هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
خوشا دردی که درمانش تو باشی ✨💛
خوشا راهی که پایانش تو باشی✨💛
خوشا چشمی که رخسار تو بیند✨💛
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی✨💛
***************💛🌹***************
السلام علی الحسین🌿💛
و علی علی ابن الحسین 🌿💛
و علی اولاد الحسین🌿💛
و علی اصحاب الحسین🌿💛
#فرمانده
#صبحانه
°•|| @Hlifmaghar313 ||•°
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمان_انلاین
#راه_عاشقی♥️
#قسمت_پنجاه_هفتم
نماز صبح به جماعت اقامه شد ..
دیگه وقتش بود که به وقفه طولانی خاتمه داده بشه...
راه افتادن ..
همه باهم .. به سمت مقصدی که آرزوی هر انسان دلداده ایست...
شاید پر فراز و نشیب تر از یک سفر عادی!
داشتند باهم دیگه صحبت می کردند که لبخندی روی لب مرتضی نقش بست...
علیرضا: آقا مرتضی یاد چی افتادی؟!
مرتضی: این نخل ها رو دیدم یاد جبهه افتادم...
یه شب زیر نخل ها داشتیم کشیک می دادیم...
من و عمار بودیم...
یه دفعه دیدیم یه سایه ایی داره به سمتمون میاد...
گفتیم حتما جاسوس های عراقیآن...
یهدفعه گرفتیمش...
تاریک بود چیزی هم نمیدیدیم...
بعد فهمیدیم کماله....
هیچ وقت یادم نمیره چقدر خندیدیم ...
تا یه مدت ورد زبون همه بود..
همه خندیدن...
کمال ..نگران .. توی خودش بود...
اصلا حواسش به اطراف نبود..
مرتضی جلو رفت و دستش رو شونه کمال گذاشت...
- سردار تو فکری...
کمال لبخند سردی زد..
- کجایی آقا کمال؟! نیستی ؟!
- نگرانم مرتضی ...
- نگران چی ..
- نگران حرف های جاسم ..
نگران حدس های حدیث ..
نگران اتفاق هایی که قراره بیوفته و خبر نداریم ...
- مگه جاسم چی بهت گفت...
- وقتی بازجویی تموم شد..
به حالت کنایه ...
بهم گفت .. من اگر جای تو بودم به فکر کشور خودم بودم...
نکنه قراره اتفاقی بیوفته؟!
فکرش داره دیوونم میکنه ...
از طرفی .. حدیث .. میگه جاسم .. همون مردیه که...
- نگران نباش ... اون خدایی که امام حسین رو آفرید...
این نور رو به قلب مردم تابید...
که اینجوری ...
بعد 1400 سال ..
هنوز هم این راه رو راه رسیدن به معشوق میدونن ...
همون خداییه که زائرا و محافظای زائراش رو حفظ میکنه !
-شک ندارم که اینجوره ...
تو تموم لحظه هایی که اسلحه دستم گرفتم بهش ایمان داشتم...
اما بازم نمیتونم بیخیالش بشم ...
حس میکنم ... یه چیزایی رو باید زود تر از اینکه خیلی دیر بشه بدونم....
- نمیدونم ...
آفتاب کم کم بالا اومد ...
قرار بود تمام روز رو در حال حرکت بشن...
تا توقف های قبل جبران بشه
بشری : کاش میشد سریع تر بریم..
زینب: سریع تر ؟! بشری همه خسته شدن ..
خیلی وقته داریم راه میریم...
الهه: خودش رو نگاه کن .. از گرما سرخ و سفیده ..
حدیث: بشری تو خیلی مشکوکی...
- وا .. واسه چی؟!
- راستش رو بگو ... چی رو از ما پنهان میکنی؟!
- من ؟! پنهان کاری .. نه بابا ..
- من تورو میشناسم ... چشمات یه چیز دیگه میگه ...
بشری خندید ...
- دلم میخواد زودتر برسیم کربلا ... داره دیر میشه ...
زینب: خیلی رو اعصابی بشری ... خیلی ..
- ببینم شماها دیوار کوتاه تر از من پیدا نکردین نه ؟!
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ #خط_شکن
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
امروز اولین روز از آخرین ماه آخرین سال قرن 14 ...
سال 1400 است✨☁️
امیدوارم امروز ...
به عنوان تاریخ تحولمون ثبت بشه💫🌻
تاریخ تولد مهم نیست رفیق...
تاریخ تحول مهمه🍂🌹
#انگیزشی
#فرمانده
#حلیف
@Hlifmaghar313
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
4.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امید مردم به کدام است ؟!
ابرقدرت واقعی!
این صدا .. صدای مردان راه خداست♥️🖤
#فرمانده
#ابر_قدرت
@Hlifmaghar313
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپهایحجاب
📌قسمت سيزدهم
🔸توضيح زيبايي درباره "الانسان حريص علي ما منع" و ميل جنسي و نقش آن در كيفيت پوشش و كنترل نگاه.
🎤استاد غلامي
👌نشر حداکثری
#حجاب
#خط_شکن