♥️شهیدحاجحسینمعزغلامے:
هر ڪجا گره به ڪارت افتاد با خلوص نیت بگو:
"الهے به حق رقیه(س)"
شادےروحشهدا صلوات🌷🇮🇷🌷
Untitled 8.mp3
6.61M
🏴رقــــــیـــہ
گریه نڪن ،گریه نڪن،گریه نڪن
😭😭😭😭😭😭😭😭😭
─┅═༅𖣔🖤یاحسین🖤𖣔༅═┅─
@Golhayebeheshti313
#داستان
#محرم_مهدوی
#شب_چهارم_محرم
✨جناب حُر ، آزادمردِ کربلا ✨
🍃سلام بچه ها
به شب چهارم محرم رسیدیم😔 میخوایم داستان امشب رو از زبان حضرت رقیه سلام الله علیها براتون بگیم پس امشب هم با ما همراه باشید
من رقیه سه ساله کربلا، دختر دردونه بابام سید الشهدا☀️ هستم.
براتون بگم که ما به همراه کاروان بابا حسینم☀️ حرکت کردیم تا به کوفه بریم. آخه مردم به بابا حسینم☀️ نامه📨 نوشتن که به کوفه برود و آنها را از چنگال حاکمان ظالم و ستمگر👹 نجات بده.
اونها می دونستن بابای من چه قدرتی💪 داره توی راه ما بچه ها می خندیدیم. صدای خنده مون همه جا را پر کرده بود🙂 عمه زینب✨ هم لبخند روی لبش بود.
همین طور که می رفتیم، یکی از بچه ها صدا زد، نخلستان🌴 نخلستان های🌴 کوفه... رسیدیم. همه خوشحال شدند. بچه ها که از خوشحالی بالا و پایین می پریدند
من هم همین طور. کمی که نزدیک تر رفتیم، عمه زینب✨ فرمودن: عزیزان من، اینها نخلستان🌴 نیست...جلوتر که رفتيم، دیدیم آدمای بد با شمشیرهاشون🗡⚔🗡 اومده بودن که جلوی بابا حسینم را بگیرن😔
همه ی اون آدم ها تشنه🌊 بودن. حتی اسب هاشون🐎 هم تشنه بودن. بابا حسینم☀️ به عمو عباسم💫 فرمودن که برای آنها آب💧 بیار عمو عباسم💫 رفت و برای اونها آب💧 اورد.
دیدم یه پیرمردی👴 بینشون بود که توان آب خوردن نداشت. بابا حسین☀️ با دستای خودشون به اون پیرمرد آب💧 داد.
حتی بابا حسین☀️ فرمودن: به اسب هاشون🐎 هم آب بدن. آنها خیلی آب💧 خوردند تا اينکه سیراب شدن.
#ادامه_داستان_در_پست_بعد
#ادامه_داستان_جناب_حُر_آزاد_مرد_ِکربلا
فرمانده آدم بدا شخصی به نام حر بود.
بابا حسینم☀️ به حر فرمود: به جنگ با ما اومدی ای یا اومدی به ما کمک کنی⁉️ حر گفت: اومدم تا جلوی حرکت شما به کوفه رو بگیرم❌ بابا حسینم☀️ برای اینکه حر را یاد مادرشون حضرت فاطمه(سلام الله علیها)☀️ بندازن، تا دست از کار زشتش برداره، فرمود: ای حر، ان شاالله مادرت در عزای تو گریه کنه
آخه بابا حسین☀️ می خواست حر راه درست رو انتخاب کند. حر گفت: اگر کسی دیگری این حرف را می زد، من هم همین را بهش می گفتم. اما مادر شما حضرت فاطمه(سلام الله علیها)☀️ هستن. من ایشون را خیلی دوست دارم...❤️
وقتی بابا حسینم دید حر جلوی ايشان را گرفته، فرمود: پس اجازه بده ما به مدینه برگردیم. حر گفت: ابن زیاد👹 به من گفته که نگذارم شما به مدینه هم برگردید❌
خلاصه همراه بابا حسینم☀️ حرکت کردیم. رفتیم تا به دشت خیلی بزرگی رسیدیم
بابا حسینم☀️ فرمود: کسی میدونه اینجا کجاست❓یکی از یارانش گفت: اینجا "نینواست". یکی دیگه گفت: اینجا "غاضریه" است.
بابا حسینم فرمود: اینجا کربلاست. خدایا از کرب و بلا به تو پناه می برم 🤲
بارها رو بازکنید وعده گاه ما همین جاست همگی از اسب هاشون🐎 پیاده شدند. مثل همیشه عمو عباس مهربون✨ ما رو بغل کرد و از اسب ها🐎 و شترها🐫 پیاده کرد. زانوانش که پر قدرت بود رو گذاشت تا عمه زینب☀️ هم بتونن راحت تر پیاده شن. عمو عباس قوی و قدرتمند✨ مراقب همه چیز بود.
#ادامه_دارد.....
داستان حضرت رقیه..m4a
3.83M
#محرم مهدوے
🖤داستان
🏴ماه محرم
🏴شب سوم حضرت رقیه(س)
🏴پسر خوبِ قرآنی آقا حسین طاهرے عزیز🚩🏴🚩
🏴الحسین یوحدنا🏴
🏴 #امام_رضا علیه السلام فرمودند:
🍃 همه خاڪ ها حرام است مانند مردار و خون و گوشت خوڪ مگر تربت امام حسین علیه السلام
زیرا در آن درمان برای همه دردها است.اما زیاد از آن نخورند و در آن امان از هر ترسی است.
📚 ڪافی، ج6، ص378
─┅═༅𖣔🖤یاحسین🖤𖣔༅═┅─
┏━━━🔸🍃🏴🍃🔸━━━┓
@Golhayebeheshti313
┗━━━🔸🍃🏴🍃🔸━━━┛