eitaa logo
‌‌˼❤️ گُلمــا ✨˹
316 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
3 فایل
بسم الله✨ • فإذا انزلنا علیها الماء اهْتزَّت و ربت و انبَتَت مِن کُل زَوج بَهیج؛🌱 • و آنگاه که عطر باران بپیچد، گیاهان می‌خندند^^🌸 • چشمانت را ببند! عطر شکوفه های پرتقال را می‌شنوی؟🍊(: • https://daigo.ir/secret/6414028690 ‌تبادل: @Reyhan764
مشاهده در ایتا
دانلود
حق او با گریه تنها نمیگردد ادا؛ پیر کن مارا خدایا در عزای فاطمه..!🤎 -یافاطمه‌زهرا-
طرف‌ داشت‌ غیبت‌ می‌ کرد ؛ بهش‌ گفت: شونه‌ هاتو دیدی ؟ گفت : مگه‌ چی‌ شده ؟ گفت : یه‌ کوله‌ باری‌ از‌ گناهان‌ اون‌ بنده‌‌ خدا رو شونه‌ های‌ توئه … !👨‍🦯❤️‍🩹 🕊' ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃هدیه به روح شهدا صلوات 🍃🌸*اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
هر وقت حال و هوای دلت بد بود یادت بیار که خـ𔘓ـدا هوای بنده‌ هاشو داره. .☺️♥』 خدای من🌱•'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦢🦢 تنها کسی که می‌تونه مدعی باشه من بچه‌هامو لای پر قو بزرگ کردم😍 ✨https://eitaa.com/Golma8
قبول دارین؟ قبول دارین نارنگیو از خودِ شمال بخرے یا همون شمال، زیر درخت بشینی و واسہ خودت پوس بڪنی و بخوری یہ طعم و مزه دیگہ‌ای داره؟
🌸يه دوست ميگفت: وقتي مادرم آشپزے ميڪرد اگر توي غذام يہ تار مو پيدا ميشد زمين و زمانو بهم ميريختم ولے حالا كہ از دست دادمش🕊 زمينو زمانو بهم ميريزم تا يه تار مو ازش پيدا ميڪنم😇 ❤️قدر مادرامونو بدونیم❤️ ----------------
با کسانی دوست باشید که در غیاب شما از آبرو و اعتبار شما محافظت می‌کنند...!
<<فکر می‌کنم ای کاش روایت ۷۵ روز صحیح باشد چون ۲۰ روز درد کمتر هم ۲۰ روز است اما از طرفی یاد مولامون افتادم و فکر کردم اگر ۹۵ روز باشد برای علی هم ۲۰ روز بیشتر کنار زهرایش ۲۰ روز است>>
<<داستانک>> روزگاری کَسی به مردم هر روز هدیه‌ای می‌داد و کَسی هم هر روز به مردم لگدی می‌زد. بعد از چندوقت اونی که هدیه می‌داد دیگه هدیه نداد و اونی که لگد می‌زد دیگه لگد نزد. از آن به بعد اونی که هدیه می‌داد، شُد آدم بَده چون هدیه نمی‌داد و اونی که لگد می‌‌زد، شُد آدم خوبه چون دیگه لگد نمی‌زد... (به نظرتون درس این داستان چه بود؟!) برام بنویسید☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 بســم‌رب‌الحسین علیه‌السلام ؛✨ - 『'🌿』- فَفَروا اِلےَ الحُسین علیه‌السلام !❤️ " ؛ روضهٔ حضرت عباس علیه‌السلام!" سخنران به مجلس شور داده بود و حسینیه رو زمزمهٔ "یاحسین (ع)" تکون می‌داد. باید تو اوج ادامه می‌دادم اما با آرومترین صدا و لحن ممکن، خیلی ساده شروع کردم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ!» صدای همراهی جمع که خوابید. ادامه دادم: «و علی عباسِ الحسین» نفس عمیقی کشیدم و کاغذ روضه‌م رو توی دستم گرفتم: «روز عاشورا، حوالی ساعت چهار بود که امام حسین (ع) به خواهرشون، بی‌بی زینب (س) گفتن پسرم رو بیار! اینا بچه رو ببینن دلشون به رحم میاد! حضرت، بچه رو از خانم رباب (س) گرفتن و دست امام حسین (ع) دادن. آقا یه نگاه به سر تا پای علی‌اصغرشون کردن...» بغض صدامو عوض کرد: «الهی بمیرم؛ قد شش‌ماهه‌شون از سه‌شعبه کوچیکتر بود!» صدای ناله توی حسینیه پیچید. بی‌اختیار اشک از چشمام می‌ریخت. میکروفون رو ثابت کردم. اونقدری که دستم قوت داشت، ریحان رو بالا آوردم: «امام حسین (ع) علی‌شون رو روی دست گرفتن. فرمودن: یاقوم! ان لم ترحمونی، فارحموا هذا الطفل! به من رحم نمی‌کنین به این شیرخواره رحم کنین! اما تَرَونه کیف یتلظی عطشا؟ نمی‌بینین چطور تلظی می‌کنه؟» نتونستم تحمل کنم. ریحان رو پایین آوردم. میکروفون رو کنار زدم و اشکامو پشت دستم پنهان کردم... . حسینیه از صدای یاحسین (ع) پر شده بود. یهو صدای سیدمهدی پیچید. با بغض و گریه گفت: «دیدین ماهی از آب بیرون میوفته، یکم که می‌گذره این لباشو چجور به هم میزنه؟ به این حالت میگن تلظی!» همونجا پای منبر زمین افتاد و صدای هق هقش بلند شد. فضای حسینیه بهم ریخته بود! هیچکس تو حال خودش نبود... . ریحان باید می‌ترسید و از خواب می‌پرید. اما خیلی آروم تکون خورد و پلکاشو باز کرد. نگاه به نگاه معصومش کردم و گفتم: «سلام عموجونم!» میکروفون رو دست گرفتم و گفتم: «ارباب داشتن حرف می‌زدن، عمر لعنت‌الله گفت: حرمله! چرا جوابشو نمیدی؟ الهی بمیرم؛ ارباب یهو دیدن بچه یه تکون خورد!» نگاه ریحان به صورت من بود، نباید می‌ذاشتم بغضم بشکنه... . صدام می‌لرزید. گلوم... بغضِ همهٔ عالم تو گلوم گیر کرده بود... . - «خانم رباب... یهو دیدن... صدای گریه‌ی علی‌اصغر قطع شد...!» کار از گریه و ناله گذشته بود. همه تو سر و صورت خودشون می‌زدن. ریحان با تعجب بهم نگاه می‌کرد. لبخند کمرنگی بهش زدم و دوباره گرفتمش روی دستام. از خدا قوت خواستم و صدامو صاف کردم. ریحان رو روی دستام مثل گهواره تکون دادم و دم گرفتم: «لای... لالایی گل پونه! مادر دل نگرونه! اشکام مثل بارونه! لای... لالا نازکه سرت! میگردونه مادرت، صدقه دور سرت! قحطی آبه، تو این بیابون! آب فراتو بستن به رومون! لا... لالالا لالالایی، لالالا لالالایی، لالالا لالالایی!» دستمو بلند کردم. گفتم: «همه برا اصغرش لالایی بخونین!» به چشم به هم زدنی، کل حسینیه رو گهواره های خالی گرفت...! همه دستاشونو حالت گهواره تکون می‌دادن و می‌خوندن: «لای... لالالا لالالایی، لالالا لالالایی!» اونا زمزمه می‌کردن و من با اشک، ادامه می‌دادم: «لا... لالا بخواب آسوده! لب‌های تو کبوده! واسه جنگیدن زوده!» سرمو پایین انداختم و گفتم: «مادر های جمع التماس دعا...!» و بیتی که دل سنگ رو هم آب می‌کرد، خوندم: «لا... لالا غنچه‌ی پرپر! آخرم علی‌اصغر، به من نگفتی مادر!» از نگهداشتن بغضم، به سرفه افتادم. آب، درست کنار دستم بود، اما وسطِ روضهٔ عطش، شرم می‌کردم آب بخورم... . نگاهم به ریحان افتاد؛ گرسنه‌ش بود و انگشتشو می‌مکید... . با التماس، آروم گفتم: «عمو! نمی‌خوای بخندی...؟» فقط نگاهم می‌کرد... . صدامو صاف کردم و دوباره دم گرفتم: «میگه با چشماش... حالش عجیبه! باید برم من... بابام غریبه! لا... لالالا لالالایی... لالالا لالالایی... لالالا لالالایی!» ـــــــــ ــ هدیه به‌ آقای جوانان ، حضرت علی‌اکبر علیـه‌السلام💕 بـھ قلـم : خادم الحسـن علیه‌السلام🌱 (میـم_قــاف) - نشر‌ با قید نام نویسندھ و‌ منبع ، آزاد می‌باشد . ✨https://eitaa.com/Golma8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽بســم‌الله‌الـرحـمـن‌الـرحـیـم﷽ بنام خدا که خالق عشق و زیبایی ست. 🍃🌸 سلام اهالی خوب گلما صبحتون بخیر ‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت اینجاست، اینجایی که دارم چای می‌نوشم... 🍃❤️ السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی
من این کد را به شما بدهم ، که هر کس بخواهد به آقا نزدیک شود، اولین راهش کنترل‌ چشم است. چشمِ گناه‌ بین ، امام زمان بین نمیشود. _آیت‌الله‌قرهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگن هر دیدی یه بازدید داره🍃 ما اومدیم دیدن شما ،ان شاءلله بازدید شما اون دنیا 🕊✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🍃هدیه به روح شهدا صلوات 🍃🌸*اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا من و برگردون به روزایی که با کوچک ترین دلم می‌گرفت... :) 💔
‹ مهربون بودن دل بزرگی میخواد اما قدر مهربونی رو دونستن یه ذات خوب و معرفت میخواد ..🫀✨ ›
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﯾﻌﻨﯽ "ﺭﺿﺎﯾﺖ" ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﭼﻘﺪﺭ، ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﺎﺷﻰ ﺁﻥﻭﻗﺖ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ
🍃🌸 عصر تون بخیر اهالی خوب گلما
عصرونه‌ی امروزمون در مورد یه نوع مارِ😉
آیا میدانستید یک نوع مار وجود دارد که در هر ثانیه بدنش نیم سانتیمتر رشد میکند ، یعنی در هر ۲۰۰ ثانیه یک متر!! اما به محض اینکه دهان مار با بدنش تماس پیدا کند میمیرد؛ این مار تنها ماری است ک فقط توسط خودش کشته میشود.😡😱