تمام صحبت های شما ضبط و درصورت لزوم مورد استناد قضایی قرار میگیره😒
عجیبه!!!!!
یه فیلم ساده رو نزاشتید پخش بشه ...
بعد از شفافیت حرف میزنن..
#گاندو
#نه_به_توقف_گاندو
#فرمانده
😊❤️خب دوستان❤️😊
سلام دوباره👋🙌
☺️یکی از دوستان خوبم رمان بسیار عالی و جذابی اماده کردن😍
که به زودی در کانال قرار میگیره😶
ادمین جان هر موقع انلاین شدی؛؛ خودت رو معرفی کن😁
سلام بر همه عزیزان و ادمین های گل
من ادمین جدید هستم ❤️
یه رمان قراره داخل گروه بزارم که عالیه 👌
امیدوارم خوشتون بیاد
روز های عادی ۱ پارت و اگه اعضا بالا بره ۲ تا 😉
فعلا پارت اول گذاشته میشه😊
من رو با #سرباز_مهدی_عج متونید دنبال کنید 💕✨
#شخصیت
نرجس میرزایی
خواهر دو قلو نرگس هست 😊
درس عالی 👌
برعکس آجیش صبرش خیلی کمه ولی داره روی خودش کار میکنه 😝
هم خودش و هم خواهرش روز سوم هست که در اداره اطلاعات مشغول شدن
ولی هنوز داخل اداره نرفتن و با بچه ها آشنا نشدن 😄
#شخصیت
نرگس میرزایی 😁
صبرش زیاده ولی اگه صبرش تموم بشه دنیارو به آتیش میکشه 😂
مثل آجیش درس خوان
یه برادر دارن که پلیس هست 😉🕌
#شخصیت
داوود امینی
همه که باهاش آشنا هستید
مجرد و در فکر سر و سامان گرفتن 😉
بسیار حرفه ای در کار 👌
به عبارتی میشه گفت عاشق نینجا بازی 🙈😂
از شوخی در رفته تکاور بسیار ماهر 🥋💪
#شخصیت
محمد دهقان
فرمانره گروه☺️
بسیار با ایمان 😍
تیر اندازی عالی 👌
همسرش عطیه هست و یک پسر و یک دختر داره 🙈پسرش کمیل و دخترش کیمیا هست 💕
پدرش شهید شده😞 و مادرش معلم بازنشسته 😁
#شخصیت
سعید مهرانی
تیر اندازی بسیار عالی حتی از آقا محمد هم بهتر 🙈💪👌
بسیار خوش خنده 😁
وقت گیر حرفه ای 😂
همسرش هم کار خودشه ولی در پوشش یک پزشک به آمریکا رفته داره ادامه تحصیل میده (ولی کار اصلیش جمع آوری اطلاعات از سازمان های امنیتی آمریکا)😄😌
فرزندی نداره 🌻
پدر و مادرش در یک حادثه مردن 😞
#شخصیت
اینم زینب خانم زن سعید 😁
برای اینکه لو نره چادر نمی پوشه 😊
ولی حجابش کامله 😀
#شخصیت
رسول حسنی
زد وقت گیری دنیا 😂
عاشق گفتن جمله *وقت دنیارو میگیری*🙈مخصوص به سعید
همسر نداره
ولی به زودی حس میکنه عاشق شده 🤪😉
خواهرش رها هست و دانشجوی مامایی 😄🖇💕
مرد نبرد بیرون نیست 😁
ولی وقتی حرف از سیستم و اینا بشه مبارزی واقعی هست 👌
تیر اندازی صفر 🤦♂
#شخصیت
اینم از خواهر رسول
رها حسنی 😄
یک ترم دیگه از دانشگاه رها خانم مونده
باعث افتخار برادرش 😉🌻
#شخصیت
فرشید صادقی
همسر داره
اسم همسرش مریم خلیلی هست 😁
همسرش معلم هست و کاملا محجبه 😍
مریم خانم ۲ ماه هست بارداره ولی نه خودش و نه فرشید خان نمیدونن 🙈
جز بهترین افراد گروه آقا محمده 😀
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان ✨امنیتی✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت🖇🌻
#پارت_اول
#نرجس
ساعت ۷ صبح بود و من و نرگس آماده بودیم تا بریم به اداره
خیلی خوشحال بودیم
ولی کمی هم استرس داشتیم
طبیعی بود /:
بالاخره راه افتادیم
آدرسی که آقای دهقان داده بود رو به راننده دادم
دم در یه ساختمان ماشین نگه داشت و پول رو حساب کردیم
وارد شدیم
عجب جایی بود بابا ایول
داشتیم میرفتیم که یه مرد بهمون نزدیک شد و گفت:[سلام ، ببخشید شما باید خواهران میرزایی باشید ،درسته؟ ]
نرگس گفت :[بله من نرگس و اینم خواهرم نرجس هست ]
من اضافه کردم :[و شما ؟...]
اون مرد قد بلند که موهای طلایی و چشمای آبی داشت گفت :[بله ببخشید یادم رفت که خودم رو معرفی کنم ،من فرشید صادقی هستم ، یکی از هم گروهی های شما ]
نرگس گفت :[خوشبختیم ]
آقا فرشید در جواب گفت :[منم همینطور ، آقای دهقان گفت شما رو به اتاقشون راهنمایی کنم ، لطفا دنبال من بیاید ]
خیلی عالی بود فقط چرا نرگس انقدر با این پسره گرم گرفت ؟
اصلا خوشم از این رفتارش نمیاد که سریع همه چی رو میگه
خوب اسم ما به اون چه ، فقط فامیلی بس بود
بالاخره به یه اتاق رسیدیم
آقا فرشید در زد و وارد شدیم
کسی به جز آقا محمد و یه پسر دیگه اونجا نبود .
آقا فرشید گفت :[سلام آقا محمد خسته نباشید، اینم از نرگس خانم و نرجس خانم ، با اجازه من برم سر کارم ]
پسره پر رو چه سریع اسم مون رو هم یاد گرفت ، بی شخصیت
آقا محمد گفت :[بله فرشید جان ، ممنون ، برو سر کارت ، تا ساعت ۱۲ گذارش کامل از پرونده رو میخواهم ]
_چشم آقا .
و بعد از در رفت بیرون
آقا محمد:خوب سلام ب خواهران میرزایی . همونطور که میدونید اون آقا فرشید صادقی یکی از همکاران کار بلد شما هست .
گفتیم : بله
آقا محمد: امروز کار شما در اینجا شروع میشه ساعت ۱۰ یه جلسه هست که به طور کامل با گروه من آشنا میشید . قبل از اون هم آقا داوود گل میز های شما رو بهتون نشون میده و برخی از نکته ها رو براتون یاد آوری میکنه تا بیشتر با قوانین اینجا آشنا بشید .
بعد اون پسره کنارش گفت :سلام من داوود امینی هستم و از آشنایی با شما خوشبختم ، اگه آقا محمد اجازه بدن دیگه مرخص بشیم تا به بقیه کار ها هم برسیم .
اقا محمد: بله ، حتما ، خدا حافظ .
از اتاق خارج شدیم
این داوود انگار بهتر از فرشید بود ، با ادب تر بود ، ولی چرا انقدر ریز بود ،بهش نمیخورد که مامور امنیتی باشه . چرا اینطوری حرف میزد ،حالت عادی نبود ، صداش به حالت خاصی داشت که کلمات (ر-ش) رو پر تلفظ میکرد .
کلا شخصیتش برام جالب بود .
با صدای داوود به خودم اومدم
داوود:نرجس خانم ؟ اینم میز شما
اه اینم که مثل اونیکی اسمم رو گفت
دیگه کفری شده بودم
با اخم بهش گفتم ...
پ.ن:اینم پارت اول رمان
پ.ن۲:قراره جالب ترم بشه
پ.ن۳:امیدوارم خوشتون اومده باشه
ادامه دارد ...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
میزنم تو دهنت ها ...
نرجس آروم تر همه دارن نگاهمون میکنن...
دختره مریض
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م
تا 15دقیقه دیگه😌🌿🌿🌿
عملا😍😍😍😍😍😍😍😍
شرعا😉😉😉😉😉😉😉😉
قانونا🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩
و
رسما😎😎😎😎😎😎😎😎
دیگه هیچ اثری از دولت بی تدبیری و ناامیدی نیست😎
و شروع دولت مردمی آقای رئیسی🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍