حجاب #طرح_نور ─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─ ❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁ ╭┅─────────┅╮ 🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱 ╰┅─────────┅╯

‼️فرهنگ از اقتصاد هم مهمتر است. 🎙رهبر معظم انقلاب. #حجاب #طرح_نور #فرهنگ ─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─ ❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁ ╭┅─────────┅╮ 🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱 ╰┅─────────┅╯