eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
277 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
دوپینگ حسن یزدانی قبل فینال 👌👏👌👏
بچه ها منتظر انرژی های شما هستیم 😅😘
😃رفقا امروز نیستم تایپ کنم.. ولی فردا قول 3 پارت میدم😆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا 15دقیقه دیگه😌🌿🌿🌿 عملا😍😍😍😍😍😍😍😍 شرعا😉😉😉😉😉😉😉😉 قانونا🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩 و رسما😎😎😎😎😎😎😎😎 دیگه هیچ اثری از دولت بی تدبیری و ناامیدی نیست😎 و شروع دولت مردمی آقای رئیسی🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
پارت اول رمان جدید سنجاق شد 😊✨
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان ✨امنیتی✨ 🖇🌻 دیگه کفری شده بودم با اخم بهش گفتم : ببخشییییید آقا داووووووود میشه من و خواهرم رو به اسم صدا نکنید ؟ اینو به اون دوستِ کی بود اسمش ... اها فرشید ...به اون فرشید خان هم بگید نرگس گفت: عه زشته نرجس ، مگه چی کار کرده ؟ گفتم : تو هیچی نگو ، میزنم تو دهنت ها حواسم نبود و ناخدا گاه صدامو سر نرگس بالا بردم نرگس : نرجس آروم تر همه دارن نگاهمون میکنن نرجس : ببخشید صندلی رو از زیر دست داوود بیرون کشیدم و روش نشستم بد بخت نزدیک بود بیوفته زمین با بُهت نگاهم میکرد منم نگاش کردم و گفتم : امر دیگه نیست؟ تذکری ، اختاری گفت : ن...نههههه منم گفتم : خدا حافظ نرگس از شدت خنده قرمز شده بود داوود که رفت آروم آروم نفسش داد بیرون تا خفه نشه بهش گفتم : ببین نباید با مردا اون طور گرم بگیری ، باید اینطوری فراریشون بدی نرگس: بله ، بله ، امر شما کاملا درسته دختره مریض مشکل مغزی داشت اینو چطور اینجا استخدام کردن حالا خواهرش هیچی ، یکم با شعور تر بود ولی خودش ... اهههه... استغفرالله رفتم پیش فرشید گفتم: سلام پسر خوشگله چی کار کردی با این دخترا انقدر دوست دارن گفت : سلام دهقان ، اه اه اه ، برو بگو فرشید زن داره داوود : دوست داشتن از اون نظر نه ، اون نرجسه که کلا به خون من و تو تشنس بابا فرشید :چرا ؟ روز اول چی شده ؟ داوود: میگه بدش میاد به اسم صدا میزنیم فرشید: خوب چی بگیم ؟ دوتا خانم هم شکل که خواهر هم هستن رو باید چطور صدا بزنیم ؟ بگیم میرزایی ۱ میرزایی ۲ ؟ یا بگیم ن میرزایی ن میرزایی که نمیشه هر دوتاشون ن دارن داوود : بسه ، بسه ، نمک نریز ، گفتم یادت باشه به فامیلی صدا کن ، مخصوص نرجس رو ، حاره الان یه جوری صندلیش رو از زیر دستم کشید که نزدیک بود با دماغ بخورم زمین دماغم خورد شه فرشید:تو ! تو صد تا جان داری هیچیت نمیشه با بدو رفتم سمتش و گرفتمش و گفتم :خودت ۱۰۰۰ تا جان داری چش خوشگله الانم یکیش کم میشه بعد با دست زدم تو سرش و ال فرار من خیلی سرعتی بودم و فرشید به پام نمیرسید پس بی خیال شد و گفت : بعدا برات دارم ، دهقانِ ۱۰۰ جان منم خواستم جواب بدم که یه دفع... پ.ن: چه دعوایی پ.ن۲:نرجس خیلی با حاله ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند : داوود ساعت چنده ؟ ببخشید آقا به خدا حواسم نبود براتون دارم ، امشب نمیرید خونه تا بفهمید ✨با ما همراه باشید✨ نویسنده:آ.م
پارت دوم رمان امیدوارم مورد پسند شما عزیزان قرار بگیره 🌻 حمایت کنید دیگه 😐❤️🌸
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی✨ 🖇🌻 عقب عقب میرفتم خواستم جواب بدم که یه دفه... خوردم به یه نفر برگشتم و دیدم آقا محمده عصبانیت از سر و صورتش میبارید یعنی چی شده بود ؟ داد زد آقا محمد: داوووووووووود ساعت چنده ؟ واااااااای کلا یادم رفته بود که جلسه داریم فرشید اومد جلو و گفت چی شده آقا ؟ آقا محمد :ساعت چنده فرشید ؟ مگه جلسه نداشتیم ؟الان ۱۰ و نیمه و شما در حال خنده و شوخی کردن با هم براتون دارم ، امشب نمیرید خونه تا بفهمید داوود:ببخشید آقا به خدا حواسم نبود ساعت چنده آقا محمد: سریع بیاید اتاقم جلسه داریمم بعد داد زد :گفتم سرییییییییییع با هم گفتیم :باشه خودش زود تر رفت و ما هم دنبالش تو راه فرشید گفت :همش تقصیر این دوتا خواهر بی شخصیت بود :( گفتم :ولش کن دربارش حرف نزن فرشید: براشون دارم ،مخصوص برا اون نرجسه دیگه دم اتاق آقا محمد بودیم و وقت نکردم جواب بدم رفتیم داخل همه بودن نمیدونستم که فرشید میخواهد چی کار کنه ولی معلوم بود یه نقشه ای داره فرشید: سلام بر همگی و نرررررگس خانم و نرررررجس خانم وااااای چی کار کرد فرشید دختره قرمز شده بود و با سرعتی که میز بزرگ جلوش رو لرزوند از جاش پاشد داد زد:آقا فرشید خاااان هم خودت هم دوستات ، از الان بدونید کسی حق نداره من و خواهرم رو به اسم صدا کنه ، فهمیدیییییییدددددد فرشید: پس چطور بگم ؟ اگه بگم میرزایی که معلوم نیست کدومتونه یا باید بگم میرزایی ۱ و میرزایی ۲ یا با اسم صدا کنم ، دوست دارید ته اسمتون شماره باشه ؟ نرجس داشت از قرمز تبدیل به زرشکی میشد همه داشتن به حرف های فرشید می خندیدن و فقط من میدونستم که الان چی میشه نرجس میخواست حرف بزنه که نرگس بلند شد و به زور نشوندش بعد خودش گفت :خوب راست میگه نرجس جان ؛ باید با شماره بگه ؟ بعد اون هم روبه فرشید گفت:آقا فرشید ، شما هم کم سر به سر خواهر ما بزار ، نرجس کمی صبرش کمه ، بس کنید دیگه آقا محمد گفت: ما مجبوریم شما رو با اسم صدا کنیم . خب امروز اینجا جمع شدیم که با هم بیشتر آشنا بشیم اینا اعضای گروه من هستن و بعد این جلسه تمامی نکته های پرونده فعلی رو براتون توصیح میدم بچه ها خودتونو معرفی کنید اول سعید بلند شد و گفت : سلام من سعید مهرانی هستم و از آشنایی با شما خوشبختم . بعدش رسول و علی و امیر ... پ.ن:درود بر نرگس پ.ن۲:داوود ترسیده بود ها ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: واقعا؟ آقا بفرمایید،دهنتون رو شیرین کنید بابت حرفام معذرت میخواهم ✨با ما همراه باشید✨ نویسنده:آ.م
پارت سوم 😄 دقت کردید چقدر دوستون دارم ❤️ حمایت فراموش نشه 😅 اعضا رو زیاد کنید 🙈 فقط ۴ نفر 😔 💕
😂