eitaa logo
گُلهاے بهشتی
126 دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
89 فایل
درطبقی از اخلاص براے نشاندن لبخند برلبان آقا صاحب‌الزمان(عج)❤ 👌نشر پست ها بدون لینک کانال ما با ذکر #5صلوات هدیه به حضرت وقرائت سوره #حمد برای شادی روح پدر و مادرم#حلال است 🆔 @Golhayehbeheshtii313 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄—
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 شعر حضرت رقیه "سلام الله علیها" 🏴 دویدم و دویدم به کربلا رسیدم میون باغ گل ها یه دونه غنچه دیدم اسمش چی بود رقیه یه دختر سه ساله تو دست اون یک گل بود گلِ قشنگ لاله منم شدم شاپرک رو دامنش نشستم گفتم رقیه جونم منم دوست تو هستم من شنیدم دشمنا دل تو رو شکستند بال و پر شما رو با بغض و کینه بستند رقیه جون پر بزن برو به آسمونا منتظر تو هستند چشمای ناز بابا
الــــهـــی بالرقیـــه سلام اللّــه علیها
♥️شهیدحاج‌حسین‌معزغلامے: هر ڪجا گره به ڪارت افتاد با خلوص نیت بگو: "الهے به حق رقیه(س)" شادےروح‌شهدا صلوات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷🇮🇷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Untitled 8.mp3
6.61M
🏴رقــــــیـــہ گریه نڪن ،گریه نڪن،گریه نڪن 😭😭😭😭😭😭😭😭😭 ─┅═༅𖣔🖤یاحسین🖤𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌@Golhayebeheshti313
الالعنت الله علی القوم الظالمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨جناب حُر ، آزادمردِ کربلا ✨ 🍃سلام بچه ها به شب چهارم محرم رسیدیم😔 میخوایم داستان امشب رو از زبان حضرت رقیه سلام الله علیها براتون بگیم پس امشب هم با ما همراه باشید من رقیه سه ساله کربلا، دختر دردونه بابام سید الشهدا☀️ هستم.‌ براتون بگم که ما به همراه کاروان بابا حسینم☀️ حرکت کردیم تا به کوفه بریم. آخه مردم به بابا حسینم☀️ نامه📨 نوشتن که به کوفه برود و آنها را از چنگال حاکمان ظالم و ستمگر👹 نجات بده.‌ اونها می دونستن بابای من چه قدرتی💪 داره توی راه ما بچه ها می خندیدیم. صدای خنده مون همه جا را پر کرده بود🙂 عمه زینب✨ هم لبخند روی لبش بود. ‌ همین طور که می رفتیم، یکی از بچه ها صدا زد، نخلستان🌴 نخلستان های🌴 کوفه... رسیدیم. همه خوشحال شدند. بچه ها که از خوشحالی بالا و پایین می پریدند ‌ من هم همین طور. کمی که نزدیک تر رفتیم، عمه زینب✨ فرمودن: عزیزان من، اینها نخلستان🌴 نیست...جلوتر که رفتيم، دیدیم آدمای بد با شمشیرهاشون🗡⚔🗡 اومده بودن که جلوی بابا حسینم را بگیرن😔 ‌ همه ی اون آدم ها تشنه🌊 بودن. حتی اسب هاشون🐎 هم تشنه بودن. بابا حسینم☀️ به عمو عباسم💫 فرمودن که برای آنها آب💧 بیار عمو عباسم💫 رفت و برای اونها آب💧 اورد.‌ دیدم یه پیرمردی👴 بینشون بود که توان آب خوردن نداشت. بابا حسین☀️ با دستای خودشون به اون پیرمرد آب💧 داد. حتی بابا حسین☀️ فرمودن: به اسب هاشون🐎 هم آب بدن. آنها خیلی آب💧 خوردند تا اينکه سیراب شدن.
فرمانده آدم بدا شخصی به نام حر بود. بابا حسینم☀️ به حر فرمود: به جنگ با ما اومدی ای یا اومدی به ما کمک کنی⁉️ حر گفت: اومدم تا جلوی حرکت شما به کوفه رو بگیرم❌‌ بابا حسینم☀️ برای اینکه حر را یاد مادرشون حضرت فاطمه(سلام الله علیها)☀️ بندازن، تا دست از کار زشتش برداره، فرمود: ای حر، ان شاالله مادرت در عزای تو گریه کنه آخه بابا حسین☀️ می خواست حر راه درست رو انتخاب کند.‌ حر گفت: اگر کسی دیگری این حرف را می زد، من هم همین را بهش می گفتم. اما مادر شما حضرت فاطمه(سلام الله علیها)☀️ هستن. من ایشون را خیلی دوست دارم...❤️ ‌ وقتی بابا حسینم دید حر جلوی ايشان را گرفته، فرمود: پس اجازه بده ما به مدینه برگردیم.‌ حر گفت: ابن زیاد👹 به من گفته که نگذارم شما به مدینه هم برگردید❌ ‌ خلاصه همراه بابا حسینم☀️ حرکت کردیم. رفتیم تا به دشت خیلی بزرگی رسیدیم بابا حسینم☀️ فرمود: کسی میدونه اینجا کجاست❓یکی از یارانش گفت: اینجا "نینواست". یکی دیگه گفت: اینجا "غاضریه" است. بابا حسینم فرمود: اینجا کربلاست. خدایا از کرب و بلا به تو پناه می برم 🤲 بارها رو بازکنید وعده گاه ما همین جاست همگی از اسب هاشون🐎 پیاده شدند. مثل همیشه عمو عباس مهربون✨ ما رو بغل کرد و از اسب ها🐎 و شترها🐫 پیاده کرد. زانوانش که پر قدرت بود رو گذاشت تا عمه زینب☀️ هم بتونن راحت تر پیاده شن. عمو عباس قوی و قدرتمند✨ مراقب همه چیز بود. .....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان حضرت رقیه..m4a
3.83M
مهدوے 🖤داستان 🏴ماه محرم 🏴شب سوم حضرت رقیه(س) 🏴پسر خوبِ قرآنی آقا حسین طاهرے عزیز🚩🏴🚩 🏴الحسین یوحدنا🏴
🏴 علیه السلام فرمودند: 🍃 همه خاڪ ها حرام است مانند مردار و خون و گوشت خوڪ مگر تربت امام حسین علیه السلام زیرا در آن درمان برای همه دردها است.اما زیاد از آن نخورند و در آن امان از هر ترسی است. 📚 ڪافی، ج6، ص378 ─┅═༅𖣔🖤یاحسین🖤𖣔༅═┅─ ┏━━━🔸🍃🏴🍃🔸━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌@Golhayebeheshti313 ┗━━━🔸🍃🏴🍃🔸━━━┛