همانگونہ کھ دانہ را در خاک
سرد مرده میرویاند و درختۍ
پر بار میگرداند، روز قیامت
ما را زندگۍ میبخشد خداوندِ
بھار🌿'
#مَحیصا
@hlifmaghar313
میگفت : شب جمعه تمام انبیاء و اولیاء و شهداء در یک ساعت خاصی میرند زیارت ارباب🚶♂ ؛ حاجقاسم اون ساعت رو لو داده. زرنگ باشیم :)💔🗣
#مَحیصا
@hlifmaghar313
_ رفقای جان .. عزیزان دل ...
بحث امروز در رابطه با شعار ساله!
تولید دانش بنیان ، اشتغال آفرین😎🖤
همین اول کاری بگم ...
دانش بنیان ،
یعنی با استفاده از دانش ...
روش های نوین و جدیدی رو در صنایع مختلف به وجود بیاریم یا به معنای کلمه ((بنیان)) کنیم!
اما این روش های نوین ..
نیاز به یسری ابزار و وسایل داره..
که در کارخانه ها یا شرکت های دانش بنیان ، ساخته میشه (یا تولید میشه)
حالا این روش های نوین چی هست...
روشی که کار ما رو در صنعت اسون میکنه ...
یعنی چی ؟!
یعنی شما فرض کن اگر تا 10 سال .. 20 سال پیش برای ابیاری باغ از شلنگ اب یا از روش حفر کردن جوی های باریکه اب ، استفاده میکردن ..
اومدن یه دستگاهی رو تولید کردن ...
که خودش به صورت خودکار آب رو به میزان لازم به باغ و محصولاتش میرسونه...
این یعنی چی ..
یعنی پیشرفت ..
یعنی ایجاد شغل..
یعنی رقابت در عرصه و بازار های بین المللی...
یعنی صرفه جویی ..
یعنی رشد !
حالا این مثال برای کشاورزیه ..
در صنایع مختلف این دانش بنیان کاربرد داره..
_ پس تا اینجا بمونه ...
و بعد بریم سراغ ادامه اش ..
#جهاد_تبیین
#شعار_سال
#فرمانده
#اقتصاد
#سیاسی
@Hlifmaghar313
『حـَلـٓیڣؖ❥』
_ رفقای جان .. عزیزان دل ... بحث امروز در رابطه با شعار ساله! تولید دانش بنیان ، اشتغال آفرین😎🖤 هم
مثالی که برای ابیاری در کشاورزی زدیم که همین ابیاری قطره ای هستش که فکر کنم کلاس پنجم خوندیم😄🌿
#فرمانده
■ #شهادت(:"
__________________
برایِپروازکردنباید
چیزهاییروکهلازمنداری
بزاریاینپایینبمونه
چونبارِتوسنگینمیکنه
🕊رفیق شهیدم 🕊
#مَحیصا
@hlifmaghar313
714809091_-214154.mp3
5.58M
💠 #صلوات_شعبانیه
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
🔹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَهِ النُّبُوَّهِ وَ مَوْضِعِ الرِّسالَهِ ...
🔸 خواندن این صلوات به صورت روزانه در ماه شعبان هنگام ظهر توصیه شده است.
👈 مشاهده متن :
Meysammotiee.ir/files/other//SalavatShabaniyeh1.jpg
👈 دسترسی به مجموعه ادعیه و مناجات های ماه مبارک شعبان :
Meysammotiee.ir/media/555
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خادم_الزهرا
ذوالفقار از غلاف بیرون است....
•••{🥀♥️}•••
یادے میکنێم از (شهیدحمیدرضافاطمی)
#معرفی_شھید
#شهید_حمیدرضافاطمی
شهیدحمیدرضافاطمی
تولد⇦ ۱۳۶۵.۲.۱۹
شہادت⇦ ۱۳۹۴.۸.۹
محلشہادت⇦ حلب
محلدفن⇦ گلزارشهدایاهواز
وضعیتتاهل⇦ متاهلباسهفرزند
شهادت⇩
آقا حمیدرضا صبح روز شنبه نهم آبان ماه 1394 مقارن با 17 محرمالحرام سال 1437 هجری قمری در دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) در استان حلب سوریه به شهادت رسیدند.
#مَحیصا
@hlifmaghar313
ساعتت رو کوک کن برای نماز صبح ...🌥 نماز شب باشه که چه بهتر🌘 ... شهدا با این چیزا شهید شدنا !!!
❗️مواظب باش برادر من ❗️
✨شب خوش✨✨
#مَحیصا
༺ذکـرروزیڪشـنبـہ🌻
۱۰۰مرتـبہ
یـاذَالـجلالوالاکرام🍃
اےصاحـبشکوهوبـزرگوارے༻🤍
به قول احمد شاملو: اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست. سرت را بالا بگیر و لبخند بزن. 👀👥
فهمیدن احساس، کار هر آدمی نیست!
#مَحیصا
@hlifmaghar313
با بهاران روزی نو میرسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو. اکنون که جهان و جهانیان مردهاند، آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد؟! 🚶♂
و یحی الارض بعد موتها...🌿
#شهید_آوینی
#مَحیصا
@hlifmaghar313
امیری حسین ای وای اگه دستامو نگیری حسین_۲۰۲۱_۱۲_۲۱_۲۲_۳۰_۴۲_۴۵۹.mp3
4.41M
-امیری حسین
-اۍ واۍ اگه دستامو نگیرۍحسین
#مَحیصا
@hlifmaghar313
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان_انلاین #راه_عاشقی♥️ #قسمت_هشتاد_یک کمال علیرضا
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمان_انلاین
#راه_عاشقی♥️
#قسمت_هشتاد_دوم
حدیث از خواب بیدار شد...
محمدحسین و علیرضا سریع به سمتش رفتند..
- خوبی حدیث؟!
- آره خیلی بهترم...
- برا دلخوشی ما نگو..
واقعا حالت خوبه؟
حدیث چپ چپ نگاهشون کرد..
- بچه این شما..؟!
میگم خوبم دیگه...
بابا شما نمیشناسید منو؟
مریض بشم دو روزه خوب میشم..
- انصافا این یکی رو راست میگه..
- ولی احتیاط شرط عقله..
فعلا شما در مراقبت های ویژه میمونی تا حالت خوب بشه...
- چشم دکتر جان..
- عمو کجاست؟!
- الانه که برسه...
حدیث به چهره محمدحسین دقت کرد..
- چیه خانم دید میزنی؟
- لوس نشو تو چرا نخوابیدی تا الان؟
- دیگه خوابم نبرد..
- الان خوابت میبره..
پاشو برو اتاق بخواب..
- باشه بابا الان اذانه..
- اذان سه ساعت دیگه ست..
برو بگیر بخواب..
با اصرار حدیث محمدحسین رفت به اتاق تا بخوابه...
همین لحظه کمال رسید...
- سلام عمو..
- سلام..
محمدحسین کجاست؟
- خوابه..
- الان؟
- تا صبح بیدار بوده...
- چرا؟
حدیث همه چی رو توضیح داد..
- الان خوبی؟
- آره عمو خیلی بهترم..
تا شب خوب میشم..
چه خبر از اداره؟
پرونده چطور پیش میره؟
کمال توضیحات لازم رو در باره پرونده و عملیات ها داد...
اما نگفت که تو تیم نفوذ دونفر از خانمها هم هستند...
همینطور مشغول صحبت بودند که گوشی حدیث زنگ خورد..
- مامانه..
ببخشید من اینو جواب بدم میام..
- سلام برسون...
حدیث به اتاق رفت تا جواب بده..
- بابا..
به نظرم بهتره به حدیث بگیم که دونفر از نیروهای نفوذ خانم هستند..
حدیث دختر منطقیه و میتونه قبول کنه...
از طرفی..
بالاخره اون داره روی این پرونده کار میکنه...
و طبیعتاً باید از همه چیز خبر داشته باشه..
حتی اگه خلاف خواسته قلبیش باشه..
- نمیدونم..
اما شاید حق با تو باشه..
لزوما نباید حدیث جز نیروهای نفوذی باشه...
علاوه براینکه الان مریض هم هست...
- حدیث رو من میشناسم..
اگه بخواد بیاو زمین و زمان رو به هم میدوزه تا موفق بشه..
کمال لبخندی زد..
- حدیث...
حدیث...
باورم نمیشه حدیث همون دختر کوچولوی هست که شما دوتا رو مجبور میکرد باهاش خاله بازی کنید...
صبح تا شب با عروسک هاش بازی میکرد..
حالا همون دختر..
الان میخواد بیاد وسط داعش..
به خاطر اینکه بچههای دیگه هم بتونن مثل کودکی اون تو دنیای بچگی خودشون غرق بشن و بدون ترس و وحشت از بچگیشون لذت ببرند..
همین لحظه حدیث از اتاق بیرون اومد...
- کیا از بچگیشون لذت ببرند؟
- حدیث بیا اینجا بشین...
- یه مطلب دیگه مونده..
- چی؟
- از اون شش نفر دو نفرشون خانم هستند..
ما خیلی تلاش کردیم تا خانمها رو وارد دم و دستگاه داعش نکنیم..
اما این تنها راهه..
- الان نیروهای نفوذی کیا هستند؟
- مرتضی..مهدی..علیرضا..من..
- از خانمها؟
- فعلا زینب..
- خب نفر دوم منم دیگه..
- این دفعه رو نه..
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ #خط_شکن
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞