eitaa logo
•| در حوالےحرم |•
198 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
137 فایل
بی حب رضا ورود اکیدا ممنوع ❌ هࢪ دࢪ به رویم بستہ شد جز دࢪ گہ احسان تو اۍ شاھ خࢪاسان :)🖤 بگوشم ؟' https://harfeto.timefriend.net/16628342904320 باید بدونید :| @reza_janm تولد کانالمون :/ 1400"4"1 کانال وقف شاه خراسانِ :)🖤
مشاهده در ایتا
دانلود
•| در حوالےحرم |•
‹💔🌱› • • 🖇تنها ترین غریب دیار مدینه بود او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود صد باب علم از کلماتش گشو
✨زیارت نامه امام محمد باقر علیه السلام ✨الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْباقِرُ بِعِلْمِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفاحِصُ عَنْ دِینِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْمُبَیِّنُ لِحُکمِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا القائِمُ بِقِسْطِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النّاصِحُ لِعِبادِ اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الدّاعِی إلَى اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الدَّلِیلُ عَلَى اللّهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الحَبْلُ الَمَتِینُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفَضْلُ المُبِینُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النُّورُ السّاطِعُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْبَدْرُ الْــلاّمِعُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الحَقُّ الاَبَلَجُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السِّراجُ الاَسْرَجُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّجْمُ الاَزْهَرُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الکَوْکَبُ الاَبْهَرُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا المُنَزَّهُ عَنِ المُعْضَلاتِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا المَعْصُومُ مِنَ الزَّلاّتِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الزَّکِیُّ فِی الْحَسَبِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الرَّفِیعُ فِی النَّسَبِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا القَصْرُ الَمَشِیدُ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ اَجْمَعِینَ اَشْهَدُ یا مَوْلای اَنَّکَ قَدْ صَدَعْتَ بِالْحَقِّ صَدْعاً وبَقَرْتَ العِلْمَ بَقْراً، ونَثَرْتَهُ نَثْراً لَمْ تَاْخُذْکَ فِی اللّهِ لَوْمَةُ لائِم وَکُنْتَ لِدِینِ اللّهِ مُکاتِماً وَقَضیْتَ ما کانَ عَلَیْکَ وَاَخْرَجْتَ اَوْلِیاءَکَ مِنْ وَلایَةِ غَیْرِ اللّهِ اِلى وِلایةِ اللّهِ وَاَمَرْتَ بِطاعَةِ اللّهِ، وَنَهَیْتَ عَنْ مَعْصِیَةِ اللّهِ حَتّى قَبَضَکَ اللّهُ اِلِى رِضْوانِهِ وَذَهَبَ بِکَ اِلى دارِ کَرامَتِهِ وَاِلى مَسَاکِنِ اَصْفِیائِهِ وَمُـجاوَرَةِ اَوْلِیائِهِ الَسَّـلامُ عَلَیْکَ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ
عجݪھ ڪنید غدیر دارھ از راھ میرسھ...😍 بھ اندازھ ارادتت بھ امام زمان(عج)برا غدیر تبلیغ ڪن و خرج ڪن ..❤️
شماره تلفن حرم امـام‌ حسین علیه السلام 👇 🍃 1640 🍃 🔸بالای ضریح‌ میکروفون‌ نصب‌شده است. نشر دهید شاید کسی دلتنگ باشد.🍃 🤲🇮🇷
•| در حوالےحرم |•
#ایستگاه_عشق♥️🕐 Part22 چشام رو آروم باز کردم که دیدم یاسر رو تختش دراز کشیدم و گوشی ش هم کنار خودم
♥️🕐 Part23 سرم رو به طرفین تکون دادم +: میدونم ولی شاید دلیل داشته مریم= هر دلیلی هم داشته نباید اینطوری تا میکرده نباید به بچه ها میگفت باعث خودکشی ش تو بودی نباااید +: گفته که گفته تو چه مرگته ؟ ها؟ یه پسره اومد سمتمون که سفارش بگیره مریم رو به پسره گفت مریم= دو تا قهوه مریم = خیلی نامردی خیلی منو باش فقط خواستم کمک ت کنم +: نمی خوام من کمک نمیخوام و دستم رو زدم به میز و بلند شدم خودم رو یکم خم کردم +: من دارم زندگی م رو میکنم برام حرف مردم مهم نیست به درس هم علاقه ای ندارم حالا حالا اگر خیلی مهم بود شاید دانشکده م رو عوض کنم دیگه هم نمیخوام تو و اون اکیپ داغون ت دور و بر من آفتابی بشید عذتتتتت زیاد مریم= واسا !!! یاسی به حرفش توجه نکردم و از کافه خارج شدم یک تاکسی گرفتم و به راننده گفتم تو خیابون ها یکم بچرخه من و مریم دوست های صمیمی بودیم از وقتی مریم با یک پسر وارد رابطه شد و همش با پسر ها رفت و آمد داشت و من و واردار میکرد کار هاش رو تقلید کنم و تو اکیپ که خودش ساخته بود واردم کرد و میگفت سیگار بکشم و ... دیگه تصمیم گرفتم باهاش قطع رابطه کنم اتفاقا بعد از دو هفته با سارن آشنا شدم دختر خیلی خوبی بود فقط عاشق یک پسر شده بود هر کاری میکرد تا اون پسر بهش توجه کنه اما نشد آخرش باهاش دوست شد که ضربه ای بدی خورد و مجبور شد خودکشی کنه همه ی اینا رو خودش بهم گفت هیچ وقت اون روز رو یادم نمیره که جلو م زجه میزد میگفت خانواده ش و فامیل هاشون حتی دوستاش همه دلیل خودکشی ش رو میپرسن و مسخره ش میکنن ولی اون در جواب هیچی نداره بگه منم اون موقع از ته دلم گفتم بگه من اذیتش کردم یا یک دلیلی بیاره که همه بدونن مقصر اصلی خودکشی ش من بودم سارن بابا نداشت یعنی باباش فوت شده بود مادرش هم از قضیه عاشقی و دلیل اصلی خودکشی ش خبر داشت برای همین سراغ من نیومدن و کاری باهام نداشتن
♥️🕐 Part24 رو مبل خونه خان جون نشسته بودم و تلویزیون می دیدم هر کسی مشغول کاری بود پسر عمو ها و پسر عمه ها به علاوه یاسر تو اتاق بودن بهار دختر عمه م و نازنین دختر عموم هم تو آشپز خونه منو بابا هم جلو تی وی بابابزرگ هم با مامان هامون و خان جون و عمو ها و... تو حیاط سریال که تموم شد بابا رفت تو حیاط منم رفتم تو آشپز خونه +: گل دخترا کمک نمیخواین؟ امروز دخترا یه جوری بودن اصلا همه یه جوری بودن نمیدونم چشون بود بهار= نه مرسی +: بچه ها بهار و نازی= بله +: میشه یکی برام توضیح بده اینجا چه خبره😅 نازی= ببین یاسی خانم ... بهار نزاشت نازنین حرفش رو کامل کنه و منو از آشپز خونه کشید بیرون بهار= بیا یاسی اینجا رو مرتب کن +: چی رو دارین از من پنهان میکنید؟ بهار لبخندی زد بهار= خودت می فهمی و رفت دوباره تو آشپز خونه پوووووف😏 چی رو قرار بود بفهمم ؟ اون از مامان که گفت نرم تو حیاط ‌انگاری من بچه ام 😩😒😒😒😒 مامان از حیاط اومد تو خونه همینطور که چادرش رو درست میکرد رفت در گوش بهتر به چیزی گفت و نگران نگاه من کرد و دوباره رفت تو حیاط دیگه خونم داشت می جوشید بلند شدم داشتم میرفتم تو حیاط که بهار صدام زد و اشاره کرد برم تو اتاق آب دهنم رو مثل همیشه قورت دادم دنبالش رفتم تو اتاق وارد اتاق شدم اتاق علی (پسر عموم) بود وقتی کنکور داشت میومد اینجا یه چند روزی میموند رفتم رو مبل تو اتاق نشستم پا هام رو انداختم رو هم بهار تو فکر بود +: بهار🙄 بهار از فکر در اومد در اتاق رو بست و اومد پهلو من نشست +: خب؟ چتونه؟ بهار= ببین یاسمن باید قول بدی آروم باشی +: داری کم کم نگرانم میکنی چی شدددده😱 بهار= نه چیزه اومممم +: بهار جان بگو😊😒 بهار= چجوری بگم آخه؟ +: یه جوری بگو فقط 😕 بهار = برا تو خواستگار اومده؟ +: بله بهار= قضیه سر همین خواستگارت +: یعنی چی من تا حالا هزار تا خواستگار داشتم که همین یکی قضیه داره؟؟؟ چرا اخه؟ بهار = اون خواستگار هات فرق داشتن تو به همشون جواب منفی میدادی یا اصلا کار به اینجا ها نمی کشید +: خب که چی ؟ اون موقع قصد ازدواج نداشتم بهار=من به این کاری ندارم
دوپارت تقدیم نگاه هاتون