eitaa logo
❀گۅهࢪ؎‌دࢪ‌صدف‌عشق❀
155 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
903 ویدیو
284 فایل
♡|بہ‌نام‌خدایـــــےڪھ‌ۅجۅدم‌ز‌ۅجود‌پࢪ‌ۅجۅدش‌بۅجۅد‌آمدہ‌اسٺ|♡ #ریحانھ..👀❤️ چادࢪٺ••،💕 ناامیٖدڪࢪدؕ چشمـے ࢪا ڪہ••• دنبٖاڵ ࢪاهـےبࢪاے چࢪیدݩ مـےگشٺ •••ツ 🌱💚 #شھیدحمید‌سیاهڪالے‌مرادے🌸 ❀شࢪایط مونھ❀: @sharayete_mon🍃🦋 #ڪپـےبنࢪحࢪام️ـ🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 شرایط‌ گناه‌کردن‌ همیشه‌ فراهمه این‌ تویی‌ که‌ باید‌‌ با‌ نفس‌ خودت‌ بجنگے و‌ شکستش‌ بدۍ
‍ـ...🌱 ‌ﭘﺪﺭﻡ میگفت: ﭘﺴﺮ ﺟــﺎﻥ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎ ﺁﺑﺮﻭۍ ڪﺴﯽ ﺑﺎﺯﯼ ڪﻨﯽ‼️ ﻣﺒـﺎﺩﺍ🚫 ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ بشہ چرڪنویس اﺣﺴﺎﺳﺎٺت❕ یڪ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ نصیحٺ ﻫﺎﺵ ﻧﯿﺸﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺯﻣﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﺳﺒﺰ ﻣﯿﺪﻥ...🚦 ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺷﻮنہ...😏 ﭘﺪﺭﻡ ٺو ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ڪﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﺯﻟیـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩﻩ🔥 ﺗﻮ \" ﯾـﻮﺳـﻒ \"ﺑﺎﺵ ⚠️ ﻫﻤﯿﻦ ڪھ‌ﺍﯾﻦ جملھ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻢ ﺳﯿﺦ ﺷﺪ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺑﻨﺪ ﺍﻭﻣﺪ🤐 ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﻡ... ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻫﻢ ﺣﻖ ﻣﯿﮕﻔﺖ🤔 ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﻟـﯿـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻫﺴﺖ؛ ﺍﻭﻥ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ \" ﯾـﻮﺳـﻒ \" ﺑﺎﺷﻢ..👌 ♨️با یـوســـف بودن تو، زلیخـــا نیز به خود می آید...
21.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیشنهاد مشاهده👌🏻🎥 گشت ارشاد یا خط تولید ایجاد تنفر و ‌بدبینی؟ تو بازار بهش میگی بخـر! تو خیابـون میگی نپوش؟ . براى دانلود كليپ هاى بيشتر به كانالمـــون يه ســرى بزنين دست پُـر مياين بيرون😉👇🏻 🔻 @seyyedoona 🔻 @seyyedoona 🔻 @seyyedoona
حتما ببینید و نشر بدید🌱↻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از #مبارزین🤺😍
12.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍 🎥 صحبت‌های دکتر انوشه با چاشنی طنز😅 ⭕️مگه دو تا مو بیرون باشه چی میشه؟! مگه یه ذره مچ پامون پیدا باشه چی میشه؟! 🚨 👍 @chizhayi_ke_nmkhahnd_bdnid
یه دختر خیلی ظریف با چادری سفید از آشپزخونه خارج شد . به صورتش نگاه کردم و با دیدن چهرش چشمام درشت شد . نفسم حبس شد و احساس کردم قلبم دیگه نمیزنه . نمی دونستم چی کار کنم . چندین بار آب دهنم رو با صدا قورت دادم ، نیشگونی از دستم گرفتم ولی نه بیدار بودم ، این واقعی بود خواب نبود . استرس کل وجودم رو فرا گرفت . به سمت بابا رفت و بهش چایی تعارف کرد ، نزدیک کاوه شد و سر به زیر چایی تعارف کرد . خدا خدا میکردم در برابر من هم سربه زیر باشه و چهره ام رو نبینه . بعد از کاوه به سمت من قدم برداشت ، بلند کردن سرش همانا و چشم تو چشم شدنمون همانا . هین بلندی کشید که دستش لرزید و استکان از توی سینی روی چادرم افتاد . آخ بلندی گفتم و پایین چادر رو که حسابی داغ شده بود رو از خودم دور کردم . پدر و مادرش در کسری از ثانیه بلند شدند و به سمتم اومدن ولی خودش همچنان با دهن باز بهم زل زده بود . 🖇❤️ 🥺 💚💛 https://eitaa.com/joinchat/166527109Cd4f2b4dd6f