#تدبر
#داستان
#داستان_تدبری
سوره #بینه
در این سوره شما میتونید به بچه ها بفهمونید که وقتی حجتی وجود داره و حقیقت رو میدونید نباید به دنبال دروغ روانه بشید، چون در این صورت گرفتار عذاب خدا خواهید بود😔
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻🌸🌸👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
سال ها قبل چند دریانورد با هم سوار یک کشتی شدند تا به مسافرت دریایی بروند. یکی از دریانوردها میمونش 🐵را با خود آورد تا در این مسافرت طولانی حوصله اش سر نرود. چند روزی بود که آن ها در سفر بودند. ناگهان طوفان وحشتناکی آمد و کشتی آن ها را واژگون کرد. همه در دریا افتادند و میمون 🐵هم که در آب افتاده بود مطمئن بود که به زودی غرق می شود.میمون که از نجاتش ناامید شده بود ناگهان دلفینی 🐬را دید که به طرف او می آید. خیلی خوشحال شد و پشت دلفین سوار شد.
وقتی آن ها به یک جزیره رسیدند میمون دلفین 🐬را پیاده کرد. دلفین از میمون پرسید:« قبلاً به این جزیره آمده ای، اینجا را می شناسی؟» میمون جواب داد:« بله. می شناسم. راستش پادشاه این جزیره بهترین دوست من است. آیا تو می دانستی من جانشین پادشاه هستم؟» 😳
دلفین پیش خود فکر کرد کسی در این جزیره زندگی نمی کرد اما با این سخن میمون جا خورد و گفت: سرورم.. من از این به بعد مطیع اوامر شما هستم.
میمون بادی به غبغب انداخت و گفت: اکنون باید برای من غذا اماده کنی و هر چه دستور داشت به او گفت و دلفین را بنده خود کرد و هر روز هر روز به او دستور میداد تا هر آنچه میخواهد برایش مهیا شود و او را در دریاها بگرداند.
دلفین هم که به حجت موجود و عقلش که میگفت این جزیره خالی است توجه نکرده بود و با اینکه میدانست جزیره خالی است اما گفته میمون را قبول کرد، اسیر میمون شد و تا آخر عمر در عذاب دستورات میمون باقی ماند.
┏━━━ 👦 👧 ━━━┓
@Gonchehayefatamion
┗━━━ 👦 👧 ━━
👦 👧 غنچه های فاطمیون
#داستان
#تدبر
#داستان_تدبری
سوره #اعلی
خداوند در سیاق اول سوره اعلی، در مورد حد رشد هر شخص صحبت کرده 😊و به پیامبر گفته هر کس متناسب با حد رشدش از هدایت برخورداره. ☺️
پس اول کار این مفهوم رو برای بچه ها بگید❤️ و بعد داستان اسلام آوردن ابوذر و اسلام نیاوردن ابوجهل رو براشون تعریف کنید..👌🏻
👇🏻👇🏻🌸🌸🌸👇🏻👇🏻
روزی ابوجهل به پیامبر گفت: ای محمد اگر معجزات انبیا گذشته را نشانم بدهی، دین اسلام را میپذیرم. پیغمبر(ص) نیز یک به یک معجزات را نشان ابوجهل داد اما از آنجا که ابوجهل ظرفیت و پذیرش این موضوع را نداشت، به پیغمبر(ص) گفت تو جادوگری!
پیغمبر هیچ نگفت، نگاهی به ابوذر غفاری که کنارشان نشسته بود، کرد و فرمود: ابوذر داستان اسلام آوردنت را برای مسلمانان تعریف کن! ابوذر گفت: یا رسولالله ما بتی داشتیم که آن را پرستش میکردیم، زمانی کنار این بت کاسه شیری گذاشتم تا بت از این شیر استفاده کند. دیدم سگی آمد و شیر را خورد و حتی به این بت نجاستی هم انداخت. وقتی این صحنه را دیدم، پیش خودم گفتم: این بتی که نمیتواند نجاست یک سگ را از خودش دور کند، چطور آن را پرستش کنم. با دست خودم این بت را خرابش کردم و آمدم یکتاپرست شدم👏🏻
🍃🍃🌸🌸
#داستان_تدبری
سوره #بلد
این آيات در مقام بيان بزرگترين نعمتهاى الهى است، نعمت چشم و زبان و لبها، نعمت هدايت، و معرفت خير و شرّ.😍
براستىه راستی زبان شگفت انگيزترين اعضاى بدن انسان است و وظایف سنگينی برعهده دارد كه بر عهده هيچ يك از اعضاء بدن نيست❤️ پس باید به زبان و اونچه که از طریق اون بیان میشه توجه کرد تا دلی نشکنه
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
در يكي از روستاها پسر بچه شروري بود كه ديگران را با سخنان زشتش خيلي ناراحت مي كرد.
روزي پدرش جعبه هاي پر از ميخ به پسر داد و به او گفت: هر بار كه كسي را با حرفهايت ناراحت كردي، يكي از اين ميخها را به ديوار طويله بكوب.
روز اول، پسرك بيست ميخ را به ديوار كوبيد. پدر از او خواست تا سعي كند تعداد دفعاتي كه ديگران را مي آزارد، كم كند.
پسرك تلاشش را كرد و تعداد ميخهاي كوبيده شده به ديوار كمتر و كمتر شد.
يك روز پدرش به او پيشنهاد كرد تا هر بار كه توانست از كسي بابت حرفهايش معذرت خواهي كند، يكي از ميخها را از ديوار بيرون بياورد.
روزها گذشت تا اينكه يك روز پسرك پيش پدرش آمد و با شادي گفت: بابا، امروز تمام ميخها را از ديوار بيرون آوردم!
پدر دست پسرش را گرفت و با هم به طويله رفتند، پدر نگاهي به ديوار انداخت و گفت آفرين پسرم! كار خوبي انجام دادي. اما به سوراخهاي ديوار نگاه كن. ديوار ديگر مثل گذشته صاف و تميز نيست.
وقتي تو عصباني مي شوي و با حرفهايت ديگران را مي رنجاني، آن حرفها هم چنين آثاري بر انسانها مي گذارند.
تو مي تواني چاقويي در دل انساني فرو كني و آن را بيرون آوري، اما هزاران بار عذرخواهي هم نمي تواند زخم ايجاد شده را خوب كند.
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
#آمر_کوچولو_تربیت_کنیم
┏━━━ 🌺 🍃 ━━━┓
@Gonchehayefatami
┗━━━ 🌺🍃 ━━