eitaa logo
دختر اسنپی💚👱‍♀️
6.8هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
3هزار ویدیو
1 فایل
﷽ 💚رمان آنلاین دختر اسنپی🦠 🌱روزانه ۱ الی ۲ پارت🐢 🌿🍀تبلیغات👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
بهار_ گلاویژ بیا برو بشین بخدا دیگه اعصابم نمیکشه میزنم بلایی سرخودم میارم خونم گردنتون بیوفته ها! بروبشین دیونه شدم ازدستتوننننن! روی مبل تک نفره نشستم و ازشدت عصبانیت ودرد شدید دستم، مدام پاهامو تکون میدادم.. گلاویژم با گستاخی تمام اومد نشست روبه روی من.. نگاهش نکردم.. سعی کردم کاملا نادیده اش بگیرم.. بهار هم اومد نشست و گفت: _خب.. الان یکیتون بدون هیچ جنگ و پرخاشی واسم توضیح بده که اون بیرون چه خبر بود؟ واسه چی افتاده بودین به جون هم؟ عماد تو اینجاچیکار میکردی؟ همزمان من و گلاویژ باهم گفتیم: من_ من با این کاری نداشتم گلاویژ_ من با این کاری نداشتم بهار با کلافگی و حالت گریون دستاشو به شقیقه هاش چسبوند وگفت: _وای خدایا... بابا گفتم یکیتون حرف بزنه چرا اینجوری میکنید شما؟ مثل بچه های چهارساله رفتار میکنید و انگار نه انگار بزرگ شدین! گلاویژ_ بچه بازی کدومه؟ من خبر مرگم داشتم میومدم خونه این دیونه یه دفعه اومد به من حمله کرد! _دیونه خودتی بلند میشم یه کاریت میکن.... دوباره بهار باصدای بلند توحرفمون پرید.. _بسهههههه!!! من میگم دعوا نکنید باز دارید کارخودتونو میکنید؟ اصلا عماد تو اول بگو.. چی شده؟؟؟ تو جلوی خونه ی ما چیکار میکردی؟