تا 15دقیقه دیگه😌🌿🌿🌿
عملا😍😍😍😍😍😍😍😍
شرعا😉😉😉😉😉😉😉😉
قانونا🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩
و
رسما😎😎😎😎😎😎😎😎
دیگه هیچ اثری از دولت بی تدبیری و ناامیدی نیست😎
و شروع دولت مردمی آقای رئیسی🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان ✨امنیتی✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت🖇🌻
#پارت_دوم
#نرجس
دیگه کفری شده بودم
با اخم بهش گفتم : ببخشییییید آقا داووووووود
میشه من و خواهرم رو به اسم صدا نکنید ؟ اینو به اون دوستِ کی بود اسمش ... اها فرشید ...به اون فرشید خان هم بگید
نرگس گفت: عه زشته نرجس ، مگه چی کار کرده ؟
گفتم : تو هیچی نگو ، میزنم تو دهنت ها
حواسم نبود و ناخدا گاه صدامو سر نرگس بالا بردم
نرگس : نرجس آروم تر همه دارن نگاهمون میکنن
نرجس : ببخشید
صندلی رو از زیر دست داوود بیرون کشیدم و روش نشستم
بد بخت نزدیک بود بیوفته زمین
با بُهت نگاهم میکرد
منم نگاش کردم و گفتم : امر دیگه نیست؟ تذکری ، اختاری
گفت : ن...نههههه
منم گفتم : خدا حافظ
نرگس از شدت خنده قرمز شده بود
داوود که رفت آروم آروم نفسش داد بیرون تا خفه نشه
بهش گفتم : ببین نباید با مردا اون طور گرم بگیری ، باید اینطوری فراریشون بدی
نرگس: بله ، بله ، امر شما کاملا درسته
#داوود
دختره مریض
مشکل مغزی داشت
اینو چطور اینجا استخدام کردن
حالا خواهرش هیچی ، یکم با شعور تر بود
ولی خودش ... اهههه... استغفرالله
رفتم پیش فرشید
گفتم: سلام پسر خوشگله
چی کار کردی با این دخترا انقدر دوست دارن
گفت : سلام دهقان ، اه اه اه ، برو بگو فرشید زن داره
داوود : دوست داشتن از اون نظر نه ، اون نرجسه که کلا به خون من و تو تشنس بابا
فرشید :چرا ؟ روز اول چی شده ؟
داوود: میگه بدش میاد به اسم صدا میزنیم
فرشید: خوب چی بگیم ؟ دوتا خانم هم شکل که خواهر هم هستن رو باید چطور صدا بزنیم ؟
بگیم میرزایی ۱ میرزایی ۲ ؟
یا بگیم ن میرزایی
ن میرزایی که نمیشه هر دوتاشون ن دارن
داوود : بسه ، بسه ، نمک نریز ، گفتم یادت باشه به فامیلی صدا کن ، مخصوص نرجس رو ، حاره
الان یه جوری صندلیش رو از زیر دستم کشید که نزدیک بود با دماغ بخورم زمین دماغم خورد شه
فرشید:تو ! تو صد تا جان داری هیچیت نمیشه
با بدو رفتم سمتش و گرفتمش و گفتم :خودت ۱۰۰۰ تا جان داری چش خوشگله الانم یکیش کم میشه بعد با دست زدم تو سرش و ال فرار
من خیلی سرعتی بودم و فرشید به پام نمیرسید پس بی خیال شد و گفت : بعدا برات دارم ، دهقانِ ۱۰۰ جان
منم خواستم جواب بدم که یه دفع...
پ.ن: چه دعوایی
پ.ن۲:نرجس خیلی با حاله
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند :
داوود ساعت چنده ؟
ببخشید آقا به خدا حواسم نبود
براتون دارم ، امشب نمیرید خونه تا بفهمید
✨با ما همراه باشید✨
نویسنده:آ.م
پارت دوم رمان
امیدوارم مورد پسند شما عزیزان قرار بگیره 🌻
حمایت کنید دیگه 😐❤️🌸
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت🖇🌻
#پارت_سوم
#داوود
عقب عقب میرفتم
خواستم جواب بدم که یه دفه...
خوردم به یه نفر
برگشتم و دیدم آقا محمده
عصبانیت از سر و صورتش میبارید
یعنی چی شده بود ؟
داد زد
آقا محمد: داوووووووووود
ساعت چنده ؟
واااااااای کلا یادم رفته بود که جلسه داریم
فرشید اومد جلو و گفت چی شده آقا ؟
آقا محمد :ساعت چنده فرشید ؟ مگه جلسه نداشتیم ؟الان ۱۰ و نیمه و شما در حال خنده و شوخی کردن با هم
براتون دارم ، امشب نمیرید خونه تا بفهمید
داوود:ببخشید آقا به خدا حواسم نبود ساعت چنده
آقا محمد: سریع بیاید اتاقم جلسه داریمم
بعد داد زد :گفتم سرییییییییییع
با هم گفتیم :باشه
خودش زود تر رفت و ما هم دنبالش
تو راه فرشید گفت :همش تقصیر این دوتا خواهر بی شخصیت بود :(
گفتم :ولش کن دربارش حرف نزن
فرشید: براشون دارم ،مخصوص برا اون نرجسه
دیگه دم اتاق آقا محمد بودیم و وقت نکردم جواب بدم
رفتیم داخل همه بودن
نمیدونستم که فرشید میخواهد چی کار کنه ولی معلوم بود یه نقشه ای داره
فرشید: سلام بر همگی و نرررررگس خانم و نرررررجس خانم
وااااای چی کار کرد فرشید
دختره قرمز شده بود و با سرعتی که میز بزرگ جلوش رو لرزوند از جاش پاشد
داد زد:آقا فرشید خاااان هم خودت هم دوستات ، از الان بدونید کسی حق نداره من و خواهرم رو به اسم صدا کنه ، فهمیدیییییییدددددد
فرشید: پس چطور بگم ؟ اگه بگم میرزایی که معلوم نیست کدومتونه
یا باید بگم میرزایی ۱ و میرزایی ۲ یا با اسم صدا کنم ، دوست دارید ته اسمتون شماره باشه ؟
نرجس داشت از قرمز تبدیل به زرشکی میشد
همه داشتن به حرف های فرشید می خندیدن و فقط من میدونستم که الان چی میشه
نرجس میخواست حرف بزنه که نرگس بلند شد و به زور نشوندش
بعد خودش گفت :خوب راست میگه نرجس جان ؛ باید با شماره بگه ؟
بعد اون هم روبه فرشید گفت:آقا فرشید ، شما هم کم سر به سر خواهر ما بزار ، نرجس کمی صبرش کمه ، بس کنید دیگه
آقا محمد گفت: ما مجبوریم شما رو با اسم صدا کنیم .
خب امروز اینجا جمع شدیم که با هم بیشتر آشنا بشیم
اینا اعضای گروه من هستن و بعد این جلسه تمامی نکته های پرونده فعلی رو براتون توصیح میدم
بچه ها خودتونو معرفی کنید
اول سعید بلند شد و گفت : سلام من سعید مهرانی هستم و از آشنایی با شما خوشبختم . بعدش رسول و علی و امیر ...
پ.ن:درود بر نرگس
پ.ن۲:داوود ترسیده بود ها
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
واقعا؟
آقا بفرمایید،دهنتون رو شیرین کنید
بابت حرفام معذرت میخواهم
✨با ما همراه باشید✨
نویسنده:آ.م
پارت سوم 😄
دقت کردید چقدر دوستون دارم ❤️
حمایت فراموش نشه 😅
اعضا رو زیاد کنید 🙈
فقط ۴ نفر 😔
#سرباز_مهدی_عج 💕