.:
*ﺩﺧﺘﺮ #حاجقاسم :*
کوچیک که بودم وابستگیم به بابا آنقدر زیاد بود که بعضی روزها اگر تهران بود، میرفتن دفترشون و محل کارشون من و با خودشون میبردن !
توی اون دفتر یهاتاق کوچیک بود با یهجا رختی و سجاده و یه یخچال خیلی کوچیک ...
جلسههای بابا که طولانی میشد به من میگفتن برو تو اون اتاق استراحت کن توی یخچالم آبمیوه و آب و یهطرف تافی بود !
از همون تافیایی که پوستشون رنگیرنگی بود و وسطشون شکلات.
ساعتها میشد تو همون اتاق میشستم که جلسههای بابام تموم شه برم پیشش !
از توی یخچال چندتا تافی میخوردم آبمیوه میخوردم آبمعدنی که بود میخوردم یهجوری سر خودمو گرم میکردم ...
وقتی جلسههای بابا تموم میشد سریع با کاغذ و خودکار میومد تو اتاق میپریدم بغلاش منو میشوند روی پاهاش میگفت بابا چیا #خوردی هرچی خوردی بگو میخوام بنویسم !
دونهدونه بهش میگفتم حتی تا آبمعدنی و یهدونه شکلات !
موقع رفتن دستمو که میگرفت بریم سر راه اون کاغذ و به یهنفر میداد میگفت بده #حسابداری ...
دختر من این چیزا رو استفاده کرده بگو پولشو حساب کنن یا از حقوقم کم کنن !
اونوقت چهجوریما ۸/۵ میلیارد پول مردم با اینکشور که بابام جونشو براشون داد، میتونیم از سفرهی مردم برداریم ؟!
خدایا تو آگاه بههمه چیزی ممنونم که اجازه ندادی با آبروی بابام بازی بشه !!!
🇮🇷گلچین سیاسی
@golchinseyasy