🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_صد_ششم
#نرجس
با صدای اقا رسول بهش نگاه کردم و متوجه شدم که یکی منو هدف گرفته !
تا به خودم اومدم تیر شلیک شد و ...
خاطرات و اون خوابی که دیدم !
ولی !
آقا رسول در صدم ثانیه خودش رو به جلوی من رسوند و بعد از برخورد گلوله به بدنش افتاد زمین ....
بهت زده نگاهش میکردم ....
نمیدونستم چیکار کنم !
تنها کاری که از دستم بر میومد این بود که به اقا محمد داخل بیسیم بگم و نزارم بمیره ...
بیسیم زدم
نرجس : رعد رعد ... طلوع /// رعد رعد ...طلوع ؟؟؟
محمد: به گوشم
نرجس: آقا..رسول تیر خورد !
محمد: چی ؟ الان یکی از بچه ها رو میفرستم اونجا !
نشستم کنارش و شروع کردم باهاش حرف زدن
نرجس: آقا رسول نفس بکش ! ترو خدا چشمات رو نبند !
رسول: نگو...آ...قا !
نرجس: باشه باشه ، تو حرف نزن ، ببین منو آقا..... چیزه ....رسول خان ترو خدا نخوابی ها !
رسول: نرجس...خ.ا.ن.م !
نرجس: بله !؟
رسول: مید...دونستی... که.....دوست دارم !
نرجس: الانم ول کن شوخی نیستی ؟
رسول: ش.وخی ...نیست ....واق...قعیه!!
با چشم های گرد شده نگاهش کردم که گفت
رسول: از...همین...چش...مات .....شروع شد !
نرجس: ترو خدا حرف نزن ! خواهش میکنم ازت !
تیر جای بدی خورده بود !
توی قفسه سینه !!!
دیگه داشت چشماش بسته میشد که آقا داوود رسید .
اومد نزدیک و گفت
داوود: داداش ،،، چت شده باز کن اون لامصبت رو ،،،،، رسوووووووللللل
بعد تفنگش رو گرفت روی زخم رسول و یکم فشار داد که داد رسول رفت هوا
نرجس: چی کار میکنی !!
داوود: باید کاری کنم بیدار بمونه یا نع !؟
بعد رسول رو کول کرد و با سرعت از کارخانه رفت بیرون .
اقا محمد بیسیم زد که احسان رو گرفتن و ماموریت تموم شده .
رفتم دم در کارخانه که دیدم پلیس اومده و داره جنازه هارو میبره !
آقا داوود هم با آقا رسول رفته بود بیمارستان .
همون لحظه آقا محمد اومد بیرون و بهم گفت
محمد: سلام . رسول کو ؟
نرجس با گریه: آقا داوود بردش بیمارستان !
محمد: چرا گریه اخه !! خوب میشه بابا !! شما که به سایه هم تیر میزدید !
نرجس: بخاطر من تیر خورد !!!
اقا محمد با اینکه صداش میلرزید ولی سعی داشت منو آروم کنه و گفت
محمد: بسه حالا که نمرده گریه کنیم براش 😐😂
نرجس: ععهههههه 😐😂
آقا محمد خواست بره که گفتم
نرجس: اقا محمد !
محمد: بله ؟
نرجس: ریحانه کجاست ؟
محمد: اممم...من کار دارم باید برم !
بعد با سرعت ازم دور شد !
فهمیده بودم یه چیزی شده !
رفتم سراغ جنازه هایی که داشتن سوار ماشین میکردن.
خواستم برم جلو که یه پلیس نزاشت
پلیس: اینجا رفتن ممنوعه
نرجس: پلیس امنیت هستم ! کارتم رو نشون دادن که رفت کنار .
دونه دونه پارچه هارو کنار زدم که !!!
یا قرآن !!!😭
پ.ن: چی شد یعنی ؟😳
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
آخه چرااااا رفتیییی !!!!
منو تنها نزار !!!!
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م
برنامه ریزی میکنی نمیتونی بش عمل کنی 👒
نا امید شدی ... 🌟
از زندگی خسته شدی !)
4 تا کلیپ طنز میخوای حالت خوب بشه :-)
تو این وضعیت کرونا افسردگی گرفتی از بس خونه موندی 🌻
دلت سرگرمی میخواد تا حوصلت سر نره ☘
موسیقی های بیکلام و آرامش بخش میخوای 🕊
بیو های رفیقونه 🍄
پس چرا منتظری !(:
میتونی فقط با عضو شدن تو این کانال دنیاتو از این رو ب اون رو کنی 🐬
یڪ دنیا |#آرامش و |#انگیزه 👟
مطمئنـ✨ باش بعد عضویت در این کانال ..نوع نگاهت بھ زندگی عوض میشه =/☁️
اگه میخوای انرژی بگریو تو زندگی موفق باشی :) ... بپر تو 🖐🏻💛
ر'ایحه|° ... بوی خوش زندگی ☘️⃝⃡🐚
https://eitaa.com/rayeehee
هدایت شده از رادار انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر دوربینهای مداربسته خیابانها و پمپ بنزینهای ایران در تلویزیون سعودی ایران اینترنشنال!!
📌این رسانه سعودی و ضدایرانی به چه صورت به این دوربینها دسترسی پیدا کردهاند؟!
✅ به رادار انقلاب بپیوندید:
@Radar_enghelab
『حـَلـٓیڣؖ❥』
🎥 تصاویر دوربینهای مداربسته خیابانها و پمپ بنزینهای ایران در تلویزیون سعودی ایران اینترنشنال!! 📌
بچه ها...
این قضیه حمله سایبری خیلی مهمه!!!
سر دربیارید از این چیزا......
چون دشمن داره سوء استفاده میکنه!!
#گاندو_ها_در_راه_است
#گاندو
#فرمانده